بهمن شیرمحمد؛ بازی ها را اغلب تماشا میکرد و قهرمانش به تأسی از اطرافیانش کسی نبود جز دیهگو آرماندو مارادونا. بازی افتتاحیه بازی شکست مارادونا و یارانش بود. پرواز خارج از تصور فرانسوا اومام بیک، بازیکن شیرهای رام نشدنیِ آفریقا، آرژانتین و مارادونا را شکست داد اما این شکست نه پایان آنها که شروع کارشان بود. آنها در ادامه شوروی را شکست دادند و با تساوی مقابل رومانی به عنوان تیم دوم صعود کردند. بعد از برد یک بر صفر مقابل برزیل با حرکت تماشایی مارادونا، دو بازی دشوار در برابر یوگسلاوی و ایتالیا را با ضربات پنالتی پیروز شدند و پا به آن فینال جنجالی گذاشتند و نهایتا با پنالتی مهار ناشدنی آندریاس برمه قافیه را به آلمان زخم خوردهی جام جهانی مکزیک واگذار و به نایب قهرمان بسنده کردند.
اشکهای مارادونا که دست به کمر ایستاده بود و گریان به جام زرین نگاه میکرد آخرین تصویری بود که از آن روزهای هیجان انگیز در ذهن آن پسر دوازده ساله نقش بست. چهار سال بعد اوضاع متفاوت بود. آن پسر حالا نوجوانی بالغ و درکش از فوتبال متفاوت از قبل بود. کمی قبل از جام جهانی تیم پر قدرت کلمبیا توانسته بود آرژانتین را 5 بر صفر شکست دهد و از همان اوایل جام بسیاری کلمبیا را حتی جزو شانس های قهرمانی می دانستند.
بازی کلمبیا و رومانی اما نقطه عطفی بزرگ در مسیر رویاهای فوتبالی آن نوجوانِ 16 ساله شد. مسابقهای که اولین قهرمان منتخب او در آن ظهور کرد. شمارهی 10 رومانی توپ را از میانهی زمین برداشت. با یک حرکت بدن دو بازیکن روبرویش را در زیر آفتابِ سوزان ورزشگاه رز بال لسآنجلس فریب داد و مهاجم تیمش فلورین رادوچیو را در موقعیت گل قرار داد و او نیز با چابکی و تیز هوشی دروازهی کلمبیای مدعی را باز کرد. طوفان واقعی کاپیتان اماچند دقیقه بعد از راه رسید. گئورگی هاگی در سمت چپ خط میانی رومانی صاحب توپ شد. نگاهی برق آسا به دروازهی کلمبیا کرد و از فاصلهای بیش از چهل متر دروازهی آنها را گشود. انگار در همان چند صدم ثانیه همه چیز را محاسبه کرده بود: فاصله توپ تا دروازه، محل جاگیری دروازهبان و شدت ضربه به توپ. خودش بود.
پسر 16 ساله اولین قهرمان رویاهایش را یافته بود. قهرمانی که انگار کشف خودش به شمار میرفت و حالا هر بازی رومانی برای او رنگ و بوی دیگری داشت. رومانی در مقابل سوییس چهار گل دریافت کرد اما مهم نبود. چون کاپیتان یک گل فوق العادهی دیگر زد و کارشناس تلویزیونی به این نکته اشاره کرد که او با شدتی حساب شده به توپ ضربه می زند جوری که توپ جلوی دروازهبان زمین بخورد و مهارش غیر ممکن شود. در نهایت رومانی با پیروزی یک بر صفر در مقابل میزبان رقابتها از گروهش صعود کرد و رو در روی آرژانتینِ بدون مارادونا قرار گرفت و با میدانداریِ هاگی و با گلزنی او سه بر دو بازی را برد و صعود کرد. بازی با سوئد اما اتمام کار رومانیِ شگفت انگیز و هاگی نابغه بود. جام جهانی به پایان رسید اما هاگی قهرمان منتخبِ آن نوجوان باقی ماند و علاقهاش به فوتبال را به سطح دیگری کشاند. تا جایی که لباس زرد سادهای خرید و داد خیاط محله در هر دو طرف آن دو نوار آبی و یک نوار قرمز روی پیراهنش دوخت و یک شمارهی ده پشت پیراهن. آن قدر با پای چپ به توپ ضربه زد که تبدیل به یک بازیکن چپ پا شد. یاد گرفته بود از فواصل دور دروازهی حریفان محلیاش را باز کند و این تاثیر جادوی گئورگی هاگی بود.
نمایش کم نظیر کاپیتان در جام جهانی بارسلونا را واداشت تا او را از برشای ایتالیا به خدمت بگیرد. آن روزِ سرد پاییزی که نوجوان قصهی ما روزنامهی ورزشی را در دستان آن مرد دید و آن تیتر فراموش ناشدنی خودش حکایت دیگری بود: هاگی از پنجاه متری گل زد. چند روز بعد یکی از روزنامهها مصاحبهای از او چاپ کرد که ماجرای آن گل را تعریف کرده بود: رونالدوی برزیلی توپ را در دایره وسط زمین به هاگی پاس میدهد و فریاد میزند که شوت؛ شوت؛ هاگی هم با تمام قدرت به توپ ضربه میزند و توپ وارد دروازه میشود. آن زمان پیدا کردن تصویری از آن گل جزو محالات بود. نه اینترنتی وجود داشت و نه تلویزیون مثل حالا بود که بازیهای لیگ پرتغال را هم پخش میکند. البته هنوز خم تصویر واضح و گویایی از آن گل که در مه سنگینی به ثمر رسیده بود وجود ندارد. زمان به سرعت گذشت و هاگی گالاتاسرای پرشور را برای سال های پایانی حضورش در مستطیل سبز انتخاب کرد. اما انگار مقدر بود که این حضور دیرهنگام نقطه عطف دیگری در کارنامهی کاپیتان باشد. او انواع و اقسام گل ها را با پیراهن گالا به ثمر رساند و تیمش را در برابر آرسنال در جام یوفا و رئال مادرید در سوپرکاپ اروپا به قهرمانی رساند. با یک شلیک سهمگین سقف دروازهی آرسنال را فروریخت و در برابر رئال با تکنیک نابش بارها و بارها روبرتو کارلوس را جاگذاشت و به سمت دروازه رئال یورش برد.
نهایتا مارادونای بالکان با لباس گالا از دنیای فوتبال خداحافظی کرد و به خاطرهها پیوست. حالا سال ها از آن روزها گذشته و جوانان بیست ساله غرق در رکوردهای مسی و رونالدو بازیکن دیگری را نمیشناسند. شاید دیدن تصاویر گلها، دریبلها و پاسهای کم نظیر گئورگی هاگی دوباره به خاطرهمان آورَد که فوتبال در هر دورهای پر از بازیکن خلاق و نابغه بوده که هاگی یکی از آنهاست. یکی که اوج هنرنماییاش در زمین فوتبال به دوران شور و حرارت و غرور آن نوجوان شانزده ساله گره خورد و فوتبال را برایش مستقل از دیگران معنا کرد.