حالا اگر از كسی كه میخواهد وارد وادی مطبوعات و ایضاً مطبوعات ورزشی شود مثلاً بپرسند تو كه میخواهی وارد این حرفه شوی چهار تا از پیشكسوتان و استخوان خردكردههای مطبوعات را بگو او هم اگر مرحوم ناصر احمدپور و اردشیر لارودی و جهانگیر كوثری و مرحوم بهرام نوایی و... را نشناسد كه همان بهتر برود پی كارش.
من استاد را از زمانی كه سردبیر جهان فوتبال بود بیشتر شناختم؛ یادداشتهای قوی استاد و تیترهای متفاوت و جذاب او؛ باید اعتراف كنم همیشه دوست داشتم و دوست دارم با او كار كنم.
یادداشت روز یكشنبه استاد درباره ورزشگاه 50 هزار نفری پارس شیراز خیلی به دلم نشست؛ به دل خیلیها نشست. زبان دل و درد دل خیلیها بود.
جانا سخن از زبان ما میگویی:
امروز، شیراز، تیم برقش را میخواهد كه میجوید و نمییابد! بس كه شیراز و فارس، فوتبال دارد و برق شیراز ندارد! بس كه شیراز، جوانهای بلندبالا دارد اما كمای شیراز ندارد! و بس كه شیراز، بازیكنان تكنیكی و تاكتیكپذیر دارد اما فجرسپاسیاش را در حال سقوط به لیگ 2 میبیند!
جانا سخن از زبان ما میگویی:
در این ورزشگاه قرار است كدام تیمهای «نیست شده» بازی كنند؟ برقی كه وجود خارجی ندارد؟ فجری كه در حال طی كردن راهی است كه برق پیمود؟ ورزشگاه 200 میلیاردی و 50 هزار نفری، امروز به چه كاری میآید؟ با 200 میلیارد تومان آیا نمیشد 20 سال، هم برق و هم فجر را در لیگ برتر اداره كرد؟ این همه وارونهكاری، این همه افراط و تفریط، چرا؟
جانا سخن از زبان ما میگویی:
تقصیر كسی نیست! دنبال مقصران و قصورورزان نگردیم! این یكی از خصلتهای مدیریتی ماست كه اول میبریم، بعد میشماریم! كه اول راه میاندازیم، سپس برای جا انداختن «آن امر» دست به كار میشویم و كوشش عبثی را آغاز كرده، زود هم آن تلاش ناكافی و ابتر را، دفن میكنیم!
قلمت طلا استاد اردشیر لارودی عزیز...
نكته: موفقیت، جایگاهی كه در حال حاضر داری، نیست بلكه سمتی است كه نگاه میكنی.