از شهردار تهران، به عنوان «بزرگ شهردار» در همه شهرهاى ايران بايد پرسيد آيا لذت بچگى را هنوز زير دندان خود دارى؟ آيا لذت زمين خوردن و از جا برخاستن را، ترس با شلوار قلوهكن شده به خانه رفتن را، چشيدهاى؟ لذت «بردن» و عذاب «باختن» را؟! آقاى شهردار، هيچ از درختهاى توت كوچهها و خيابانها بالا رفتهاى؟ هيچ درخت توتى را، تكاندهاى؟ هيچ در كوچه خيابانها «گل كوچيك» بازى كردهاى؟ و آيا اين حق را براى بچههاى دهه٩٠ هم قائلى؟ بازى كردن و حقوق همهجانبهاش را؟!
آقاى شهردار، درباره زمينهاى خاكى و درباره ورزش محلات، چه نظرى دارى؟ آيا مىدانى گود شهرزاد كجا بود و به چه دردى مىخورد؟ يا زمينهاى جوانمرد قصاب، يا شهرك دولتآباد؟ يا محله چهارصد دستگاه؟ يا زمين ساسان و عارف و آهـنگ و زمينهاى بيمارستان هزار تختخوابى! و نيز مفتآباد در شرق تهران و يافتآباد در غرب، كه حالا مركز مبلفروشى شده است! جناب شهردار؛ زمينهاى فوتبال، همه تغيير كاربرى داده شدهاند! بساز و بفروشها، ورزشكدههاى خودجوش نازىآباد و جواديه و فرودگاه مهرآباد را تبديل به خانه كردند! ورزش، فداى مسكن! بر سر پست و مقام در شهردارى تهران، دعوا دنبالهدار است! بنابراين حواس هيچكس به زمينهاى خاكى، به مراكز كشف و پرورش استعدادهاى ناب و خالص نيست! در دعواى قبيلگى، بچهها را به دست فراموشى سپردهاند! بر سر اين جناح يا آن جناحى شدن و نشدن شوراى شهر و مديريت شهرى هنوز، سوت آغاز پيكار را به صدا درنياوردهاند ولى همه جناحها، در فراموش كردن حقوق بديهى بچهها، نوجوانها و جوانها و به رسميت نشناختن ورزش شهروندى متفقالقول و متفقالعملند! يكدل و يكزبان، عليه ورزش! ورزش شهرى، و نيز ورزش شهرها، در سلسله مراتب مديريت شهرى جايى ندارد! شهردارها، آنقدر كار سياسى و آنقدر سياسىكارى براى خود درست كردهاند، كه بچهها را نبينند! بازىها را به ياد نياورند! دويدن را، جهيدن را، «لى لى» كردن را، واليبال كوچهاى را، بسكتبال «پلوئى»- پرتاب توپ از اين جوى به آن جوى- را در خواب هم نمىبينند!
آقاى شهردار! آقايان شهردارها! بچهها را دريابيد! حق بچگى كردن را زنده كنيد! حق زمين خوردن را، حق زخمى شدن را، حق شيشه شكستن را، حق «حق داشتن» را، حق «حقطلبى» را، حق بردن و حق باختن را ايفا كنيد و به ياد آوريد حق ورزش را!