به گزارش خبرورزشی، سپاهان اوضاع خوبی ندارد، کرانچار گویا به انتهای کار رسیده است. او را میبینیم که اعتمادی به سخنان خود و به توجیه کلامیاش ندارد. باخت پشت باخت، شکست مکمل شکست. بوناچیچ هم در همین وضعیت گرفتار آمده است و بدتر هم.
مجید جلالی به این نوع گیر کردنها عادتمان داده است اما واکنشهای قلعهنویی که از ناباوری خود او هم حکایت دارد جدید است. دیگر از ارادهگرایی و «من درستش میکنم»های مخصوص به خود او خبری نیست. مقدمات وادادگی، نشانههای «قدرگرایی» و دستها را بالا بردن.
در کلام «امیر» آثاری از خستگی به گوش میرسد. در نگاه او ترسی که برانگیزاننده نیست! نوعی کنار آمدن، نوعی پذیرا شدن و پذیرفتن، نوعی عقبنشینی.
دیگر از بهانههای درست و غلط داوری هم خبری نیست. دیگر از طلبکار بودن همیشگی هم اثری نیست. هر چه پیش آید، خوش آید. به جای سر لج افتادن، به جای ارادیتر شدن و خودباورانه به میدان آمدن، تسلیم و رضا. تن دادن به قضا.
قلعهنویی با بقیه فرق دارد اما اینک انگار فرقی ندارد! به نظر میرسد که او هم یکی از بقیه است. یکی از کمآوردگان. یکی از آنها که دیگر حرفی ندارند یا اگر هم دارند حوصله ادایش را ندارند.
آیا او که مردی بود عملگرا به انتهای خط رسیده است؟ آیا او که عادت به بردن داشت ترک عادت میکند؟
آیا او هم با بیعملی، خود را در معرض اولتیماتومهای رایج فعلی قرار میدهد؟ تا امروز کسی نتوانسته است برای او مهلت و شرط زمانی قائل شود، در ادامه راه چه خواهد شد؟ «امیر» موفق همیشگی را خواهیم دید یا برای کمک به او ناچار خواهند شد تصمیمی برایش بگیرند؟
یعنی امیر به این نوع یاریها و به این دست از کمکها نیازی دارد؟ آیا قلعهنویی که «دور و بر» خود را زیادی شلوغش میکند برای درست فکر کردن، برای درست اندیشه کردن، به حیاط خلوتی در پس ذهن خود پناه خواهد برد؟
این درست که نسلی نو از مربیان وارد میدان شدهاند اما برکت این ورود و خاصیت اصلی این حضور آغاز نبردی است قدیمی میان کهنه و نو.
آیا قلعهنویی و کرانچار و جلالی را باید در صف کهنهفکران قرار داد؟ مثل کریمی و مثل کاظمی؟
آیا نوبت رسیده است به یحیی، به تارتار، به منصوریان و پاشازاده و فکری؟ امیر این حکم نگاشته و در حال ابلاغ شدن را میپذیرد؟