گاهي اوقات يك خروس بيچاره را براي كروكوديلهاي بزرگ پرتاب ميكنند. خيلي وقتها طعمهاي مانند يك ايمپالاي ظريف را نزد ببرها رها ميكنند.
در واقع مسئولان باغ وحش ميخواهند شكار را در محيط دربسته آنجا براي حيوانات اسير شبيهسازي كنند؛ غافل از اينكه طبيعت يك چيز ديگر است و حيات وحش با اين رويه از بين ميرود. شبيهسازيهاي صورت گرفته هيچكدام آثار موفقيتآميزي نداشته و حرمت شكار طبيعي را از بين برده است!
در فوتبال هم چنين است؛ ما مديراني را سراغ داريم كه در كمال تأسف مقابل مربي خود كرنش ميكنند و اجازه ميدهند كه آنها وارد ساحت باشگاه شوند.
گوشت را به صورت دمدستي تحويل مربي ميدهند و ميگويند نوش جان كن! در حالي كه يك باشگاه مترقي و متمدن لابد مدير، هيأت مديره و يك سازمان مشخص دارد و اينطور نيست كه هر كسي ساز خودش را بزند.
از بازيكناني كه طعمه ديگرانند، استفاده ميكنند و آنها را مثل گوشت قرباني دم دست مربي مياندازند؛ نمونهاي از شكار غيرطبيعي در حيات وحش! تيم را اينگونه ميبندند، با استفاده از طعمههاي حاضر و آماده ديگران و از ساختن غافل ميشوند؛ احتمالاً هدف كوتاهمدت است. بگير، ببند، بزن، بخور و برو؛ سال ديگر كي مرده است و كي زنده!