خبرورزشی/اردشیر لارودی؛ خیلىها آمده بودند! براى خداحافظى با تورج لارودى، براى تشفى خاطر خانواده تورج! براى سرسلامتى دادن به جامعه کشتى که دو بخش دارد:
بخش کشتىگیران و بخش کشتى نویسان!
کسانى که خود را شاگرد تورج مىدانند و صدرالدین کاظمى زبان گویاى اینان شد و حق مطلب را ادا کرد و به حق معلمى تورج اذعان کرد! معلمى که جور دیگرى مىدید و مىنوشت و از باورش در همه عرصهها دفاع مىکرد!
باورى که به ساخته شدن امیر و رسول خادم و به پیدایى و بالیدن اکبر فلاح، محمد بنا، محمد رضایى، عبدا... حاجاحمدى، حتى منصور برزگر، دبیر، حیدرى، جدیدى، رضا یزدانى، مهدى تقوى، حسن یزدانى و... منجر شد! هنر کشتى را بهجاى زور ورزى قرار دادن!
غایبهاى زرنگ
رسول و امیر بودند، تا کسى نبودن دبیر و جدیدى و حیدرى را نبیند! رسول و امیر بودند، تا حرفهاى صدرالدین کاظمى و حضور همه مردان کشتىنویس، با قبول بیشترى توأم شود!
صدرى، از تورج مىگفت ولى در اصل، از معلمى کردن اهل قلم حرف مىزد و از اینکه لارودى، جور دیگرى گفت و نوشت و پاسدار پهلوانى بود! پهلوانى و قهرمانى! مدال و افتخار! مردمدارى و جامعهمدارى!
کاظمى از تورج خیلى کم گفت، ولى گفتههایش درسنامه خود او بود و درسهاى سره و اصیل کشتىنویسى که معلم کشتىنویسان شد!
بودن رسول و امیر و دکتر احمدى و زندى و کوثرى و منصورى و رئیسى و جیرودى و میرزاشفیع و ندیرى و وزیرى و والى زاده و برادران میرزایى و آسمانى و اشراقى و همدانى و جعفر برزگر و زاهدى و زاهدیان و باباعلى و حامد امینى و على حقشناس که تصدیق مىکردند اشارات صدرى را، او را سر ذوق آورد که از پاىبندىهاى اخلاقى رفتارى تورج بگوید و حرفهاى صدرى، همه آثار غیبت دبیر را، جدیدى را و حیدرى را بىرنگ مىکرد! همانطور که هیچکس، نبودن طالقانى را ندید که در زمان بودنش سخت به افکار تورج باور داشت!
از مردمان حقشناس فوتبال هم محمدرضا ساکت را دیدیم، هم ابراهیم شکورى را و هم حسین فرکى را، امیر قلعهنویى هم با تلفن همدردى کرد!
بخش کشتىگیران و بخش کشتى نویسان!
کسانى که خود را شاگرد تورج مىدانند و صدرالدین کاظمى زبان گویاى اینان شد و حق مطلب را ادا کرد و به حق معلمى تورج اذعان کرد! معلمى که جور دیگرى مىدید و مىنوشت و از باورش در همه عرصهها دفاع مىکرد!
باورى که به ساخته شدن امیر و رسول خادم و به پیدایى و بالیدن اکبر فلاح، محمد بنا، محمد رضایى، عبدا... حاجاحمدى، حتى منصور برزگر، دبیر، حیدرى، جدیدى، رضا یزدانى، مهدى تقوى، حسن یزدانى و... منجر شد! هنر کشتى را بهجاى زور ورزى قرار دادن!
غایبهاى زرنگ
رسول و امیر بودند، تا کسى نبودن دبیر و جدیدى و حیدرى را نبیند! رسول و امیر بودند، تا حرفهاى صدرالدین کاظمى و حضور همه مردان کشتىنویس، با قبول بیشترى توأم شود!
صدرى، از تورج مىگفت ولى در اصل، از معلمى کردن اهل قلم حرف مىزد و از اینکه لارودى، جور دیگرى گفت و نوشت و پاسدار پهلوانى بود! پهلوانى و قهرمانى! مدال و افتخار! مردمدارى و جامعهمدارى!
کاظمى از تورج خیلى کم گفت، ولى گفتههایش درسنامه خود او بود و درسهاى سره و اصیل کشتىنویسى که معلم کشتىنویسان شد!
بودن رسول و امیر و دکتر احمدى و زندى و کوثرى و منصورى و رئیسى و جیرودى و میرزاشفیع و ندیرى و وزیرى و والى زاده و برادران میرزایى و آسمانى و اشراقى و همدانى و جعفر برزگر و زاهدى و زاهدیان و باباعلى و حامد امینى و على حقشناس که تصدیق مىکردند اشارات صدرى را، او را سر ذوق آورد که از پاىبندىهاى اخلاقى رفتارى تورج بگوید و حرفهاى صدرى، همه آثار غیبت دبیر را، جدیدى را و حیدرى را بىرنگ مىکرد! همانطور که هیچکس، نبودن طالقانى را ندید که در زمان بودنش سخت به افکار تورج باور داشت!
از مردمان حقشناس فوتبال هم محمدرضا ساکت را دیدیم، هم ابراهیم شکورى را و هم حسین فرکى را، امیر قلعهنویى هم با تلفن همدردى کرد!