نظرسنجی

بهترین تیم هفته ۲۴؟
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

احسان خواجوی، فرشاد گنجی، آریا نوروزی، محسن عزیزی و میلاد میرزایی ۵ نفری بودند که نتوانستند در افتخارآفرینی تیم‌های ملی ایران در اسپانیا سهیم باشند.

به گزارش خبرورزشی، ۵ نفر از بهترین‌ها و یا به تعبیری پرشانس‌ترین نفرات تیم‌های ملی پرورش‌اندام و فیزیک ایران به دلیل عدم صدور ویزا از همراهی تیم‌های ملی به رقابت‌های جهانی بنیدروم اسپانیا بازماندند، نفراتی که خبر عدم اعزام آن‌ها به رقابت‌های جهانی از بدترین خبر‌هایی بود که طی ماه‌های گذشته اتفاق افتاد.
احسان خواجوی، فرشاد گنجی، آریا نوروزی، محسن عزیزی و میلاد میرزایی ۵ نفری بودند که نتوانستند در افتخارآفرینی تیم‌های ملی ایران در اسپانیا سهیم باشند و همین مسئله بهانه‌ای شد تا با ۳ سؤال نزد آن‌ها رفته و نظرات آن‌ها را جویا شویم.
۱- برخورد اولیه شما با این خبر چگونه بود؟
۲- در حال حاضر چه احساسی دارید؟
۳- چنانچه می‌توانستید به آن رقابت‌ها اعزام شوید چه مقامی را برای خود متصور بودید؟
این سؤالات ما و این هم پاسخ‌های قهرمانان جامانده از سفر!
محسن عزیزی: بدترین احساس دنیا!
این احساس بدترین حس دنیاست. وقتی ۹ ماه رژیم بگیری، هر سختی و هر مشکلی را تحمل کنی، از زندگی خودت بزنی. از تفریحات خودت، از کارت، از خانواده‌ات و در یک کلام از تمام لذت‌های زندگی، روزی دو بار تمرین، رژیم‌های طاقت‌فرسا و... در حالی که تمام این کار‌ها را انجام می‌دهی برای به‌دست آوردن پیراهن پرافتخار تیم ملی که بتوانی برای کشور خودت افتخارآفرینی کنی و به دنیا ثابت کنی که ایرانی همیشه بهترین است، اما متأسفانه در اوج تمام این امیدواری‌ها ناگهان می‌گویند ویزایت درنیامده است و این برای من و امثال من یک تراژدی غیرقابل هضم است و شاید تلخ‌ترین اتفاق دوران ورزشی. من خیلی آماده بودم. خیلی آنالیز کرده بودم. بدن‌های دسته ۳ و ۴ فیزیک IFBB را و تلاش کرده بودیم ضمن اینکه کاری می‌کنیم یک حجم متناسب هم داشته باشیم که این اتفاق افتاد. همه‌چیز عالی و ایده‌آل پیش می‌رفت، ولی متأسفانه عدم صدور ویزا سقف آرزوهایم را خراب کرد. فقط می‌توانم بگویم که خیلی آماده بودم و می‌خواستم از یک بدن متفاوت نسبت به مسابقات تهرانی و کشوری خودم رونمایی کنم. خیلی ناراحت هستم. فقط همین!
احسان خواجوی: چیزی نمانده بود سکته کنم!
بار اول که شنیدم خیلی استرس پیدا کردم. آن شب از شدت استرس نتوانستم بخوابم. فردای آن روز صبح تمرینات هوازی را انجام نداده و تمرین نکردم چراکه روحیه لازم را برای این کار نداشتم. ظهر همان روز با یکی از مربیان تیم ملی تماس گرفته و گفتم استاد این جریان ویزا درست می‌شود یا نه؟ که گفت: برای من هم چنین مشکلی پیش آمده بود، اما ان‌شاءا... درست می‌شود. وکیل می‌گیریم. اندکی روحیه گرفته و با قدرت رفتم و تمرینات صبح و بعدازظهر را انجام دادم. ۳ روز گذشت گفتند به سفارت بروید! یعنی یک‌شنبه ۱۳ آبان باید به سفارت می‌رفتیم و بامداد پنج‌شنبه هم که پرواز بود. وقتی به سفارت مراجعه کردیم گفتند که ویزای شما نیامده است. به مسئولی که پرونده‌ام دست او بود، گفتم ویزای من تا چهارشنبه می‌آید؟ که گفت: چهارشنبه تعطیل است. استرس شدیدی داشتم، چون ۸ ماه تمرین فشرده داشتم. بعد از این ۸ ماه گرسنگی چیزی نمانده بود که سکته کنم. بیش از ۲۵ میلیون تومان خرج کردم. غذا‌هایی را که دوست نداشتم، خوردم! عروسی و مهمانی نرفتم. باور کنید در این ۸ ماه هیچ روز خوشی نداشتم. همیشه در باشگاه بودم. خیلی از بهترین دوستان خودم را از دست دادم. به شرافتم قسم اگر می‌رفتم اول می‌شدم و صد درصد مدال طلا می‌آوردم.
آریا نوروزی: دلم برای خودم می‌سوزد!
باور کنید تازه ۲ روز است که دارم شرایطی را فراهم می‌کنم که به نوعی با مسئله کنار بیایم، اما بپذیرید برای یک جوان ۲۳ ساله مثل من خیلی کنار آمدن با این موضوع سخت است. من روی نام وطن و تیم ملی کشورم تعصب و غیرت داشته و دارم. من بعد از این اتفاق صادقانه بگویم که نتوانستم افکار خودم را مدیریت کنم. چیزی که رؤیای چندین و چند ساله من بود، حتی قبل از اینکه وارد باشگاه بدنسازی شوم، در عرض ۳ روز کمرنگ و بعد از آن فروپاشید. من نه حامی مالی داشتم و نه از جایی حمایت می‌شدم. ۹ ماه با هزینه‌های سرسام‌آور و کمرشکن و با بودجه شخصی دست و پنجه نرم کردم. همه پس‌انداز خودم را هزینه کردم. یعنی اگر همین حالا بدن را از من بگیرند من هیچ چیز جز خداوند و خانواده‌ام ندارم. ۹ ماه تفریح مورد نظر خودم یعنی همراهی با خانواده را نداشتم. من بچه شهرستان هستم و اگر مردم شهرم من را نمی‌دیدند من هیچ چیز نبودم. پشتوانه من همان مردم هستند. مردمی که با داشتن آن‌ها خدا را شکر می‌کنم. باور کنید در تمامی این مدت من از خرج‌های دوران جوانی خود صرف‌نظر کرده و تنها برای اینکه بتوانم لباس مقدس تیم ملی را به تن کنم هزینه کردم و خدا را هم شکر می‌کنم که به آن رسیدم. دلم برای خودم می‌سوزد. این‌ها همه درد دل من بود. منتی بر سر احدی ندارم. خدای من بزرگ‌تر از این حرف‌هاست و الان دیگر حکمت او را پذیرفته و دارم دوباره روی پای خودم راه می‌افتم.
من فقط، فقط و فقط برای خودم طلا متصور بودم. اگر شرایطی دوباره پیش بیاید ثابت می‌کنم که بهترین بدن را برای مسابقات جهانی آماده کرده بودم. از همه مردم التماس دعا دارم.
میلاد میرزایی: هنوز منتظر تماس سفارت هستم!
روزی که به من خبر دادند که ویزایم مشکل دارد، در شرایط آبگیری بودم و خیلی زود با آن شرایط خودم را به سفارت اسپانیا رساندم. جایی که پاسپورت را بدون اینکه دلیلش را به ما بگویند پس دادند. ما در همان وضعیت پیگیر کار خود از طرف فدراسیون و دوستان دیگر شدیم که در پاسخ به ما گفتند که مدارک شما نیز مانند همه بچه‌ها کامل است و نمی‌دانیم که مشکل از کجاست! در آن شرایط سخت من سه روز برای پیگیری کارهایم در تهران بودم و در آن موقعیت سخت آبگیری تهیه غذا و تمرین کردن برایم سخت شده بود. من از همدان به تهران آمده بودم و بعد از اینکه نامه اعتراض خودمان را به سفارت دادیم آن‌ها اعلام کردند که بروید تا ما خودمان با شما تماس بگیریم که هنوز هم منتظر تماس آن‌ها هستیم! فکر می‌کنم شاید اصلاً ویزایی در کار نبوده و اصلاً همه این‌ها راهی برای سر کار گذاشتن ما بوده است. شاید هم به خاطر کم بودن بودجه ما قربانی شده بودیم! بی‌خبر از همه جا چاره‌ای جز سکوت نداشتم، چون یک سال رژیم بودم. شاید باورتان نشود، اما این روز‌ها از دست حرف آدم‌های شهرم خانه‌نشین شده‌ام. از بس که آن‌ها از من سؤال می‌پرسند، ولی این حق ما نبود، بگذریم. فقط می‌توانم در پایان این را بگویم که اگر اسپانیا بودم شاید طلایی می‌شدم، اما این را بدانید که هنوز کنار نکشیده و هستم و خیلی چیز‌ها را ثابت خواهم کرد.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرسنجی

بهترین تیم هفته ۲۴؟

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی