۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

رونالدينيو، اسطوره بي‌چون و چراي برزيلي كه همين چند روز پيش براي هميشه كفش‌هايش را آويخت، گفت‌وگوي بسيار متفاوت و جذابي با مجله فرانسوي «سوفوت» كرده است.

رونالدينيو‌: دريبل‌هايم را از خدا دارم

 او كه يكي از تكنيكيترين بازيكنان تاريخ فوتبال است در اين گفتوگوي بسيار طولاني درباره لحظات زيبايي كه در فوتبال داشته صحبت كرده است. در زير خلاصهاي از اين گفتوگو را از نظر ميگذرانيد.

*اين روزها، بارسا، مرجع جهاني فوتبال زيبا شده ولي قبل از پيوستن تو به اين تيم، شرايط كاملاً متفاوت بود. متوجه كارهايي كه براي اين باشگاه كردهاي، هستي؟

زماني كه من با بارسا قرارداد بستم همه داشتند درباره رئال كهكشاني حرف ميزدند؛ تيم پديدهاي كه پر از ستاره بود. در عوض، مقابل اين تيم كهكشاني، ما يك مربي جديد با بازيكنان جديد داشتيم و به اين نياز داشتيم كه فوتبال دنيا ما را بشناسد. شرايط براي رايكارد، مربيمان هم همينطور بود. تماشاگران بارسا هم به اين نياز داشتند كه سرشان را بالا بگيرند، پس بيش از هر زمان ديگري براي تشويق كردن ما مايه ميگذاشتند. همه شرايط مهيا بود تا چرخه جديدي شكل بگيرد و اين چرخه خيلي خوب به كارش ادامه داد. نميتواني تصور كني كه بارسلونا براي من... (مدت زيادي فكر ميكند). واقعاً كلمهاي پيدا نميكنم كه اهميت بارسا در زندگيام را با آن توصيف كنم. فقط براي اينكه بگويم زندگيام در بارسا چقدر ديوانهوار دوستداشتني بود همين بس كه اولين گلم را براي اين تيم ساعت يك بامداد زدم! (بازي به خاطر دلايل اداري نيمهشب شروع شد). همان موقع بود كه فهميدم اين باشگاه در زندگي من چيز متفاوتي است.

*ولي داستان تو با بارسا ميتوانست اصلاً شكل نگيرد، اگر به پيشنهاد خوب منچستريونايتد در آن زمان جواب ميدادي. اين داستاني بود كه ساندرو روسل بعدها از آن پرده برداشت.

ساندرو دوست بزرگي براي من است. آن زمانها هميشه به من ميگفت كه مدير بارسا ميشود و من براي تيمش بازي ميكنم. وقتي نايبرئيس باشگاه شد، منچستر به من پيشنهاد بسيار خوبي داد. در نهايت من بارسا را به خاطر دوستياي كه با ساندرو داشتم انتخاب كردم؛ البته به خاطر محقق شدن رؤيايم هم بود.

*رايكارد در بارسا اصلاً براي تو شرح وظايفي هم تعريف كرده بود يا اينكه كاملاً در زمين آزاد بودي؟

نه، كاملاً نه. طبيعتاً من هم در برنامه تاكتيكي تيم وظايفي داشتم كه بايد انجامش ميدادم، مثل بقيه بازيكنان ولي وقتي توپ به من ميرسيد ديگر آزاد بودم هر كاري بخواهم با آن انجام دهم. درست است كه من بيشتر قرار بود سمت چپ بازي كنم ولي آزاد بودم به همه جاي زمين سرك بكشم.

*قبل از مسابقه و زمان گرم كردن، همه بازيكنان فيكس بايد با مربي بدنساز گرم ميكردند ولي تو با دكو ميرفتيد و تمرين تيرك ميكرديد... 

خيالتان راحت؛ در تمرينات، ما دقيقاً همان كارهايي را ميكرديم كه بقيه بازيكنان ميكردند ولي پيش از مسابقه هر كسي آزاد بود هر طور دوست داشت گرم كند. من و دكو هم دوست داشتيم روي كارهايي كه قرار است در زمين انجام بدهيم كار كنيم؛ پاس بلند و كنترل توپ. البته معنياش اين نميشود كه نسبت به بقيه مزيت داشتيم.

*اين همه تكنيك و راحتي در انجام كارهاي تكنيكي را از كجا آوردي؟

از خدا. خدا به من استعداد داد تا خوب فوتبال بازي كنم. بعد هم كه تمرين، تمرين زياد. كار كردن و تمرين كردن با توپ، تكرار حركات، بدون وقفه. مثلاً همين پاس چشم بسته؛ من آنقدر روي اين پاسها تمرين كردم كه در مسابقه برايم راحت و طبيعي شد. آنقدر تمرين كرده بودم كه ديگر بدون فكر ميتوانستم پاس چشم بسته بدهم. تمريناتم را از زماني كه خيلي كوچك بودم شروع كردم. وقتي بچه بودم پدرم به من ضربه زدن به توپ را ياد داد. بعد، سگم تبديل به بهترين همبازيام در فوتبال شد. خيلي وفادار بود؛ هيچ وقت از اينكه دريبلش ميكنم قاطي نميكرد. (ميخندد)

*مي گويند به دريبل زدن بسياري از بازيكنان بزرگ دنيا نگاه ميكردي و بعد تصميم ميگرفتي به شيوه خودت آن را اجرا كني. به دريبل چه بازيكناني نگاه ميكردي؟

وووواا، خيليها بودند! مارادونا، زيكو، برادرم كه هر روز بازياش را ميديدم... جيجي اوكوچا كه تحسينش ميكنم. سعي ميكردم از آنها تقليد كنم ولي با استايل خودم؛ يعني با ريتمي ديگر در شرايطي متفاوتتر در زمان مسابقه.

*كلاً بازيكنان به انجام يك بازي خوب و برنده شدن فكر ميكنند ولي تو در زمان ورود به زمين به دريبل كردن فكر ميكردي؟

درست است كه تمركزم روي دريبل كردن بود ولي به اين هم فكر ميكردم كه شرايطي مهيا كنم تا مهاجمان را در موقعيت گلزني قرار دهم. كار من، پاس گل دادن بود. حالا فكر ميكردم كه اين پاس گل را چطوري، چه زماني و با چه روشي بدهم. در زمين 11 به 11 بازي ميكنند ولي براي من بازي يك در مقابل يك بود.

*چرا وقتي ميخواستي ضربه ايستگاهي بزني، هميشه سه قدم عقب ميرفتي؟

بحث تعادل و راحتي بود. اينطوري بيشترين دقت را داشتم. فاصله را محاسبه ميكردم، موقعيت بدنم را در نظر ميگرفتم و دقيقاً ميدانستم پاي تكيه گاهم را بايد كجا بگذارم.

*شده بود كه به حركت تكنيكي يك بازيكن نگاه كني و به خودت بگويي نميتواني اين حركت را انجام بدهي؟

نه.

*ويدئوي بازيهاي خودت را ميديدي؟

خيلي كم. اطرافيانم چندتايي به من نشان ميدادند ولي فقط همين. دوست داشتم فقط تمرين كنم و كارهاي تمريني را در زمين مسابقه پياده كنم.

*يكچهارم نهايي جام جهاني 2006، شماره 10 تيم روبهرو، زيدان بود... 

(سؤال را قطع ميكند) استاد. عجب بازيكني... آن مسابقه...  يكي از بزرگترين ناراحتيهاي زندگي من است! اين روزها هم حتي وقتي به آن فكر ميكنم ناراحت ميشوم. در جام جهاني آلمان، تيم فوقالعادهاي داشتيم ولي آن طرف، زيدان بود. او مثل كل دوران حرفهاياش، ميدانست كه بايد چكار كند.

*به اين موضوع خيلي كمتر پرداخته شده ولي بخشي از بازي خوب تو بهخاطر قدرت بدنيات بود؛ پاهاي عضلاني. اين همه عضله حاصل چقدر كار بدنسازي بود؟

(ميخندد) نه، فكر ميكنم اين عضلات را از پدر و مادرم دارم و بيشتر از سوي... مادرم! قد مادرم كوتاه است ولي فوقالعاده قوي است. اين عضلات را به ارث بردم!

*تو يك توپ طلا در دوران حرفهايات داري و خيليها ميگويند «بيشتر از يكي نميخواستي»...  مشكل اين بود كه انگيزه نداشتي كه بيشتر به دست بياوري؟

من جام جهاني را بردم و بعد هم بهترين بازيكن دنيا شدم...  دو هدف عالي هر بازيكن فوتبال. چنين حسي كه بعد از به دستآوردن اين افتخارات، خراب كرده باشم را ندارم. ميتوانستم چند توپ طلاي ديگر داشته باشم، اين را مردم هم ميگويند. ميتوانستم دو، سه يا 4 توپ طلا داشته باشم. به هر حال خودم نبايد چنين چيزي بگويم، ميداني، زندگي همين است. مهمترين چيز اين است كه در پايان مردم جوايز فردي را به خاطر نميآورند؛ بيشتر مهم است كه در ذهنشان باقي بماني. دريبلها و حركاتي كه كردهام را در ذهن نگه دارند.

*چرا گوارديولا تو را در بارسلونا نخواست؟

اين چيزهايي كه ميگويند اشتباه است. اينكه ميگويند او من را بيرون انداخت اشتباه است؛ خودم بودم كه ميخواستم بروم. پپ وقتي كه سرمربي شد آمد و با من حرف زد. گفت من را براي تيمش ميخواهد. خيلي خوب من را ميشناخت و احترام زيادي برايش قائل بودم ولي خودم نپذيرفتم. به زندگي جديدي نياز داشتم، ميخواستم به ليگ ديگري بروم، به تيمي ديگر. از اينكه ميخواستم به ميلان بروم خوشحال بودم ولي از اينكه با گوارديولا كار نميكردم ناراحت بودم چون ما با هم دوست بوديم، دوستان واقعي. زوج مسي- رونالدينيو هم بد نميشد. اين چيزي بود كه در سر گوارديولا بود ولي من 5 سال در بارسا بودم و بايد به جاي ديگري ميرفتم.

*به مسي چه چيزهايي ياد دادي؟

هيچي. مطلقاً هيچي. لئو، هميشه همينطور بود، همان پديدهاي كه امروز است. لحظات خوبي با او داشتم ولي هيچ چيز به او ياد ندادم. البته راستش را بخواهيد چرا، يك چيزهايي به او ياد دادم كه قابل تعريف كردن نيست (زير خنده ميزند)

*چيزي هم بود كه بيشتر از فوتبال تو را خوشحال كند؟

خارج از زمين فوتبال بله ولي هميشه فوتبال اولين چيزي بود كه خوشحالم ميكرد.

*و دومياش جشن و موزيك بود؟

بله.

*مطبوعات اروپايي خيلي از تو انتقاد ميكردند كه شبها براي خوشگذراني بيرون ميروي، به ويژه در بارسلونا. تو هم هميشه به آنها ميگفتي هر وقت شما هم بهترين بازيكن دنيا شديد، زياد بيرون برويد.

(سؤال را قطع ميكند) زياد، نه. فقط زمانهايي كه ميتوانستم (ميخندد). برعكس چيزي كه فكر ميكنند من از آن آدمهايي نبودم كه زياد بيرون بروم. از طرفي خوشگذرانيام خارج از زمين فوتبال، تأثيري روي بازيام در زمين نميگذاشت.

 

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی