خبرورزشی/ کارن فیروزی؛ برای بسیاری از علاقهمندان به دنیای فوتبال هنوز هم هافبک خلاقی روی دست پل اسکولز نیامده است؛ یکی از ستارههای کلاس ۹۲ منچستریونایتد نقش پررنگی در موفقیت تیم سرالکس فرگوسن داشت. اسکولز نه تنها بازیکن جنگنده و توانمندی بود بلکه با ارسال پاسهای فوق دقیق خودش را در فوتبال دنیا صاحب سبک کرده بود. به همین خاطر FourFourTwo با برگرفتن از ایده کلاس ۹۲ منچستریونایتد به سراغ پل اسکولز رفته تا درباره دلیل موفقیتش صحبت کند. بخشی از این گفتگو را در زیر از نظر میخوانید.
*پل، تو یکی از بهترین پاسورهایی بودهای که دنیای فوتبال تا به حال به خودش دیده است. راز پاسهای دقیقت چه چیزی بود؟
پاس دادن یک چیز کاملاً ذاتی برای من بود. تا ۱۸ سالگی مهاجم بودم ولی اریک هریسن (مربی سابق تیم جوانان منچستریونایتد) همیشه فکر میکرد من به درد بازی کردن در پست هافبک میانی میخورم. او در پاسهای من چیز خاصی دیده بود و حس میکرد میتوانم هافبک خلاقی باشم. در منچستریونایتد هم خیلی خوششانس بودم، چون الکس فرگوسن مدام به من میگفت رو به جلو پاس بده. وقتهایی که بازی میکردم همیشه اولویتم این بود که توپ را به دو هافبک و یا دو مهاجم تیمم پاس بدهم. آخرین چیزی که به ذهنم میرسید این بود که توپ را به مدافعان کناری و یا با پاس رو به عقب به مدافعان میانی بدهم.
*اینطور هم بود که برای مهاجم خاصی پاس مخصوص به خودش را داشته باشی؟
بله. میدانستم اندی کول همیشه شانه به شانه آخرین مدافع حریف حرکت میکند. اصلاً نیازی نبود به او چیزی بگویم با یک نگاه میخواندم میخواهد چه کار کند؛ یا پاس در عمق میدادم و یا اینکه توپ را برایش در محوطه جریمه ارسال میکردم. رود فان نیستلروی هم از این حیث خیلی شبیه به اندی کول بود. میتوانستم توپ را برایش در عمق بیندازم و او فرار کند. ولی دو تا بازیکن دیگر بودند که بیشتر در پست شماره ۱۰ بازی میکردند؛ هم تدی شرینگهام اینطور بود و هم دوایت یورک. اینها از آن دست بازیکنانی بودند که باید با آنها یک و دو میکردی و پاس کوتاه میدادی. اول به آنها پاس کوتاه میدادم و بعد در بازگشت که توپ را میگرفتم برای مهاجم نوک تیم ارسال میکردم.
*وقتی قرار باشد بازی تان را به تیم رقیب دیکته کنید، چقدر مهم است که آدم شجاع باشد؟
تأثیرش که خیلی زیاد است. مهمترین دلیلی که باعث شد اولین بار سال ۲۰۱۱ از منچستریونایتد خداحافظی کنم این بود که حس میکردم مثل قبل جسارت ندارم. اگر شما جسارتتان را از دست داده باشید نباید برای منچستریونایتد بازی کنید. شما باید توپ برای به جریان انداختن بازی را در اختیار داشته باشید و روی آن توپ تسلط کافی داشته باشید. من پاسهای سالمی میدادم و میتوانستم خیلی راحت کنترل توپ را در اختیار بگیرم. آن زمان که خداحافظی کردم حس کردم دیگر هیچ مزیت واقعی در تیم ندارم، چون دیگر نمیتوانستم کارهایی که قبلاً انجامش میدادم را تکرار کنم. به همین خاطر ترجیح دادم دیگر ریسک نکنم.
*بازیکنانی مثل تونی کروس، لوکا مودریچ و آندرئا پیرلو با حرکت به سمت توپ و در اختیار گرفتن ضرباهنگ بازی از ابتدا تا انتها، جسارتشان در بازی را نشان دادهاند. تو در حالی فوتبالت را تمام کردی که یک هافبک تدافعی شده بودی. چطور با بازی کردن در این پست سازگار شده بودی؟
من خیلی این کلمه هافبک تدافعی را دوست ندارم، چون معتقدم به عنوان یک هافبک وسط باید بتوانید هرکاری کنید ولی واقعیت این است که برای بازی در این پست جاگیری خیلی مهم است. ریو فردیناند دوست نداشت من در این پست زیادی عقب بیایم و توپها را جمع کنم. به من میگفت: «بجنب، برو بالاتر. از محوطه من برو بیرون». ارتباط با دو مدافع میانی در این پست امری حیاتی است. اتفاقاً همین دو مدافع هستند که شما را هدایت میکنند و میگویند باید کجا جاگیری کنید. اگر هدایتشان خوب باشد، کار برای شما ساده میشود.
*تو در یک فصل در پست شماره ۱۰ (بازی کردن پشت مهاجم) هم بازی کردی. چه تفاوتی بین بازی کردن در این پست و بازی کردن در پست هافبک وسط وجود دارد؟
وقتی شما در زمین جلوتر بازی میکنید ممکن است هر نوع توپی با هر شیوه ارسالی را صاحب شوید پس باید آگاهی و شیوه بازی کردن با توپی که گرفته اید را داشته و بلد باشید. اینکه سریع به سمت دروازه رقیب بچرخید. این شانس را داشتم که کنار فان نیستلروی بازی کنم. مهاجم بزرگی بود و عاشق بازی کردن کنار او بودم. با وجود اینکه در مسافتهای ۵ متری، خوب میدودیم ولی هرگز بازیکن سریعی نبودم ولی زمانی که جوانتر بودم تواناییهایم را برای بازی در این پست نشان داده بودم. مسنتر که شدم، احساس راحتی بیشتری برای بازی کردن در این پست داشتم. شروع کردم به یافتن چالشهای جدید که اگر مثلاً با یک مدافع تکبهتک شدم چه کار کنم، چون من اساساً دریبلزن قهاری نبودم. بیشتر ترجیح میدادم به جای دریبل زدن با یکی یک و دو کنم و رقیب را از پیشرو بردارم. درست است که خیلی به خاطر سرعتم به عنوان یک فوتبالیست مهارت نداشتم ولی کم هم پیش میآمد که مالکیت توپ را از دست بدهم.
*فکر میکنید دلیلش چه چیزی بود؟
فکر میکنم به خاطر آگاهی محیطی بود. اریک هریسن، مربی تیم جوانان یونایتد، در این زمینه برای من خیلی تأثیرگذار بود. به من میگفت حتی اگر از توپ ۵۰ متر فاصله داری همیشه باید اطرافت را به دقت زیر نظر بگیری. میگفت یک هافبک وسط همیشه باید بداند کجای زمین فوتبال ایستاده است و در سرش برای هر موقعیتی آماده باشد. وقتی این کار را میکنید حتی قبل از اینکه توپ به شما برسد میدانید قرار است آن را به کجا پاس بدهید. وقتی من توپ را از هافبک چپ تیم میگرفتم میدانستم که دیوید بکام در سمت راست روی خط حرکت کرده. بدون اینکه حتی به او نگاه کنم میچرخیدم و به توپ ضربه میزدم. من هیچ وقت دونده خوب یا ورزشکار عالیای نبودم ولی مغزم خوب کار میکرد.