۰
دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۸
۰ |
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

دو هفته گذشت. با آه مینویسم. با بغض و اشك. آدمیان همه میمیرند و میمیریم، تنها بعضی پس از مرگ، نام‌شان در جان نسل‌ها باقی میماند. 14 روز از درگذشت كلنل عبدالقدیرخان آب‌پرور گذشت. یادش به خیر آن خلق نیك، یادش زنده آن دل بیپیرایه...

از زبان خودش بارها شنیدم كه میگفت ما میمانیم. میمانیم. خانه خالی است اما... ما میمانیم. به یاد آنان كه یادشان مانده است.

دوم - ماه پیش در فرداروزی؛ 5 فروردین 1396، عباس عبدالملكی ساكی را كه برای مسافرت آماده كرده بود برداشت و به بیمارستان رفت. با پای خود رفت. رضا میرزاییان، یار قدیمیاش با عكس عباس و آن قامت نحیف در ساعات اولیه ورود به بیمارستان، سندی را منتشر كرد كه میشد در نگاه غمبار یار سفر كرده دید آنچه را باید. دردآور است.

عباسآقا آسوده شدی از فكر و خیال. ماندگان را ببخش. آنان كه برای بدرقهاش آمده بودند میگفتند ناصر احمدپور امشب مهمان دارد.

سوم - بلوار كشاورز فقط خیابانی قدیمی در تهران نیست. اینجا از زمانی كه روزنامهنویسی در ایران جان گرفت، سرای مطبوعات بود و آب كرج كه داشت جزو مظاهر مدرنیته شهری میشد، پاخور نویسندگان عهد عتیق و بعد نسلهای جدید بود. كسی چه میداند. شاید روزی اگر فرصت شد، بیاییم و دوباره در آن منزلگاه، روزنامههای فقیر را زنده كنیم كه روایت زندگی بودند و بس. از كوچه بگذریم و به لحظههای درنگ و كابوس برسیم. آن روز، چه رنگ پریدهای داشت، كسی پرسید حالتان؟ گفت؛ هیچ! هیچ!

آمد و نشست و هرچه خواست گفت. از نان نگفت، از درد نهفته فراموش شدن گفت. دقایقی بعد، در میانههای مصاحبهای كه بنا بر دلیلی هرگز چاپ نشد، آن مرد حرفهای غیرمنتظرهای زد و سرانجام بغضش تركید. سخت بود به تماشا نشستن شكستن مردی كه تا سالیان، شنیدن صدایش برای كل این جماعت نسیانزده نیرنگباز، شعفی وصفناپذیر پدید میآورد. جا برای پنهانكاری نیست، دل برای ناصرخان احمدپور تنگ شده، در این سالها او را كم داشتیم. آقای سردبیر خداحافظ... 

چهارم - برف میبارد، سرد است...  صدای ضجه مادر، سكوت سنگین ساختمان قدیمی انتهای خیابان الوند را شكسته است. ایستادن و پشت سر نگاه كردن چقدر سخت است. از سال 91، حالا پنج سال گذشته اما سوگ سومین روز زمستانش هنوز پابرجاست. نیما آن روز به منزل نو رفت و همسایه علی مودت، علیرضا حافظی، منوچهر واحدی و... شد. بعدها مهدی نفر هم به جمعشان پیوست.

سوگ سوم زمستان 91 همچنان پابرجاست، زمان شتابان میرود... 

محمود محمدی میگفت بیلبورد خبرنگاران ورزشی در ورزشگاه آزادی فقط جای یك عكس كم دارد. این و آن میپرسند مگر ممكن است و من میگویم افسوس بر ما!

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی