یادم هست از حوالی خیابان هاشمی تا شهرک اکباتان دویدم بدون آنکه از خودم بپرسم چطور میخواهی این همه راه را برگردی؟! آن تساوی ارزشمندتر از برد تیم ملی شاید مسیر خیلیها را عوض کرد. اصلاً شاید همان نتیجه و آن تیم طلایی باعث شدند روزنامههای ورزشی پا بگیرند و کار ما تبدیل به یک شغل شود. البته شغل که چه عرض کنم ولی به هر حال خدا را شکر که ما 20 سال است از همین طریق زندگی میکنیم و روزگار را میگذرانیم. شاید اگر آن روز ایران مثلاً ۲ بر یک به استرالیا میباخت یا حریف گل سوم را میزد چیزی به اسم روزنامه ورزشی منتشر نمیشد و یا اگر هم منتشر میشد دوام نمیآورد اما ناگهان روند خیلی چیزها – از جمله انتشار روزنامههای ورزشی – در ایران عوض شد و در چشم بر هم زدنی 15، 16 روزنامه ورزشی روی کیوسکها دیده شد که البته حالا بعد از 20 سال به 5، 6 روزنامه رسیده که به هر زحمتی است فقط دارند چاپ میشوند. به هر حال سالها از آن بازی تاریخی میگذرد ولی شاید همه ما یک تشکر ویژه به آن تیم و ستارهها و مربیانش بدهکار باشیم. آنها هیجان فوتبال را در ایران سراسری کردند و به نوعی فوتبال را به داخل خانوادهها بردند. ستارههایی که به معنای واقعی کلمه «ستاره» بودند ولی حیف که اکثراً مربیان خوبی نشدند!
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه
سوت پایان بازی ایران و استرالیا که به نشانه صعود تیم ملی به صدا درآمد سر از پا نمیشناختم. مثل همه جوانهای آن دوره و مثل خیلی از افرادی که به خیابانها ریختند و برای اولینبار به خاطر فوتبال شادی خیابانی انجام دادند.