نظرسنجی

صعودکننده به مرحله بعد جام حذفی؟
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

یکی از مردان فراموش‌نشدنی و محبوب تاریخ فوتبال ایران احمدرضا عابدزاده است.

به گزارش خبرورزشی، سنگربانی که حضور درخشان و مؤثری در تیم ملی داشت. با درخشش خیره‌کننده او و گل خداداد عزیزی به جام جهانی فرانسه صعود کردیم. حالا بعد از ۲۰ سال پسر او یکی از دروازه‌بان‌های حاضر در جام جهانی روسیه است. به بهانه جام جهانی از هر دری با عابدزاده حرف زدیم که گفت‌وگویی خواندنی شد.
* در دوره نوجوانی یا جوانی کدام تیم را در جام جهانی دوست داشتید؟
آلمان و دروازه‌بان بزرگی به اسم شوماخر که در جام جهانی ۱۹۸۶ با مینیسک پاره برای تیمش بازی کرد. در ۲ جام جهانی متوالی آلمان با شوماخر نایب‌قهرمان جهان شد.
*کدام دوره بازیگری‌تان برایتان خاطره است؟
همه ادوار. از ابتدا تا انتها. فراز و نشیب داشت، مصدومیت‌های سنگینی هم به وجود آمد که هنوز هم با آن مشغله دارم، ولی اشکالی ندارد و با آن کنار آمده‌ام.
*شما مشکل شدیدی از ناحیه زانو دارید. هر دو زانوی شما در تیم ملی آسیب جدی دید و می‌دانیم هر روز درد آن‌ها را تحمل می‌کنید. اگر به ۱۵ سالگی برگردید، حرفه دیگری انتخاب نمی‌کنید؟
فوتبال عشق من بوده و هست. اگر زانویم درد می‌کند، در عوض نزد مردم کشورم احترام دارم. هر دارویی عوارض هم دارد. برای موفقیت باید زحمت کشید و در آن مصدومیت هم وجود دارد. یک مثال دیگر می‌زنم؛ وقتی رژیم صدام حمله کرد، یا باید شهید می‌دادیم و از خاک خودمان دفاع می‌کردیم یا کشور را دودستی تقدیم می‌کردیم. هیچ موفقیتی بدون خسارت و دردسر حاصل نمی‌شود. وقتی به ۱۵ سالگی فکر می‌کنم، یاد دوره‌ای می‌افتم که با توپ پلاستیکی دولایه فوتبال بازی می‌کردیم. یاد روز‌هایی که توپ می‌ترکید و، چون دستانم بزرگ بود، من راحت‌تر توپ دوم را روی توپ اول جا می‌انداختم تا توپ سنگین‌تر و محکم‌تر باشد.
*شده بابت چیزی افسوس گذشته‌ها را بخورید؟
من به دیروز کاری ندارم، چون مشکلی را حل نمی‌کند و افسوس خوردن فقط دل آدم را سنگین می‌کند.
*شما درون دروازه خونسرد به نظر می‌رسیدی، آیا شده بود استرس بگیرید، اما به نوعی آن را نشان ندهید؟
هرکس روحیات خاص خودش را دارد، ولی من اهل استرس نیستم. عزیزترین موجود برای پدر یا مادر، فرزندانش هستند. وقتی امیر سن کمی داشت، برای تحصیل و فوتبال به انگلیس رفت. نزدیکان سؤال می‌کردند نگران نیستی پسر کوچکت را فرستاده‌ای غربت؟ من هم صادقانه جواب می‌دادم وقتی می‌دانم پسرم عاقل است، چرا باید بترسم؟ دلتنگش می‌شوم، یکسری دغدغه‌های عادی پدرانه دارم، ولی استرس و ترس نه!
*فکر می‌کردید امیر به این مرحله برسد؟
از نظر من او اول راهش است. وقتی نوجوان بود، عکس رئال‌مادرید را روی دیوار اتاقش زده بود و می‌گفت: تمام تلاشم را می‌کنم روزی بروم رئال! ولی مطمئن هستم به تیم ملی و جام جهانی می‌روم. فعلاً که موفق شد به یکی از خواسته‌هایش تحقق ببخشد. او روحیه بالایی دارد و زمانی که تهران زندگی می‌کرد، زیاد تمرین می‌کرد. گاهی به باشگاهی که من برای تمرین می‌رفتم، می‌آمد و می‌دیدم خیلی خوب تمرینات به‌روز و متنوع را بلد است و انجام می‌دهد. بالاخره هرکسی برای هدفش زحمت بکشد، به آن می‌رسد یا اگر هم نرسد، افسوس نمی‌خورد که وقتی زمان داشتم، کم گذاشتم.
*تصور می‌کردید بتواند نظر مساعد سرمربی تیم ملی را جلب کند؟
بازی‌هایش را در جام حذفی و لیگ پرتغال تماشا می‌کردم. خود کی‌روش پرتغالی است و بهتر از ما می‌داند وقتی یک دروازه‌بان با داشتن رقیب باتجربه در تیمش فیکس می‌شود، در چه شرایطی قرار دارد. من در سال‌های گذشته با کی‌روش رابطه‌ای نداشتم. او هم که خصوصیات خاص و شناخته شده خودش را دارد و تصمیم‌گیرنده اصلی است. به عنوان یک پدر خوشحال شدم پسرم گام دیگری را رو به جلو برداشت.
*شنیده‌ایم امیر جدا از تسلط به زبان پرتغالی و انگلیسی کمی هم به زبان فرانسه اشراف دارد.
جدا از علاقه حتماً استعدادش را هم دارد، چون سریع به زبان‌های مختلف آشنایی پیدا می‌کند.
*عملکرد تیم ملی برابر مراکش چطور بود؟
۲۰ دقیقه اول تیم ما هنوز در فضای بازی قرار نگرفته بود، اما به خودش آمد و بعد از آن منطقی بازی کرد. پیروزی مقابل قهرمان آفریقا یک دستاورد بزرگ محسوب می‌شود و همه مردم خوشحال شدند. حدود ۲ هزار نفر در محیط داخل و بیرونی مغازه‌ام در متل قو مشغول دیدن مسابقه بودند و بعد از آن به شدت به شادی پرداختند. در این زمانه با یک میلیون تومان کار خاصی نمی‌توان کرد، ولی درآوردن یا پس‌انداز همین مبلغ برای اکثر مردم سخت است. یعنی اگر به هر یک از آن دو هزار نفر درجا نفری یک میلیون هم می‌دادند، آن‌طوری خوشحال نمی‌شدند. شادی مردم خیلی عمیق و صادقانه بود.
*شما که قرار بود بروید روسیه.
بله، می‌خواستم یک‌شنبه این هفته و قبل از بازی با اسپانیا بروم و بعد از بازی با پرتغال برگردم. خانواده‌ام یک روز قبل از جام جهانی رفتند و تلفنی به من گفتند اگر بیایی، مجبوری پیاده‌روی کنی و پله‌ها را بالا و پایین بروی، چون برای حفظ امنیت از ۲، ۳ کیلومتری همه در‌ها بسته می‌شود، اتومبیل راه نمی‌دهند و باید پیاده به ورزشگاه برویم. دیدم این پیاده‌روی و بالا رفتن از پله برای زانوهایم بسیار خطرناک است و نمی‌توانم درد و عوارض بعدی‌اش را تحمل کنم و برخلاف میلم سفرم کنسل شد. شرایط زانوهایم عادی نیست و باید مراعات کنم. پیشکسوتان دیگری در روسیه هستند، خداداد که خودش رفته، مهدوی‌کیا، استیلی و... دیشب در ورزشگاه بودند. فدراسیون فوتبال در این زمینه عملکرد خوبی داشت و مثل فدراسیون زمان ما نیست و حق و حقوق مربیان و بازیکنان را می‌دهد و این جای تقدیر دارد. زمان ما فیفا پاداشی داد که بخشی از آن در همه جای دنیا به مربیان و بازیکنان تعلق دارد، ولی رئیس فدراسیون خیلی راحت حق و حقوق ما را پایمال کرد. وقتی هم اعتراض کردیم، اسم ما را در لیست سیاه قرار داد، اما دنیا گرد است و خودش متوجه شد از هر دست بدهی، از آن دست پس می‌گیری و اگر هم تا الان متوجه نشده، با خواندن صحبت‌های من دوریالی‌اش جا می‌افتد.
*حرف از گذشته‌ها شد. خیلی‌ها می‌گویند تو می‌توانستی مقابل یوگسلاوی بازی کنی.
من ۵۴ روز قبل از بازی عمل کردم، اما با درمان و انجام فیزیوتراپی و تمرینات خاص به صورت شبانه‌روزی به شرایط بازی کردن رسیدم. این را به کادر فنی گفتم، اما آقایان گفتند مقابل یوگسلاوی نباید بازی کنم.
*چرا؟
بنده‌های خدا این‌کاره نبودند. هیچ‌کس نفهمید جلال طالبی از کجا پیدایش شد و روی چه حساب و کتابی به عنوان سرمربی روی نیمکت نشست. قبل از بازی تمام صحبت فنی و غیرفنی‌اش این بود؛ «آفرین، بروید موفق باشید.» یعنی این ۴ کلمه شد شرح وظایف، بازگویی نقاط ضعف و قوت حریف، روحیه دادن به بازیکن و...! پیش خودم فکر می‌کردم اشتباه شنیده‌ام، بین دو نیمه شد، رفتیم نشستیم رختکن، ببینیم کادر فنی چه صحبتی دارد، اما طالبی نشست و موقعی که بچه‌ها داشتند می‌رفتند توی زمین، گفت: «ان‌شاءا... موفق باشید.» من فکر می‌کردم می‌آید رختکن می‌گوید فلانی نگذار از راست حرکت کنند، نگذارید سانتر کنند، کرنر ندهید، پشت جریمه ایستگاهی ندهید، ضعف خط دفاعی‌شان در این نقطه است و...، اما بچه‌ها هستند و می‌توانند بگویند چه در رختکن می‌گذشت. من نه هم‌سن آقای طالبی هستم، نه با او مشکلی داشتم و نه دارم و او را مقصر نمی‌دانم، چون همان بود، باید از مسئولان آن زمان تربیت بدنی و فدراسیون بپرسید چرا ایویچ را خراب کردید و جایش کسی را آوردید که اصلاً آدم خوبی بود، اما در حد مربیگری تیم ملی نبود؟! ایویچ برای تیم ملی خیلی زحمت کشید. در دوره بدنسازی و افت بدنی یک بازی تدارکاتی گذاشت. تیم در نیمه اول ۵ گل خورد که بیشتر روی اشتباهات فردی بود و بدن بچه‌ها نمی‌کشید.
*جزو چهره‌هایی هستید که چندین بار به مناطق زلزله‌زده رفته و چندین کانکس تهیه کرده‌اید. شرایط این مناطق تغییری پیدا کرده است؟
توقع من بیشتر بود. هنوز کانکس کم است. پس مردم چه زمانی می‌روند سر خانه و زندگی‌شان؟ کانکس برای دوره بحران و برهه زمانی ۶ ماه تا یک ساله است، ولی این روندی که من می‌بینم، چند سال زمان می‌برد تا خانه‌ها ساخته و تحویل داده شود. اول ۲۵ کانکس خریدم، بعد روی اعتماد و محبت مردم به ۵۰ عدد رسید. خیلی‌ها هم آمدند پول بدهند، گفتم پول را دست من نده، بیا برویم کانکس را بخر، من به کرمانشاه انتقال می‌دهم. یکسری چیز‌ها هم تقصیر خود ماست و نباید همه مشکلات را گردن دولت انداخت. اینکه کانکس دومیلیونی بعد از زلزله شده ۶ میلیون، تقصیر دولت، قوه قضاییه، مجلس، سپاه، ارتش و... نیست. وقتی همه می‌دانیم کشور کمبود آب دارد، چرا باید با چشمان‌مان ببینیم ده‌ها نفر شیلنگ به دست دارند، کوچه‌شان را می‌شویند. توی خیابان حق تقدم رعایت نمی‌شود و حرف‌های ناپسند به هم می‌زنند بدون اینکه فکر کنند زن و بچه آنجا حضور دارند. تقصیر خود مردم هم هست. یک جا‌هایی دولت و قوه قضاییه باید سختگیری کنند، مثلاً شنیده‌ام ۵/۳ میلیون سکه را ۵۰ نفر خریده‌اند. یک قانون داریم که از طرف سؤال می‌شود خودت توضیح بده از کجا آورده‌ای؟ اگر با این افراد برخورد شود، اعتماد مردم بیشتر هم خواهد شد. یا یک فرهنگ بد دیگر، کاسبی در ازدواج شده است.
*یعنی چه؟
مد شده می‌گویند سکه به اندازه سال تولدم. یعنی اگر دختر متولد ۱۳۷۰ باشد، به همین تعداد سکه مهرش می‌کنند. خب این که قیمت دیه ۱۰ نفر است. چرا پدر و مادر‌ها روی بچه خودشان قیمت می‌گذارند؟ ازدواج، تشکیل خانواده است نه تجارت. این همه جوان داخل زندان هستند، چون دختر بعد از ۳ ماه مهریه را اجرا گذاشته. تقصیر پسر‌ها و خانواده‌های‌شان هم هست که زیر بار این خواسته‌ها و شروط می‌روند. یادم هست وقتی به پدر و مادر خدابیامرزم گفتم می‌خواهم ازدواج کنم، گفتند پسر فکرهایت را بکن، چون تا آخر عمرت باید با همین دخترخانم زندگی کنی. در جواب گفتم فکرهایم را کرده‌ام. در زندگی اختلاف سلیقه هست، اما بعد از چند سال می‌بینید که بدون هم نمی‌توانند زندگی کنند.
*اوایل ازدواج شیرین‌تر است یا مثلاً حالا که ۲۸، ۲۹ سال از زندگی مشترک گذشته است؟
الان ده‌ها برابر شیرین‌تر است، چون به خوبی همدیگر را درک می‌کنیم. با نگاه منظورمان را می‌رسانیم.
*حرف آخر را در زندگی چه کسی می‌زند؟
هرکس درست‌تر بگوید. الان کار به جایی رسیده که حرف اول و آخر نداریم. عرض کردم به مرور این‌قدر از نظر روحی و سلیقه‌ای به هم نزدیک می‌شوید که ناخواسته شبیه هم فکر می‌کنید، شبیه هم انتخاب کرده و تصمیم می‌گیرید.
*می‌توانیم بپرسیم به همسرتان عیدی چه دادید؟
بماند.
*به دخترتان؟
سکه.
*دامادتان هم عیدی گرفت؟
بله، درست مثل دخترم.
*آن وقت روز مرد چه چیزی عیدی گرفتید؟
حوله! (خنده)
*جوراب هم گرفته‌اید؟
بله (خنده).
*عیدی از چه کسی می‌گیرید؟
مادر همسرم به من هزار تومان عیدی می‌دهد که همیشه داخل کیفم نگهش می‌دارم و برایم برکت دارد.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرسنجی

صعودکننده به مرحله بعد جام حذفی؟

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی