بازی ایران کره ۱۹۹۶و ایران استرالیا ۱۹۹۷ ازخاطرات ماندگار تاریخ ورزش ایران است، اما چرا؟
جدا از همه ویژگیهایی که میتوان نام برد، دو عنصرویژه این دو بازی را متمایزمیکند؛ اول «نا امیدی» و دوم بازگشت ققنوسوار (ققنوس نام پرندهای اساطیری است که در آتش خود میسوزد و دیگر بار از خاکستر خود زاده میشود). در بازی اول تیم ملی جوانشده ایران چند بازیکن نامی خود را به دلیل بیانضباطی یا مصدومیت در تهران جا گذاشت و دراولین نبرد هم بازی حیثیتی را به عراق باخت تا با کمترین حمایت رسانهای به تورنمنت ادامه دهد. نیمه اول بازی تاریخی با کره را هم دو به یک عقب افتاد. همه اینها در کنار بازی بد نیمه اول ایران باعث شد تا ناامیدی بر ذهن اکثر هواداران مستولی شود، اما در نیمه دوم زمان بروز عنصر دوم رسید و بازگشت حیرتانگیز تیم ملی از دل خاکستر همه چیز را دگرگون کرد در بازی استرالیا هم تیم ایران که پس از باختن به عربستان و قطر در مرحله گروهی از صعود مستقیم بازمانده بود در پلیآف هم تسلیم ساموراییها شد تا برای آزمودن شانس آخر به مصاف نابرابر با استرالیایی برود که بسیار قویتر از سه تیم قبلی به نظر میآمد.
در استرالیا و در جهنم ملبورن وقتی ثانیه ۳۷ عابدزاده با مهاجم حریف تکبهتک شد فهمیدیم چه روز سختی در انتظار ما است. استرالیا خیمه خردکنندهای روی دروازه ایران زد و در نهایت گل اول و سپس دوم را زد تا سرود صعود به جام جهانی در استادیوم حریف همخوانی شود. آنها با حملات بیوقفه همزمان دروازه ایران و امید ما را نشانه گرفته بودند، اما ناگهان فرشته نجات این بار در قالب یک هولیگان مست، مانند بختک بر تور دروازه ایران فرود آمد و بازی را متوقف کرد تا بازیکنان ایران فرصت کنند نفسی تازه کنند و جرعه آبی بنوشند تا این جای کار اوج ناامیدی بود از اینجا به بعد بازگشت ققنوسوار باز هم از دل خاکستری سنگین.
اما حالا نوبت به پرسپولیس رسیده تا قصه را تکرار کند.
در ابتدای فصل پنجرههای ورودی بسته شد و درهای خروجی با دلار و یورو به سمت ستارههای پرسپولیس چشمک زد.۵ بازیکن جدا شدند و هیچ بازیکنی اضافه نشد شعار اغلب هواداران این بود: هرجور هست تا نیمفصل طاقت بیاورید. فقط طاقت. این بیان ناامیدانه وقتی به اوج رسید که پرسپولیس بازی رفت را به الدوحیل ترسناک باخت و در بازی برگشت هم تا دقیقه ۶۰ یک هیچ عقب بود و شاید خوشبینترین هوادار پرسپولیس هم منتظر سه گل در ۳۰ دقیقه پایانی نبود آن هم مقابل الدوحیل که باختن را فراموش کرده بود و مدتها بود کسی آنها را نبرده بود، اما داستان ناامیدی و بازگشت باشکوه برای پرسپولیس رقم خورد. در بازی باالسد هم گره داستان کورتر شد؛ سمت راست پرسپولیس رباط پاره کرد تا تیم تنها با سه مدافع به جنگ السد برود آن هم بعد از دربی سنگین بدون انصاری و کامیابینیا و با حضور فیکس آدام که برای اولین بار فیکس شدن در یک بازی مهم را تجربه کرد آن هم در نیمه نهایی آسیا؛ و باز هم تکرار همان داستان شیرین. اکنون پرسپولیس در فینال آسیاست آنها خسته از بازی با سایپا در شالیزار تختی (نام استادیوم برای این زمین منصفانه نیست). محروم از داشتن پروازمستقیم، در سفری طولانی به دبی و سپس ژاپن رفتند بدون اینکه زمان کافی برای تطابق زمانی با بازی و حتی استراحت مفید داشته باشند... قرصهای خواب هم تنها توانستند موقتا چشمهای عاشق قهرمانی را به خواب بیهنگام ببرند. اما همهمهه صدهزار نفری آزادی خواب را از چشم هر خستهای خواهد ربود. این پلنگ زخمی در روز پایانی آخرین گام را خواهد برداشت.
روز شنبه یا پرسپولیس قهرمان میشود که در این صورت تشویق تیم قهرمان سادهترین کار دنیاست یا نایبقهرمان آسیا میشود که در این صورت نوبت هواداران واقعی است که تلاش واقعی تیمشان را پاس بدارند. تشویق تیم بازنده هنری بزرگ است که بارها در ورزشگاههای بزرگ از جمله همین آزادی اتفاق افتاده.
تا همین جا این تیم به گواه دوست و دشمن بسیار فراتر از انتظارها ظاهر شده است فارغ از هر نتیجهای در بازی آخر. به خاطر عبور از ناامیدی و بازگشتهای رویایی و جنگیدن با چنگ و دندان وبا همه توان در پایان بازی، به اسکوربورد نگاه نکنید اسکوربوردها همیشه راست نمیگویند تنها یک حقیقت وجود دارد و آن هم این ست: با هر نتیجهای در بازی پایانی سربازانی که مدت طولانی با همه توان جنگیدهاند ایستاده تشویق خواهند شد.
* ارسالی از دکتر سیدمهدی نقبایی