۰
سه‌شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۹
۰ |
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

دلتنگی‌های آدمی را، باد ترانه‌ای می‌خواند، سكوت سرشار از سخنان ناگفته و شگفتی‌های بر زبان نیامده و حرف‌های منجمدِ در گلو مانده!

 دلتنگیهای او كه آغاز سخن گفتن از ورزش را در جامعه جاری كرد، او یكه و تنها، مبتكر و خلاق، معلم خودآموخته، كه الفبای گفتار را با طنین دلانگیز صبحگاهان بر نسلهای جاری در ورزش سرازیر كرد. گفت از آنچه امروز در پهنای كلام ورزش ترویج یافته است. همان واژههای زیبا و ملموس و پرمعنا. 60 سال پیش از رادیو تنها رسانه گفتاری گزارش را آغاز كرد. بر دو و میدانی ایران و عراق كه آنچنان گرم و پرجوش نبود، به گونهای گزارش رفت كه از او خواسته شد ادامه دهد. همانجا نهال گزارشگری كاشته شد، جملات و واژهها معنا پیدا كرد و به ورزش چسبید. همه خلق ابتكار او بود، واژگان نو و بدیع كه آرامبخش و پرمحتوا بود. راه باز شد، فوتبال، كشتی و ورزشهای دیگر و یك نفر، عطا بهمنش. بچه كرمانشاه باشی واینگونه صاف و روشن فارسی بگویی. تصویر را به خانه میآورد،ترنم باران را از ورزشگاه به زیر چتر اتاقها میبرد و شد پدیدهای خاص در كهكشان ورزش. در 67 سال پیش در مجله نیرو و راستی نوشت، در امید ایران و توانایی خود را در قلم و زبان نمایان ساخت. ابتكار جملهبندی گزارش كشتی را داشت و چنان كلمات را به هم میبست كه انگار او تختی است. كتاب نوشت، مطلب نوشت، گزارش كرد بدون داشتن ابزارهای امروزی. او عطا بهمنش بود، بنیانگذار حرفه گزارشگری در ایران. چند دههای بود كه خاموش مانده بود، خاموشش كرده بودند و آن هنر را در پستوی تنگنظریها قرار داده بودند. با كسی سر جنگ نداشت، هنرش در گفتن بود و به ورزش عشق میورزید، چون پرستویی خوشخوان دوست داشت بخواند. عشق به حقیقت ورزش كه نشانه عشق به وطن بود، به كارزار مبارزه مردانه، به میدانهای بزرگ المپیك و بزرگان و یلان ایرانزمین. او تنها میگفت تا ورزش زنده بماند. خواستههای معمولی داشت تا تجربه، دانش و هنرش را در اختیار نسل بعدی قرار دهد. كناره گرفتن از آنچه به آن عشق میورزید؟ چرا؟ جرم او گفتن بود، نه از سیاست میگفت و نه از رنگ و پوست و نژاد. او ورزش را میگفت و مینوشت. ورزش را به عنوان بخشی از زندگیاش و وجودش، واژهای كه در وجود او به تمام اركان درونیاش و فكر و زبانش گره خورده بود.

بیكار ماندن چه بیمعنا و حزنآلود است. او را تا دیرزمانی بیكار نمودند، رنگ سپیدی بر موهایش كه نشست، جسم و فكر هم دچار رسوبات زمان شد، پیری آمد با هزاران عارضههای خود و جبر زمان كه مقابله با آن تلاش عبثی است. وسایل روحی او را گرفته بودند، هنرش را، گفتارش را. آوازهخوان پیر ما را زبان بستند تا مبادا ورزش از مجرای سخن زیباگونه او به مرزهای افتخار برسد.

عطا بهمنش رفت، در سكوتی چندین ساله، در رؤیاهای بازمانده در او. عطا بهمنش رفت تا آغازگر سخن ورزش دیگر شاگردی پرورش ندهد، غافل از اینكه این آسمان پر از ستارههای بهمنش است.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی