۰
سه‌شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۴
۰ |
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

جادوگر عزيز‌مان بد‌جوري بوي نفت گرفته، انگار هر صبح دارد با نفت دوش مي‌گيرد. تو گويي از ما بهتران اين فوتبال كاري باهاش كردند كه به بامي تا به شامي هنوز دهان باز نكرده بوي تند نفت بزند به مشام‌مان.

همو كه روزي وقتي روپا بود و پا به پا ميكرد رحم به صغير و كبير هيچ ميداني نميكرد، حالا چه شده كه مثل بچههاي صغير بايد جا به جا از يك مشت كبيرشدههاي نقابكشيده اين فوتبال پشت هم دريبل بخورد!

حال و احوال جادوگرمان را كه امروز ميبينيم دلمان سخت ميگيرد، ياد آن گذشته پربارش ميافتيم كه چطور يكتنه يك تيم بود و يكتنه دروازهگشا تا آواري شود بر سر هر حريفي، بدجوري دلمان دارد برايش شور ميزند.

بزرگ بودن و بزرگي كردن تا روزي كه در ميدانها به رويت باز است شايد چندان سخت نباشد اما سختش زماني است كه در و دروازه ميدانها به رويت بسته شوند و تو هرچند هم هنوز در دلها پا به توپ باشي اما از ميدانها چه بايد گفت و چه بايد كرد كه ديگر نيستي. تو بگو آن نيستي!

نه دري و دروازهاي به رويت باز است و نه توپي به زير پايت كه جادو كني... سخت است نه؟!

اما سختترش براي تو و امثال تو وقتي است كه بخواهي اين بيحضوري در ميدانها را تحت هر شرايطي حضور ببخشي... به هر دليلي خود را مجاب كني و به هر وسيلهاي دست يازي كه سكوت نبودنت را فرياد بزني كه آهاي من هنوز هستم و همچنان خود را در قالب ديروز سوار بر توپ و سكوها را در شور و هيجان ميدانها پربار و گوشنواز ببيني!

اما امروزي كه ديگر ديروز نيست نه رملي است و نه اسطرلابي و نه جادو و جنبلي تا تو هر حريفي را با پاهايت سحر كني. امروز روز نشستن است... نشستن روي نيمكت رهبري يك تيم... روز صبر است و صبوري و تأمل و تحمل است. امروز ديگر ابزارت پاهايت نيست كه جا به جا جادو كند و لا به لا حريفان را جا بگذارد... اين نيمكت هفت، هشت، ده متري كذا با آن ميدان هفتاد و صد متري گل و گشاد متفاوت است... آنجا خود ميبريدي و خود ميدوختي. اينجا بايد ببري تا ديگران بدوزند. آنجا تو پيروزي را در قالب تنت ميدوختي اينجا بايد براي 11 تني بدوزي كه تو نيستند... تفاوت در اين همين است آقاي جادوگر عزيز! تفاوت در اين است كه در آنجا اين تو بودي كه با سحر و جادويت پاي حريفان را قفل ميكردي اما اينجا عندالوسيله بايد جادويت را به ديگران تزريق كني تا حريفان سحر شوند... حالا تو بگو با كدام وسيله؟!

آهاي... آقاي جادوگر نگرانت هستيم، نگران تيمت. نگران بيصاحب بودن تيمت. نگران كمبودهايت. نگران اعتبارت. نگران صداقتت در رويارويي با كذابان اين فوتبال. نگران زمين خوردنت و پسپسكي رفتن در ابتداي كار مربيگري و افتادن در ورطه ناكاميها و... نگران بيشرمي اين فوتبال و دلواپس تو در اين فوتبال بيحيا هستيم... نگران آن علي كريمي دوستداشتني در نسيانزدگي اين فوتبال غفلتزده هستيم... اين نيمكت ورشكسته كه جاي تو نيست و جاي رمل و اسطرلاب انداختن نيست.... هست آقاي جادوگر دوستداشتني؟!

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی