در زمانهای قدیم و در یک کشور بزرگ، یک باشگاه خیلی بزرگ وجود داشت. این باشگاه فقط یک مشکل کوچک داشت و اون این بود که ورزشگاه اختصاصی نداشت! البته این باشگاه بزرگ، زمین تمرین هم نداشت! ایضاً این باشگاه، مدیرعامل هم نداشت! یه لحظه صبر کنید ببینم! مثل اینکه این باشگاه اسپانسر درست و حسابی و حق پخش هم نداشت! در نتیجه پول هم نداشت! و لباس، توپ و بازیکن هم نداشت...! حتماً تصدیق میکنید که نوشتن از همچین باشگاه بزرگی خیلی سخت هست! پس ما مجبوریم از یک باشگاه بزرگ دیگر بنویسیم که لااقل یک چیزی برای نوشتن داشته باشد!
در زمانهای قدیم و در یک کشور بزرگ، یک باشگاه خیلی بزرگ دیگر بود که با باشگاه خیلی بزرگ قبلی هیچ نسبتی نداشت! این باشگاه یک دفتر بزرگ داشت! و علاوه بر دفتر، بدهی هم داشت! بنابراین روی در دفترش هم همیشه پلمپ داشت! جلوی در دفتر هم یک صف داشت و داخل صف هم، کلی طلبکار داشت! این باشگاه یک ورزشگاه هم داشت! که این ورزشگاه نه سرویس بهداشتی داشت، نه سطل زباله داشت، نه آب داشت، نه برق داشت، نه گاز داشت، نه چمن داشت، نه صندلی داشت، نه سازه داشت، نه ساختمان داشت و نه حتی سند داشت! خلاصه همه چیز داشت! این باشگاه چیزهای دیگری هم داشت ولی، چون ما مأمور اداره دارایی نیستیم، به همین میزان بسنده میکنیم و ادامه نمیدهیم! در ضمن این داستان هم مثل اون باشگاه بزرگ قبلی، هیچ چیزی نداشت!
در زمانهای قدیم و در یک کشور بزرگ، یک باشگاه خیلی بزرگ دیگر بود که با باشگاه خیلی بزرگ قبلی هیچ نسبتی نداشت! این باشگاه یک دفتر بزرگ داشت! و علاوه بر دفتر، بدهی هم داشت! بنابراین روی در دفترش هم همیشه پلمپ داشت! جلوی در دفتر هم یک صف داشت و داخل صف هم، کلی طلبکار داشت! این باشگاه یک ورزشگاه هم داشت! که این ورزشگاه نه سرویس بهداشتی داشت، نه سطل زباله داشت، نه آب داشت، نه برق داشت، نه گاز داشت، نه چمن داشت، نه صندلی داشت، نه سازه داشت، نه ساختمان داشت و نه حتی سند داشت! خلاصه همه چیز داشت! این باشگاه چیزهای دیگری هم داشت ولی، چون ما مأمور اداره دارایی نیستیم، به همین میزان بسنده میکنیم و ادامه نمیدهیم! در ضمن این داستان هم مثل اون باشگاه بزرگ قبلی، هیچ چیزی نداشت!