۰
شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۴
۰ |
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

از پدر استقلال دیگر چه می‌توان گفت كه عمری به حجم حجیم یك مثنوی هفتاد من... به كورچشمی و شورچشمی پدرخوانده‌های استقلال سالیان سال نیمكت پشت نیمكتش را بر دوش كشید تا عاقبتش جان به لب شود و برود زیر خاك نسیان‌زدگی همین پدرخوانده‌های استقلال؟!

از بزرگی و رحمت و مردانگی منصورخان پدر گفتن و چون او بودن كار هر كسی نیست به ظاهر سهل است ولی در عمل ممتنع سهل بودنش به قطر قطور همان هفتاد من مثنوی است كه صفحه به صفحهاش تا بوده كم خوانده نشده و كم از آن گفته نشده اما در همین هفتاد من مثنوی تو به صفحاتی برمیخوری كه عزت و عظمتی كه این بزرگمرد برای اعتلای همین استقلال كرده، كار هر كسی نبوده و نیست.

منصورخانی كه عمری حق را برای خود ناحق كرد تا استقلال به حقش برسد و برحق بنماید... منصورخانی كه یك عمر حق استقلال را بر حقوق بر حق خود و خانوادهاش كم ترجیح نداد...  بزرگمردی كه از شكم زن و بچههایش زد تا شكم استقلال سیر شود!

خانه و كاشانهای اگر بود خانهاش چهاردیواری استقلال بود و پدری اگر بود این پدر برای استقلال بود!

شش ماهی شده كه دیگر پدر استقلال نیست... رفته به زیر خاك فراموشی غنوده... حالا شاید هم دقایقی روی سكوهای مهر و عاطفه به كلام گرم صاحبان اصلی استقلال یاد پدر استقلال شود... اما دریغ و درد كه همان یك دقیقه هم بر پشت میزهای غفلتزده مدیران استقلال یادی از این پدر معنوی نشده و نمیشود كه تو گویی در گذر این همه سال نه خانی آمده و نه خانی رفته... دیگر كدام منصورخان؟!

تو پنداری در خوشنشینی پدرخواندههای استقلال نام بردن از منصورخان دیگر مقرون به صرفه نیست... صرف نمیكند نامش برده شود... بردن نامش خرج دارد و هزینهبر است... حالا سفیده یك عمر خدمتش بدل شده به سیاهه طلبهایی كه باید در بایگانی راكد ته پستوهای استقلال خاك بخورد... پدر استقلال دیگر بایگانی شد و رفت پی كارش... منصورخان كه خاك شد حق و حقوقش هم خاك شد... دیگر چه باك كه تلفن را به روی عهد و عیالش خاموش كرد و جواب همسرش را نداد!

آن منصور مُرد و رفت. مُرده كه دیگر زبان ندارد كه حقخواهی كند... طفلك زنده هم كه بود به حرمت استقلال زبان حقخواهی در دهانش نمیچرخید... دیگر از مُردهاش چه توقع... مُرده منصورخان هم رفت ور دل مُرده جدیكارها و عارف قلیزادهها و غلامحسین مظلومیها و رضا احدیها!

تا بوده در این فوتبال هركس طلبكار بوده عاقبتش بدهكار شده... رسمی فرخنده برای بدهكاران و نافرخنده برای طلبكارانش. از آنجایی كه در این فوتبال همه چیز عوضی سر جایش قرار گرفته، جناب افتخاری عزیز و شركای هیأت مدیرهشان هم عوضی ملتفت شدند كه همسر منصورخان كه به ایشان زنگ زده برای طلبهای همسرش نبوده... برای بدهیهای عقبافتاده منصورخان به استقلال بوده!... خانمش زنگ زده بود كه چرا نمیآیید طلبتان را از ارثیه منصور بگیرید! میخواست بگوید طلبهایتان صندوق روی صندوق تلنبار شده جناب افتخاری بشتابید تا عوض نشدید طلب استقلال را بگیرید نكند سوخت بشود!

شهرام وزيری

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی