به گزارش خبرورزشی، بعضی روزها در تاریخ ماندگار است و گاهی اوقات ایامی میآیند که خودشان به یک سرفصل در تقویم بدل میشوند. روزهایی که میآیند، اما نمیروند. میآیند و ماندگار میشوند. میآیند و خودشان حکم تقدیر را پیدا میکنند. روزهایی که خاطراتشان تا ابد با مردم زندگی میکند؛ روزهایی بیتکرار.
امروز برای استقلال یکی از همان روزهاست. روزی فراموشنشدنی. روزی که پسران آبی در بنگلادش دور افتخار زدند و برای دومین و آخرین بار با کاپ قهرمانی جام باشگاههای آسیا دور افتخار زدند. روز عابدزاده، روز حسنزاده، روز مرفاوی و برادران بیانی، روز استقلال و البته در کنار همه اینها روز منصور پورحیدری. مردی که در تمام افتخارات استقلال رد پایی از او دیده میشود. از قهرمانی با استقلال (تاج) به عنوان بازیکن گرفته تا فتح جام باشگاههای آسیا در قامت سرمربی. هفتم مرداد سال ۱۳۷۰ هرگز فراموش نمیشود حتی اگر عکس قهرمانی آسیا سر طاقچه عادت و هیاهوی لیگ برتر خاک بخورد. حالا ۲۷ سال از روز شیرین استقلال میگذرد و مردانی که آن زمان فاتح قاره کهن شدند هر کدام به سهم خود آن خاطرات را مرور میکنند، اما در میان همه آن خاطره ها، یک بخش تلخ فاتحان را آزار میدهد، تلخترین قسمت رؤیای شیرین تابستانی استقلال. حالا پسران آبی هر کدام عکس قهرمانی را مقابل خود گذاشته و در روزهای خوش سپری میکنند، اما به محض اینکه منصور پورحیدری را در گوشه عکس میبینند، همه آن سرخوشیهای فتح، جای خود را به حسرتی تمام نشدنی میدهد. حسرت نبودن پدر بالای سر خانواده. گویی همه فرزندان در خانه پدری جمع شوند، اما اثری از خود پدر نباشد. حالا ۲ سال است که هفتم مرداد میآید، تاریخ قهرمانی استقلال کهنه و کهنهتر میشود، اما دیگر منصور پورحیدری نیست که از خاطرات خوش فتح در بنگلادش حرف بزنیم و هیاهوی آن دوران را مرور کنیم. مردی که قاطعانه معتقد بود اگر پول و امکانات باشد، ستاره سوم هم میآید، اما عمرش به ستاره سوم نرسید هر چند که میدانیم این روزها همراه با ناصر حجازی عزیز در آسمان به استقلال مینگرد و چشمانتظار شادمانی فرزندانش. حتی سالگرد قهرمانی آسیا هم بدون شما چیزی کم دارد منصورخان. بدون شما آقای پدر.
امروز برای استقلال یکی از همان روزهاست. روزی فراموشنشدنی. روزی که پسران آبی در بنگلادش دور افتخار زدند و برای دومین و آخرین بار با کاپ قهرمانی جام باشگاههای آسیا دور افتخار زدند. روز عابدزاده، روز حسنزاده، روز مرفاوی و برادران بیانی، روز استقلال و البته در کنار همه اینها روز منصور پورحیدری. مردی که در تمام افتخارات استقلال رد پایی از او دیده میشود. از قهرمانی با استقلال (تاج) به عنوان بازیکن گرفته تا فتح جام باشگاههای آسیا در قامت سرمربی. هفتم مرداد سال ۱۳۷۰ هرگز فراموش نمیشود حتی اگر عکس قهرمانی آسیا سر طاقچه عادت و هیاهوی لیگ برتر خاک بخورد. حالا ۲۷ سال از روز شیرین استقلال میگذرد و مردانی که آن زمان فاتح قاره کهن شدند هر کدام به سهم خود آن خاطرات را مرور میکنند، اما در میان همه آن خاطره ها، یک بخش تلخ فاتحان را آزار میدهد، تلخترین قسمت رؤیای شیرین تابستانی استقلال. حالا پسران آبی هر کدام عکس قهرمانی را مقابل خود گذاشته و در روزهای خوش سپری میکنند، اما به محض اینکه منصور پورحیدری را در گوشه عکس میبینند، همه آن سرخوشیهای فتح، جای خود را به حسرتی تمام نشدنی میدهد. حسرت نبودن پدر بالای سر خانواده. گویی همه فرزندان در خانه پدری جمع شوند، اما اثری از خود پدر نباشد. حالا ۲ سال است که هفتم مرداد میآید، تاریخ قهرمانی استقلال کهنه و کهنهتر میشود، اما دیگر منصور پورحیدری نیست که از خاطرات خوش فتح در بنگلادش حرف بزنیم و هیاهوی آن دوران را مرور کنیم. مردی که قاطعانه معتقد بود اگر پول و امکانات باشد، ستاره سوم هم میآید، اما عمرش به ستاره سوم نرسید هر چند که میدانیم این روزها همراه با ناصر حجازی عزیز در آسمان به استقلال مینگرد و چشمانتظار شادمانی فرزندانش. حتی سالگرد قهرمانی آسیا هم بدون شما چیزی کم دارد منصورخان. بدون شما آقای پدر.