او کسی بود که بعدها انقلابی ها اتهامات زیادی از جمله قمار باز ، کاباره دار،عیاش و حتی دخیل در مرگ جهان پهلوان تختی را متوجه او کردند،اما هنوز که هنوز است کشیده محکم او بر گوش بهترین بازیکن و گلزن آن روزهای تیم ملی و پرسپولیس به خاطر قرار گرفتن در یک قاب با یک خانم بازیگر نچندان شناخته شده ورد زبان اهالی فوتبال است.
او در حالی که یک کاباره دار بود و به نوعی در رواج فرهنگ آن روزها نقش آفرینی میکرد اما نحوه برخوردش با ستاره فوتبال درسی شد برای ماندگاری در تاریخ. برای اینکه مدیران مکتبی و ارزش مدار بعد از انقلاب بدانند چگونه می شود یک جوان ورزشکار را از ورطه سقوط نجات دهند اما افسوس که در تمام این سالها مدیران را نه بر اساس شایستگی و لیاقت که بر مبنای روابط و اینکه چقدر ظاهر فریب ترند انتخاب میکنند. اینگونه می شود که در موارد پرشمارِ انحراف و تخلفِ بازیکن، جای برخورد قاطع و تنبیه را لاپوشانی و ماست مالی میگیرد. آنجا که فلان سردار فوتبالی به بهانه در پیش بودن یک بازی مهم از قدرت و روابطش برای آزادی بازیکن تیمش از بازداشتگاه بهره برده و تخلف و مفسده بازیکن بدون کوچکترین پیگیری به دست فراموشی سپرده می شود! یا آن یکی مدیر ظاهر الصلاه که خود را نمادی از معنویت واخلاق میدانست برای دفع شر زنان بدنام که برای دریافت طلبشان به هتل محل اسکان تیمش مراجعه کرده بودند دست به چک شده و رضایتشان را جلب میکند تا مبادا خواب ستاره های تیمش آشفته شده و در بازی فردا از کیفیت و کارآیی شان کم شود!
با چنین مدیرانی نباید از به فنا رفتن بازیکنان آینده دار تعجب کرد. آنها گمان می کنند مدیر شده اند تا فقط جام بیاورند و قهرمان شوند. مباحث فرهنگی و اخلاقی برایشان هیچ محلی از اعراب نداشته است در حالی که عملا نه در این موفق بودند و نه در آن. نگاهی به استعدادهای هرز رفته در فوتبال که تعدادشان کم نیست نشان میدهد این مدیران چه سرمایه هایی را به بهای ناچیز پیروزی در یک مسابقه هدر داده اند.حال اینکه اگر در ازای کج روی و انحراف صورت گرفته برخورد انضباطی صحیح و موثر انجام میشد شاید آنها را به مسیر درست بازگردانده و عاقبت به خیر میشدند. شبیه آنچه که برای ستاره و گلزن قديمي اتفاق افتاد.