1- این بار سخنوری به نام رائفیپور شمشیر به روی دو تن از بااخلاقترین اسطورههای فوتبال ایران کشید و علنی آقامهدی مهدویکیا و آقاکریم باقری را به سخره گرفت. هر چند این حرفها به جای آن که ضربهای به اعتبار کیا و کریم بزند، محبوبیت آنها را افزایش میدهد اما قبل از هر چیز، یک بار دیگر مظلومیت فوتبال را به نمایش میگذارد؛ فوتبالی که آنقدر با دست خودمان دیوارش را کوتاه کردهایم که حالا هر کس دلش بخواهد میتواند از این دیوار بپرد.
2- انتخاب کرانچار به عنوان سرمربی تیم ملی امید، حتماً منطق و استدلالی داشته و فدراسیون فوتبال با دلایل خاص خود از میان تمام گزینههایش به کرانچار رسیده اما سؤال اینجاست که اگر کرانچار خوب بود چرا آن روزها که بهترین نتایج را میگرفت، تیم امید به او سپرده نشد؟ و چرا امروز که آخرین کارنامهاش در فوتبال ایران، ناکامی مطلق با سپاهان بوده، باید هدایت تیم ملی امید را به او بسپاریم؟ این دوگانگی واقعاً جای سؤال دارد.
3- لیگ آزادگان هم تمام شد، با لبخندهایی به رنگ پیراهن نساجی و نفت، با شادی مردم شهر خسته قائمشهر و مهد فوتبال ایران شهر مقاوم مسجدسلیمان... دیشب قائمشهر تا صبح نخوابید، مسجدسلیمان هم تا صبح بیدار بود... چه در شمال و چه در جنوب، مردم کمقانعی که با گلهای فوتبال شاد میشوند، دغدغههای روزمره و غم آب و نان و جان را فراموش کردند و به خیابانها ریختند. این صعود مبارک مسجدسلیمانیها و قائمشهریها اما برای بابل، شیراز و بقیه هم دنیا به پایان نرسیده است، به خصوص برای بابلیها که تا لحظه آخر مردانه جنگیدند. فوتبال مثل زندگی است، درست مثل زندگی هنوز ادامه دارد...