شايد براي دوستان جالب باشد كه پدرم منهاي مديريت در صنعت و فوتبال، يك ورزشيخوان حرفهاي و تمام عيار بود.
مجلههاي كيهان ورزشي و دنياي ورزش جزو لاينفك منزل ما بود. او را هر روز در حال مطالعه ميديدم. با ظهور هفته نامههاي ورزشي در واقع هفتهاي نبود كه تمام نشريات را پدر و پسر با هم از خط اول تا خط آخر نخوانيم.
او يكي از مشوقان حضور اين قلم ناچيز در نشريات ورزشي بود و بعدها كه روزنامههاي ورزشي منتشر شدند، با رفقاي پدرم اردشير لارودي و ناصر احمدپور وارد اين عرصه شدم.
از شانس خوب ما ورزشينويسي در اوج بود و پيشكسوتان اين عرصه همراه با نويسندگان نسل جديد جزو فعالان روزنامهنگاري بودند و چه دوران خوشي را با هم سپري كرديم.
دهه 70 و 80 نقطه اوج اين ماجراها بود و ايرج زهرابي بخش زيادي از رفقايش همين روزنامهنگاران بودند. از مهدي هژبري و فرهاد اشراقي بگيريد تا عباس عبدالملكي، رضا ميرزائيان، سيدمهدي كاظمي، علي رئيسي، منوچهر زندي، برادران كاسنژاد، علي حقشناس، تمام اعضاي تحريريه خبرورزشي، مديران روزنامه و خيليهاي ديگر كه واقعاً در اينجا مجالي براي اسم بردن از همه آنها نيست.
خواستم از همكاران يادي كرده باشم و دستشان را به گرمي بفشارم؛ به ويژه دوستان و ياران ايرج زهرابي كه هر سال 18 آبان را به محل ميثاق و گردهمايي چهرههاي ورزشي تبديل كردند؛ سپاس ويژه ما هم از امير عباس واسعي است؛ نويسندهاي كه 10 سال در تمام سالگردهاي ايرج زهرابي براي او نوشت.
اميدواريم سال آينده اگر عمري باقي بود اين مراسم را در حال و هوايي متفاوتتر برگزار كنيم.