فوتبال و مسی، رونالدو و طارمی كه میآیند، هوا پاكتر و انسانیتر میشود. به قول سهراب سپهری؛ برگی روی فراموشی دستم افتاد، اقاقیا. فوتبال كه میآید، پنجرهای میگشاییم روی طبیعت، چمن سبز، گل و گلباران، سرچشمه رویش جوانان. پایانهای تماشایی پنالتیها! همه پر میشویم از هیجان، فریاد، هورا، با رقیبان به هوا میپریم. صداها خوب است، موجهای مكزیكی، نه خمپارههای داعشی. رنگها در ورزشگاهها، روی سكوها شوق میآورند و شیپورها به صدا برای ایران؛ طبلها را بنوازید ما به جام جهانی رفتهایم.
ایران به عنوان طلایهدار جهان با برزیل زودتر ویزای سفر را گرفت. همه حكایت میكنند كه سردار چگونه گل زد، طارمی چه خوب دروازه را پیدا میكند. كاش همیشه فوتبال بود، كاش جنگ نبود. نه بمبی، نه موشكی و همه با گل به دیدار یكدیگر میرفتند و در سفرهها همیشه صلح بود. بیاییم از زندگی چیزی بفهمیم. فوتبال هم كمك میكند تا یكدیگر را دوست داشته باشیم. ما مردم «مالی» را هم دوست داریم، با آمریكا به میدان میرویم، ما آمریكا را در فوتبال جا گذاشتیم، چیزهایی هست كه هنوز كشف نكردهایم، مثل ذات فوتبال كه صلح را دوست دارد، بازی را احترام میگذارد و همه جهان از هر كشور، هر زبان، هر مسلك و نژاد با یك زبان مشترك با آن سخن میگویند، زبان فوتبال! كاش همیشه فوتبال باشد، عراق پیروز شود، سوریه نبازد و یمن در زیر آسمان آبی بازی كند و از آسمان گل نرگس ببارد نه بمب! فوتبال راه میافتد، با آن بالا میرویم تا اوج، تا دستمان به ستارههای آسمان برسد.