نوشته ها عموما جنبه مدیحه سرایی دارد و آنچه برای تختی نوشته و به جریان اخلاق مداری او در ورزش اشاره می شود از سوی افراد بی اخلاق یا بد اخلاقی است که زندگی ورزشی و غیر ورزشی آنها کوچک ترین شباهتی به تختی نداشته و ندارد.
صراحت کلام و تحلیل های ابلهانه ای که پیرامون چگونگی مرگ تختی به ذهن بعضی ها رسوخ کرده نیز نشان می دهد که تعدادی داستانک در این باره خوانده اند.
خوانندگان پاورقی ها اما نمی توانند درباره مرگ تختی به صراحت چند جمله و واژه عصا قورت داده قضاوت کنند. تختی نه این گونه که آنها می گویند مرده،نه آن جور که دیگران تفسیرش می کنند.
متاسفانه در تمام این 50 سال،خیلی ها فقط به چگونگی مردن تختی اندیشده اند و این که سال ها از مرگ او گذشته؛ شجاعتی افسارگسیخته به برخی بخشیده که مرگ تختی را از جنبه حالت طبیعی یا قتل توسط ساواک به خودکشی کامل تعبیر کنند.
افسوس که فقط فکر کرده ایم مرگ تختی چقدر اهمیت دارد؛ در حالی که او مرگ را در تمام این 50 سال دور زده و کیفیت زندگی 37 ساله این مرد تمام نشدنی است که او را از غبار فراموشی بیرون می آورد.