نظرسنجی

ارزیابی شما از تغییراتی که تاکنون قلعه‌نویی در سیستم تیم ملی داده؟
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

فوق‌ستاره پرتغالی رئال‌مادرید در نامه‌ای روزهای کودکی‌اش را مرور کرده است.

نامه  كريس رونالدو در مورد روزهای کودکی و نوجوانی

به گزارش خبرورزشی، كريستيانو رونالدو ستاره پرتغالي رئال نامهاي مملو از احساسات نوشته و در آن به مرور خاطرات روزهاي ابتدايياش در دنياي فوتبال و اهميتي كه خانوادهاش براي او داشتهاند، پرداخته. او در بخشي از اين خاطرات از پدرش و روزهاي ابتدايي فوتبالياش صحبت كرده. اين گزيدهاي از متن نامه كريس است:

*شروع در هفت سالگي: در اين زمان بود كه جدي فوتبال بازي كردن را شروع كردم. قبل از آن در خيابانهاي مادئيرا با دوستانم فوتبال بازي ميكردم. وقتي ميگويم خيابان، منظورم يك خيابان باريك كوچك نيست؛ يك خيابان واقعي است! ما دروازه نداشتيم و هر بار كه اتومبيلي رد ميشد، بازي را متوقف ميكرديم. همينطوري خوشحال بودم چون پدرم مسئول تداركات باشگاه آندورينيا بود و هميشه مرا تشويق ميكرد كه در تيم پايهاي آنجا بازي كنم. ميدانستم كه اينگونه، احساس غرور ميكرد و همين كار را كردم.

*پيوستن به باشگاه: روز اول، قوانين زيادي پيش رويم گذاشتند كه دركشان نميكردم ولي خوشحال بودم. اين قواعد را دنبال كردم. پدرم هميشه آنجا در گوشهاي بود. ريش داشت و يونيفورم مخصوصي به تن ميكرد و از اين كار لذت ميبرد ولي مادرم و خواهرهايم اصلاً از فوتبال خوششان نميآمد.

*حمايت خانواده: قبل از هر بازي كنار زمين را نگاه ميكردم و ميديدم كه پدرم آنجا، تنها، سرپا ايستاده. تا اينكه يك روز (هرگز اين صحنه را فراموش نميكنم)، وقتي داشتم خودم را گرم ميكردم، مثل هميشه نگاه كردم و يكباره ديدم كه مادرم و خواهرهايم هم روي سكوها نشستهاند. خونسرد و آرام. نه دست ميزدند و نه جيغ، فقط با من احوالپرسي كردند. گويا انگار به تماشاي شوي مد آمدهاند. كاملاً مشخص بود كه تا حالا به تماشاي يك بازي فوتبال ننشستهاند ولي آنجا بودند و اين تنها چيزي بود كه برايم مهم بود. در آن لحظات حس خيلي خوبي داشتم. برايم خيلي مهم بود. چيزي در درونم عوض شد. حس غرور ميكردم. در آن زمان پول زيادي نداشتيم و زندگي مثل الان ساده نبود. من با كفشهاي كهنهاي كه از برادرم به من رسيده بود و يا از پسرعموهايم قرض ميگرفتم، بازي ميكردم. ولي وقتي بچهاي، پول برايت مهم نيست. فقط دوست داري حس خوبي داشته باشي. آن روز من اين حس را داشتم. حس ميكردم كه مورد حمايت هستم و محبوبم.

*يك تصميم سخت: آن دوره برايم نوستالژيك است چون خيلي كوتاه بود. فوتبال همه چيز به من داد ولي وقتي كه آماده نبودم، مرا از خانهام دور كرد. يازده ساله بودم كه به جزيرهاي رفتم تا در آكادمي اسپورتينگ ليسبون رشد كنم و آن دوره، سختترين دوره زندگيام بود.

*تنهايي: تنها يك رؤيا داشتم و در آن دوره اين شانس را داشتم تا محققش كنم. پس والدينم به من اجازه دادند تا بروم و رفتم. تقريباً هر روز گريه ميكردم. در پرتغال بودم ولي انگار به كشور ديگري رفته باشم. حتي لهجه آن منطقه هم به نظرم، زبان متفاوتي ميآمد. فرهنگي متفاوت. هيچكس را نميشناختم. خانوادهام 4ماه يك بار اجازه مييافتند تا بيايند و مرا ببينند. هر روز دلم برايشان تنگ ميشد.

*كار كردن: فوتبال به من كمك كرد تا رو به جلو بروم. ميدانستم كه ميتوانم در زمين كارهايي بكنم كه بقيه بچههاي آكادمي نميتوانستند. يادم ميآيد كه اولين بار اين را از زبان يكي شنيدم كه به ديگري ميگفت: «ديدي چهكار كرد؟ عجب!» بارها اين را ميشنيدم. حتي از سرمربيانم. يكي ديگر ميگفت: «بله اما حيف كه اينقدر ريزه است.» حق با او بود. من خيلي لاغر بودم و عضلهاي نداشتم. همين شد كه در سن 11 سالگي تصميمي گرفتم. ميدانستم كه مهارتهايم از بقيه بيشتر است و در آن زمان تصميم گرفتم تا سختتر از بقيه تلاش كنم. ديگر مثل يك بچه كار و رفتار نميكردم. با اين عزم تمرين ميكردم كه روزي بهترين بازيكن دنيا شوم.

*رؤياهاي بزرگ: رؤياهاي بزرگي داشتم؛ هربار بزرگتر. ميخواستم در منچستريونايتد و تيم ملي بازي كنم چون بازيهاي ليگ برتر را در تلويزيون دنبال ميكردم. از سرعت بازيها و ترانههاي هواداران لذت ميبردم. جو ورزشگاههايش مو را بر تنم سيخ ميكرد. وقتي به يونايتد رفتم، بيشترين حس غرور را داشتم. بيشتر از همه براي خانوادهام.

*احساس برد: در ابتدا فتح افتخارات برايم مملو از احساسات بود. يادم ميآيد كه وقتي اولين بار با يونايتد قهرمان اروپا شدم، احساساتم از من پيشي گرفته بودند. اولين باري كه توپ طلا را فتح كردم هم همينطور بود اما رؤياهايم تدريجاً بزرگ و بزرگتر ميشدند. فكر ميكنم كه همينطوري شد كه توانستم به رؤياهايم برسم. نه؟ من هميشه رئال را تحسين ميكردم و به دنبال چالش جديدي بودم. ميخواستم با رئال به جامهاي قهرماني برسم. همه ركوردها را بشكنم و تبديل به اسطوره باشگاه شوم.

*بهترين خاطره: دقيقاً بعد از فتح آخرين قهرمانيام در ليگ قهرمانان اروپا در كارديف. تاريخساز شده بوديم. بعد از سوت پايان، حس كردم كه پيغام بزرگي به مردم دنيا فرستادهام. در آن لحظات پسرم به زمين آمد تا با من به شادي بپردازد. احساساتم كاملاً تغيير كرد. او با پسر مارسلو از يك سو به سوي ديگري ميدويد و با هم جام قهرماني را درآغوش كشيديم و بعد دست در دست در زمين قدم زديم.

*خواسته بزرگ: بعد از برگزاري 400 بازي با پيراهن رئال، همچنان كسب جامهاي بيشتر، بزرگترين خواستهام است. اين برايم همه چيز است. فكر ميكنم اينگونه به دنيا آمدهام ولي حسم نسبت به برد عوض شده. اين دوران جديدي در زندگيام است. پيغام خيلي ويژهاي روي كفشهاي جديدم حك كردهام. اين جمله آخرين چيزي است كه قبل از ورود به زمين نگاهش ميكنم. به منزله يادآوري و آخرين انگيزه براي بازي كردنم.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرسنجی

ارزیابی شما از تغییراتی که تاکنون قلعه‌نویی در سیستم تیم ملی داده؟

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی