به گزارش خبرورزشی، حالا من این طرف خط بودم و استاد محمود دولتآبادی در آن سوی سیم مخاطب من. دلم میخواست برای دقایق و ساعتها بیخیال کار باشم و فقط به حرفهایش گوش بدهم اما افسوس که نه من را میشناخت و نه بهانهای بود تا این نویسنده بزرگ را به حرف گرفت. سوژه فقط و فقط ورزشی بود و مخاطب مرد بزرگ ادبیات ایران.
* سلام استاد! وقت به خیر. همدانی هستم از روزنامه خبرورزشی. شما جزو بزرگان ادبیات ما هستید ولی حالا اتفاقی افتاده که به نوعی پایتان را به ورزش کشیده است.
اتفاق ورزشی؟ چه اتفاقی؟
* در مراسم سالگرد منصور پورحیدری عزیز مجسمهای از ایشان ساختهاند که برخلاف تصور اصلاً شبیه او نشد و اتفاقاً تندیس ساخته شده شبیه شما درآمده به همین خاطر عوامل برپایی مراسم گفتهاند در صورتی که تمایل داشته باشید حاضرند آن را با کمال میل تقدیم شما کنند.
نه آقا! خیلی ممنونم. تا امروز مجسمهای از من نساختهاند چون به هیچ مجسمهسازی اجازه ندادهام مجسمه و تندیسم را بسازد. خیلی متشکرم.
* با مرحوم پورحیدری ارتباطی داشتید؟
نه، من کلاً ورزشی نیستم.