۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

ماریو گوتسه درباره چالش‌های دوران بازی‌اش در سایت Player's Tribune نوشته، زننده گل قهرمانی آلمان در جام‌جهانی 2014 که قبل و بعد از آن گل دوران سختی را سپری کرد.

یهودا بودم، پس از آن قهرمان شدم خبرورزشیشهراد باغستانی؛ سایت Player’s Tribune مثل همیشه یادداشتی از ورزشکاری منتشر کرده که سال‌های پرچالشی را پشت سر گذاشته و این بازیکن از روزهای متفاوت و تلخ و شیرین خودش نوشته است. جدیدترین یادداشتی که در این سایت منتشر شده از ماریو گوتسه زننده گل قهرمانی آلمان در جام‌جهانی 2014 است، بازیکنی که پس از آن گل به‌یاد‌ماندنی برابر آرژانتین سقوط کرد و روزهای خوبی نداشت. بخش‌هایی از یادداشتِ ستاره سابق بایرن‌مونیخ و فعلی دورتموند را در ادامه می‌خوانید.

برای بعضی چیزها جوان بودم

برای من، جهنم جایی نیست که تواناییِ فوتبال بازی کردن دارم. این واقعاً ساده است. برای بیشترِ زندگی من، با مشکلات بزرگی روبه‌رو نشده بودم. همه‌چیز خیلی صاف و ساده بود و من در دوران جوانی‌ام با رؤیاهایم زندگی می‌کردم. جلوی دیوار زرد وقتی فقط 17 ساله بودم، قدم می‌زدم. زیر نظر دو تن از بزرگ‌ترین مربیان فوتبال بازی کردم. در 22 سالگی در فینال جام‌جهانی گل زدم. صادقانه بگویم، من برای چیزی که در آن غرق شده بودم خیلی جوان بودم، چیزی که با آن زندگی می‌کردم. من این چیزها را طوری که ممکن است تصور کنید، درک نکردم. و پس از آن بیمار شدم و همه‌چیز نزدیک بود از دست برود.

کار کردن با کلوپِ بامزه

اما بیایید از آنجا شروع نکنیم. با خاطرات خوب شروع کنیم. با آقای کلوپ شروع کردیم. او اولین مربی من بود. کسی که به من اعتماد کرد و شانس بازی کردن برای اولین بار در 17 سالگی را به من داد. برایم جالب است که حالا او را با لیورپول می‌بینم، برای اینکه او در رسانه‌ها خودش است. او خیلی قابل اعتماد است و هرچه می‌خواهد بگوید را به زبان می‌آورد. اما من فکر می‌کنم خیلی از مردم فقط نسخه‌ای از او را می‌بینند که کنار خط ایستاده است. یک وجهه بسیار جدی از او هم وجود دارد. وقتی 17 یا 18 ساله بودم و 100 درصد توانم را در تمرینات نمی‌گذاشتم، به من تشر زد. به سمت من می‌دوید و درست روبه‌روی صورتم شروع به فریاد زدن کرد. من نمی‌توانم این را به‌خوبی از آلمانی ترجمه کنم، اما می‌دانید او چگونه حرف می‌زند، به شکلی که دندان‌هایش را به هم می‌فشارد: «تو باید اشتیاق بیشتری داشته باشی! تو باید همه توانایی‌اش را نشان دهی!» بعد از تمرین هم او دوباره کاملاً آرام خواهد شد و همه‌چیز را کنار خواهد گذاشت و می‌گوید: «ماریو، چطوری؟ بیا درباره زندگی حرف بزنیم. چه خبر؟» او می‌دانست با من چگونه رفتار کند. یک مربی برجسته بود، اما شخصیتش برای من به‌عنوان یک بازیکن جوان مهم‌ترین چیز بود. من هیچ‌گاه یک مربی فوتبال را ندیدم که به‌طور طبیعی بامزه باشد. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم زمانی را که تابستان می‌خواستم به دوسلدورف بروم. او هم می‌خواست برای دیدن متخصص پیوند مو برود. این یک خبر بزرگ در آلمان بود، اما او در این باره شوخی می‌کرد. می‌خندید و به من همه‌چیز در این باره را توضیح می‌داد. پس از اینکه داشت می‌رفت یک چشمک به من زد و گفت: «ماریو، نگران نباش، من شماره تلفن را نگه خواهم داشت.» من جواب دادم: «منظور شما چیه؟» و او گفت: «شماره تلفن دکتر را. برای تو نگه خواهم داشت. چند سال دیگر شاید لازمت شود.» بعد از آن خندید و رفت. اکثر مردم خجالت می‌کشند یا حرفی نمی‌زنند، اما او هیچ اهمیتی نمی‌دهد. او واقعاً بامزه بود و تأثیر مثبتی روی افراد اطرافش داشت. من می‌خواهم از او تشکر کنم، برای اینکه شانس شروع کردن را به من داد و دستاوردهای خوبی کنار هم در دورتموندِ آن سال‌ها داشتیم.

یهودا بودم، پس از آن قهرمان شدم

یهودا بودم و پس از آن قهرمان شدم

در خانه والدینم زندگی می‌کردم، برای باشگاه شهرم بازی می‌کردم و هیچ مشکلی نداشتم. پس از آن وقتی 20 ساله بودم تصمیم گرفتم جدا شوم. سخت‌ترین تصمیم زندگی من بود و زمان زیادی برد. بایرن سال‌های قبل از آن به من نزدیک شده بود و تصمیم به جدایی نگرفته بودم. اما وقتی پپ گواردیولا مربی جدیدشان شد و من باز هم به این تیم نزدیک شدم نمی‌دانستم چه کار کنم. شما باید درک کنید یک آدم 20 ساله چگونه فکر می‌کند. زمانی که 20 ساله بودید را یادتان هست؟ کارِ جهان را نمی‌فهمید. شخصاً شانسی برای رفتن به دانشگاه نداشتم. هرگز به روش خودم زندگی نکردم. بنابراین حس کردم نیاز به تغییری در زندگی دارم و در شرایطِ محض فوتبالی حس کردم بازی کردن زیر نظر پپ چالش واقعی است که به‌عنوان یک بازیکن رشد کنم. تصمیم گرفتم که بروم و عواقب آن را درک نمی‌کردم. چند هفته بعد پلیس بیرون خانه والدینم بود برای محافظت از من. نمی‌دانم چه کسی حقایق را افشا کرد. مطمئناً من نبودم، چراکه آخرین چیزی بود که می‌خواستم. اما بدیهی است که زمان‌بندی‌اش وحشتناک بود. دو روز قبل از بازی برابر رئال‌مادرید در نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان اروپا خبر اینکه تابستان جدا خواهم شد، منتشر شد. من حالا واکنش‌ها را می‌فهمم. برای خیلی از مردم فوتبال بیشتر از یک بازی است. اما در آن زمان سوت‌ها و بنرها از طرفداران خودمان تکان‌دهنده بود. من می‌توانستم با آن‌ها کنار بیایم، اما برادرم آن زمان 14 ساله بود و در مدرسه با این چیزها مواجه شد. مردم به مادر من هم چیزهایی می‌گفتند. خانواده‌ام در اینترنت تهدید شدند. واقعاً آن اتفاقات باورنکردنی بودند، به‌خصوص اینکه آنجا خانه ما بود. من تابستان می‌رفتم، اما خانواده‌ام مجبور بودند بمانند و در دورتموند زندگی کنند، بنابراین برای آن‌ها بدتر هم بود. این سخت‌ترین زمان ممکن در زندگی ما بود، اما سخت است بگویم چقدر از آن پشیمان هستم.

یهــودا بودم، پس از آن قهرمـان شدم

چیزی که در زندگی یاد گرفته‌ام این است که نمی‌توانید پیش‌بینی کنید چه اتفاقی در آینده می‌افتد. بعضی از بزرگ‌ترین لحظاتی که در فوتبال با آن‌ها زندگی کرده‌ام درست بعد از بعضی روزهای تاریک رسیده‌اند و همین برای برعکس آن هم صادق است. اگر به حرف رسانه‌ها گوش می‌دادید، من یک یهودا بودم، بعد از آن یک قهرمان شدم. سپس یک ناامیدی داشتم و بعد از آن تقریباً از فوتبال خارج شدم. همه این‌ها فقط در 4 سال رخ داد.

گلی فراتر از رؤیا

به‌سختی می‌توان گفت رفتن به بایرن یک اشتباه بود، زیر من چیزهای زیادی در فوتبال از پپ یاد گرفتم. او می‌تواند ساعت‌ها درباره تاکتیک صحبت کند و من یاد گرفتم فوتبال را از یک چشم‌انداز جدید ببینم. سطح تمرین بسیار قوی‌تر و دقیق‌تر از چیزی بود که تا آن زمان تجربه کرده بودم. این یک تجربه ویژه بود که با او به‌عنوان یک مربی و یک شخص کار کنم، چیزی که فقط با کلوپ تجربه کرده بودم. بنابراین من حس متناقضی دارم وقتی درباره آن زمان فکر می‌کنم. ترک کردن دورتموند فوق‌العاده سخت بود، اما اگر من آن تغییر را ایجاد نمی‌کرد، اگر به بایرن نمی‌رفتم، آیا در جام‌جهانی همان اتفاق برایم رخ می‌داد؟

یهودا بودم، پس از آن قهرمان شدم

زندگی عجیب است. مردم درباره آن جام‌جهانی و گل من در فینال صحبت می‌کنند و من فکر می‌کنم آن‌ها فراموش کرده‌اند چقدر آن تورنمنت برای من تا پایانش بد بود. حالا همه فراموش کرده‌اند من بین دو نیمه بازی برابر الجزایر در یک‌هشتم نهایی تعویض شدم، اما من فراموش نمی‌کنم. در یک‌چهارم نهایی برابر فرانسه از ابتدا بازی نکردم و در نیمه‌نهایی برابر برزیل هم اصلاً در زمین حضور نداشتم. ای‌کاش می‌توانستم بگویم این‌ها من را بالغ کرد، اما احتمالاً غم‌انگیزترین دوران زندگی‌ام بود. هیچ چیز مثبتی نمی‌توانستم پیدا کنم. قبل از فینال من واقعاً افسرده شده بودم. امکان ندارد بدانید چه اتفاقی رخ خواهد داد. می‌دانید، مردم درباره آن گل صحبت می‌کنند. برای من آن گل کم‌اهمیت‌ترین بخش است، ضربه زدن به توپ... من آن را هزاران بار انجام دادم. آن گل فقط نتیجه تصمیمی بود که در اتاقم در هتل گرفتم، تا افسردگی درباره چیزهایی که گذشته را متوقف کنم و تمرکز کنم و هرچقدر که می‌توانم قبل از فینال سخت تمرین کنم.

یهــودا بودم، پس از آن قهرمـان شدم

یهودا بودم، پس از آن قهرمان شدم

آن گل بخشی از شانسِ من بود. مربی می‌تواند تصمیم بگیرد من را به‌عنوان یک یار تعویضی به زمین بفرستد. او می‌تواند از بازیکن‌های دیگر هم استفاده کند. آندره شورله ممکن بود تصمیم بگیرد توپ را برای من در آن موقعیت ارسال نکند. او به‌سختی من را می‌دید. توپ ممکن بود کمی در محوطه‌جریمه پایین‌تر فرود بیاید. یک متر چپ یا یک متر راست. دروازه‌بان ممکن است آن توپ را بگیرد. وقتی توپ به قفسه‌سینه من برخورد می‌کنم شاید من ذهنیت منفی داشته باشم. شاید باور نداشته باشم. شاید این اتفاق رخ نداده باشد. یک میلیون سناریو وجود دارد که من کسی نیستم که آن گل قهرمانی جام‌جهانی را در ماراکانا می‌زنم. این گل بیش از یک رؤیاست، اما چیزی که بیشتر من را خوشحال می‌کند این است که چگونه روزهای قبل از مسابقه را مدیریت کردم. من در پایین‌ترین سطح دوران حرفه‌ای‌ام بودم و سه روز بعد ناگهان یک قهرمان شدم و قهرمان جهان بودم. فرآیند رها شدن از بدبختی چیزی بود که من را تحت‌تأثیر قرار داد.

یهودا بودم، پس از آن قهرمان شدم

برگشتم و دوباره از فوتبال لذت می‌برم

ما انسان هستیم، این را به خاطر داشته باشید. می‌دانم آسان است که این را فراموش کنید، اما من بعد از جام‌جهانی لحظات سختی داشتم. برای 2 سال با مشکلات بدنی زیادی روبه‌رو شدم. سخت تمرین می‌کردم برای اینکه انتظارهای زیادی بود و درد زیادی داشتم. نمی‌دانستم واقعاً چه اتفاقی رخ خواهد داد. احساس خستگی می‌کردم و بدنم احساس شکستن می‌کرد. اختلال متابولیکی تشخیص داده و بسیاری از مردم می‌گفتند این پایان دوران بازی‌ام است. مجبور شدم به عقب برگردم تا ریکاوری کنم. این اتفاق خوبی برای من بود. همه زندگی‌ام فوتبال بود و از وقتی 8 ساله بودم بازی می‌کردم. در بایرن انتظارهای بیشتری بود، عناوین بیشتری بود و گل‌های بیشتری. در بایرن همه‌چیز بی‌رحم بود. بنابراین وقتی فوتبال از من دور شد داستان را برای اولین بار دیدم. همه‌چیز را پردازش کردم. بهترین تصمیم در آن زمان بازگشت به دورتموند بود. وقتی در 20 سالگی جدا شدم هیچ چشم‌اندازی در زندگی‌ام نداشتم. این ممکن است مسخره باشد اما من فوتبال را مثل بازی بچه‌ها می‌دیدم. حالا در دورتموند دیدگاه متفاوتی دارم. بسیاری از افرادی که وقتی رفتم عصبانی بودند از بازگشتم استقبال کردند و من بسیار قدردان هستم.

یهودا بودم، پس از آن قهرمان شدم

21 نوامبر 2009؛ می‌دانم بسیاری از مردم این روز را به یاد نمی‌آورند. چیز خاصی نبود، یک تساوی بدون‌گل برابر ماینتس. اما من هرگز فراموش نمی‌کنم که یورگن کلوپ من را دقیقه 88 از روی نیمکت بلند کرد تا برای اولین بار بازی کنم. باید از کلوپ تشکر کنم که آن شانس را به من داد. آن آغاز داستانِ من بود.

یهودا بودم، پس از آن قهرمان شدم

و می‌دانید خیلی خوشحال هستم که در تمام این سال‌ها نیازی به شماره متخصص مو پیدا نکرده‌ام. شاید روزی، سال‌های خیلی خیلی دورتر از حالا. در نهایت یک چیز خیلی مهم، می‌خواهم از هواداران دورتموند برای حمایت‌شان تشکر کنم. نمی‌دانم این سفر به کجا می‌رود، اما فقط می‌خواهم این باشگاه در زندگی من نقش ویژه‌ای داشته و خیلی خوشحالم که دوباره از فوتبال لذت می‌برم.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی