۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

حسین کاربخش پدر امیرمحمد کاربخش یکی از فوتبالیست‌هایی که در فاجعه گرجستان، جانش را از دست داد به خبرورزشی گفت: بچه من را کشتند، بعد تهمت هم می‌زنند؟!

به گزارش خبرورزشی، حسین کاربخش؛ به قول خودش یک کارگر ساده. پدر امیرمحمد کاربخش؛ یکی از فوتبالیست‌هایی که در فاجعه گرجستان، جانش را از دست داد. او در طول مصاحبه مدام بغض می‌کند. هرکسی نمی‌تواند درکش کند. حالا او پدری است که فرزندش را از دست داده. مگر به این سادگی است؟ از مسئولان تقاضا دارد به این پرونده رسیدگی کنند. دوست دارد عاملان این اتفاق به سزای عمل‌شان برسند...  
*آقای کاربخش پسرتان را به خاک سپردید...  
بله، شنبه بعد از ظهر پسرم را آوردند. امروز (دیروز) هم امیرمحمد را خاک کردیم. (بغض می‌کند)
* برای‌مان تعریف کنید چه گذشت و چه شد؟ روایت از این اتفاق زیاد بوده است.
همه‌اش در یک هفته اتفاق افتاد. پسرم یک روز رفت باشگاه و آمد گفت: می‌خواهند ما را ببرند مالزی. زنگ زدم مربی‌اش، گفت: بله. گفتم آقا ما پول نداریم، گفت: پول نمی‌خواهد مجانی بچه‌ها را می‌بریم، شما فقط پاسپورت بگیرید. بعد گفتند پول عوارض بدهید. آن را دادیم. دوباره گفتند هزینه سفر به تهران را بدهید. گفتم آقا من نمی‌خواهم. پول نداریم. گفت: باید خسارت بدهید. ما بلیت و هتل گرفته‌ایم. خسارتش با شماست. روی مخ ما کار کردند. گفتند بچه شما فوتبالش خوب است، آینده دارد. حیف است این سفر را نیاید. پسرم هم کلی ذوق سفر را داشت. قبول کردم. دوباره از ما پول خواستند. گفتند نمی‌دانیم پول تاکسی و اتوبوس با شماست. ۳۰۰ هزار تومان دادیم. بعد گفتند پول توجیبی. بعد گفتند بچه‌ها را خودتان بیاورید تهران. آخر سر پدر یکی از بچه‌ها مینی‌بوس گرفت و آن‌ها را برد. یک مترجم هم کنارشان بود. بچه‌ها رفتند و ساعت ۱۱ شب رسیدند. پسرم زنگ زد و گفت: رسیدیم. همه چیز در اول خوب بود. تا شنبه ظهر هم بچه‌ام برای‌مان پیام می‌فرستاد. بعد بچه‌ها گفتند می‌خواهیم برویم برای تفریح و فوتبال...
*بعد از این اتفاق به شما گفتند بچه‌تان غرق شده است؟
نه. اول یک آقایی به من زنگ زد و گفت: ۷، ۸ تا از بچه‌ها مسموم شدند. من گفتم شما کی هستید؟ گفت: پدر یکی از بچه‌ها هستم. قرار شده فردا وضع‌شان را خبر بدهند. بعد من با یکی از اقوامم رفتیم اداره ورزش جوانان. آن‌ها گفتند ما اصلاً در جریان این سفر نیستیم. با مجوز ما نبوده است. با تور رفته‌اند. تازه ما آنجا فهمیدیم بچه‌ها را ورزشی نبرده‌اند، در حالی که می‌گفتند داریم بچه‌ها را برای فوتبال می‌بریم. گفتیم می‌گویند بچه ما مسموم شده، از کجا بفهمیم حالش چطور است؟ گفت: بروید دفتر وزارت خارجه. رفتیم آنجا. گفتند برای چه آمدید؟ گفتم بابت سفر بچه‌ها به گرجستان. گفتند بفرمایید داخل بنشینید. رفتیم داخل. یک آقایی پشت میز نشسته بود. گفت: آقای کاربخش تسلیت می‌گویم. شوکه شده بودم. گفتم چه شد؟ بچه من کجاست؟ گفتند بچه‌ها به دریاچه رفتند و دو تا از آن‌ها غرق شدند که یکی ورمزیار بود و یکی کاربخش. (سکوت و بعد بغض)
* شما آخرین بار کی با پسرتان حرف زدید؟
ما یک گروه داشتیم که آنجا عکس و پیام می‌گذاشتند. آخرین بار یک عکس گذاشتند که من دیدم ۱۱ نفر در آن هستند و پسرم نیست. به مدیرشان پیام دادم پسر من کجاست؟ گفت: پشت بچه‌هاست. گفتم مگر پسر من آدم نیست؟ ما پدر و مادریم می‌خواهیم بچه‌مان را ببینیم. گفت: پسر شما به سگ همسایه سنگ زده، بازخواست شده و ما تنبیهش کردیم که داخل عکس نباشد. بعد به پسرم پیام دادم چرا اذیت می‌کنی؟ این دیگر آخرین پیام ما بود.
* بچه‌هایی که برگشتند، تعریف نکردند چه اتفاقی آنجا افتاد؟
من با یکی از بچه‌ها صحبت کردم. انگار به بچه‌ها گفته بودند چه بگویند. طوری حرف می‌زد که انگار حرف‌هایش را حفظ کرده است. می‌گفت: آقا من اصلاً به دریاچه نرفتم و در هتل بودم. هرکس حرفی می‌زد. بعد برای مصاحبه با دوربین ۹۰ آمدیم که امروز پخش می‌شود. همان پسر دوباره می‌گفت: در هتل مانده بود تا فوتبال ببیند. من گفتم آقا مگر ساعت ۱۱ صبح فوتبال برگزار می‌شود؟ خانواده اش می‌گفتند ساعت اینجا با گرجستان فرق دارد. گزارشگر ۹۰ گفت: شما بگذار من خودم می‌دانم چطور سؤال بپرسم. او همان بچه را سؤال‌پیچ کرد و تازه شروع کرد به گفتن اصل داستان.
* پس برای‌مان تعریف کنید.
او تعریف کرد که ما در هتل بودیم. گفتیم هوا گرم است، ما را ببرید استخر. سرپرست بچه‌ها گفت: پس آماده شوید ناهار بیرون برویم و بعد هم برویم استخر. بعد از اینکه ناهار را خوردند، در راه یک دریاچه‌ای، مردابی چیزی می‌بینند. همان‌جا کنار می‌زنند. آن پسر تعریف می‌کرد که پایش را در آب گذاشت دید گلی است و نرفته. او گفت، چون آبش کثیف بود و من حساسیت دارم، داخل نرفتم. یک زمین چمن هم کنار دریاچه بود. راننده تاکسی به بچه‌ها یک توپ می‌دهد که آنجا بازی کنند. بعد می‌گویند توپ را داخل آب بیندازیم و واترپلو بازی کنیم. وسط بازی ورمزیار توپ را می‌زند که می‌افتد پشت پسر من. پسرم می‌گوید من می‌روم توپ را بیاورم. ورمزیار می‌گوید نه من توپ را زده‌ام، خودم می‌آورم. پسر من و ورمزیار می‌روند. بچه‌ها می‌گویند کی شنا بلد است سریع‌تر برود و توپ را بیاورد. متین حیدری می‌گوید من. توپ را می‌گیرد و در برگشت زیر پایش خالی می‌شود. به بچه‌ها می‌گوید جلوتر نروند، چون گودال است. او از پسر من و ورمزیار رد می‌شود و برمی‌گردد. بعد توپ را به بچه‌ها می‌دهد، اما همه می‌بینند آن‌ها دارند دست و پا می‌زنند. اول فکر می‌کنند الکی است و دارند شوخی می‌کنند. بعد می‌فهمند واقعی است. متین برمی‌گردد تا بچه‌ها را نجات دهد ولی خودش هم گیر می‌افتد. مترجم‌شان هم که داشت بساط جوجه جور می‌کرد، می‌بیند این‌طوری شده به داخل آب می‌پرد و متین را درمی‌آورد و به دیگران می‌سپارد تا به او تنفس مصنوعی دهند. وقتی به آب برمی‌گردد تا جان بچه‌های دیگر را نجات دهد، می‌بیند اثری از آن‌ها نیست. به پلیس زنگ می‌زنند و تا غریق نجات بیاید، ۲۰ دقیقه‌ای طول می‌کشد. بعد از آن ۵ دقیقه پیکر پسر من را پیدا می‌کنند و ۶ دقیقه‌ای هم پیکر ورمزیار را. این کل ماجرایی بوده که اتفاق افتاده است.
* الان کسی دستگیر شده است؟
بله، دادستان سه نفر را دستگیر کرده. مدیر و رئیس باشگاه و مترجمی که همراه بچه‌ها بوده است. آقای مترجم به مسئولان گفته بود من مقصرم. جایی که نباید، بچه‌ها را بردم. من مقصرم. هرچه شما بگویید ولی من دست تنها بودم و نمی‌دانستم.
* خواسته شما چیست؟
خواسته ما این است که مسئولان پیگیر باشند. عاملان این اتفاق باید به سزای عمل‌شان برسند. باید با باعث و بانی این کار برخورد شود. جای اینکه تقصیر را به گردن بگیرند، تهمت هم زده‌اند. الکی گفتند یکی از بچه‌هایی که فوت شده، الکل مصرف کرده بود. بچه من را کشته‌اند بعد تهمت هم می‌زنند؟ من فقط می‌خواهم مسئولان به این اتفاق رسیدگی کنند. باید توضیح بدهند.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی