خبرورزشی/ مسعود حکمآبادی؛ «پیام مشهد» که سال88 به لیگ دسته اول سقوط کرد، یک سال را «علی حنطه» کجدار و مریز توی لیگ بود، تا جایی که «تربیت یزد» با «یحیی گلمحمدی» آمد و حنطه را در ورزشگاه پیر تختی 4تایی کرد و رفت. ناقوس سقوط پیام همانجا به صدا در آمد. بازیکنانش یکی یکی جدا شدند و تیم با هزار بدبختی در لیگ دسته اول ماند.
سال بعدش پیام صاحب نداشت، باید یک عده دلی میآمدند تا برای شهرشان بازی کنند. خراسان یک تیم در دسته دوم داشت به نام «گاز سرخس» که منحل شد، بازیکنانش سرازیر شدند به «پیام»، جایی که «عباس چمنیان» سرمربیاش بود. وسط خط دفاعی سبزپوشان آن موقع یک مدافع بلندقامت بود به نام «سیاوش یزدانی». همه بازیها را بازی میکرد، نه به خاطر بازی خوبش بلکه «پیام» بازیکنی روی نیمکت نداشت تا به زمین بفرستد.
سال بعدش که پیام سقوط کرد، «سیاهجامگان» متولد شد. «رضا مهاجری» که الان برای خودش اسم و رسمی دست و پا کرده، بعد از «شیرینفراز» دومین بار بود طعم سرمربیگری را میچشید، او به محض آمدنش «سیاوش یزدانی» را روی نیمکت نشاند، نه یک بازی و دو بازی که دقیقا کمی بیشتر از یک فصل و نیم. خبرنگاران همیشه میپرسیدند که چرا یزدانی همیشه روی نیمکت است؟ اگر بازیکنی در لیگ دسته دوم هم قابلیت بازی ندارد، در تیم چه میکند؟ اما جواب مهاجری به صورت غیرعلنی یک جمله بود؛ «یزدانی را برای لیگ یک میخواهم»
وقتی «سیاهجامگان» بدون اینکه حتی یزدانی برایش یک بازی انجام دهد راهی لیگ دسته اول شد، سیاوش مهره اصلی خط دفاعیاش شد و تمام 90دقیقهها را در زمین بود. تا جایی که «سیاهجامگان» با «پیکان» فرهاد کاظمی به پلیآف رفت و در وقتهای تلف شده بازی را واگذار کرد.
فردایش یک خبر خارقالعاده به باشگاه مشهدی رسید؛ شیعی مدیرعامل وقت پیکان به تهران نرفته بود تا آن مدافع قدبلند را با خودش ببرد. او فردای بازی با یک چک 200میلیون تومانی به ساختمان آلتون؛ دفتر باشگاه «سیاهجامگان» رفت تا رضایتنامه یزدانی را بگیرد، غافل از اینکه سیاوش با هماهنگی مهاجری در تمرینات «پرسپولیس» دایی حاضر شده بود؛ اما نظر دایی را جلب نکرد، تا اینکه شیعی چک باارزشش را به عباسی داد و دست سیاوش را گرفت و با خودش به پیکان برد.
دنیای جدید فوتبالی او آغاز شد. همانسالش او در پیکانی بود که «مهدی رحمتی» را داشت، کسی که انتهای فصل برای بردن او به «استقلال» بدجور تلاش کرد، تا جایی که یزدانی 45دقیقه به پایان مهلت نقل و انتقالات در پستی اینستاگرامی از مدیران پیکان خواهش کرد رضایتنامهاش را بدهند و ندادند. او در پیکان ماند و بعدترش بین پرسپولیس و استقلال و سپاهان، آخری را انتخاب کرد و زردپوش شد.
پسر بیحاشیه مشهدی خیلی حواسش به فوتبال پرت بود و از حاشیهها بیخبر بود، او تقریبا از روزی که به «پیکان» رفت جز بازیهایی که محروم یا مصدوم بود امکان نداشت در زمین مسابقه نباشد. کار داشت خیلی خوب هم پیش میرفت، خیلیها او را گزینه جانشینی سیدجلال در تیم ملی دانستند که هیچوقت میسر نشد. بارها از برانکو به عنوان مشتریاش یاد کردند که بازهم نشد و جایی بیشتر شناخته شد که هواداران پرسپولیس را تهدید کرد که به نصف جهان نیایند، چون «خون به پا میشود!»
«سیاوش یزدانی» دیگر آن بچه مظلوم نیمکتنشین لیگ دو نبود. یکجورهایی یاغی زردقناریها شده بود، از طرفی بهاش یاد داده بودند با قد و قامتی که دارد نفر اول دعواهای زمین باشد و از طرفی بهاش گفته بودند مصاحبه نکند، حرفی نزند تا بهترین اتفاقها برایش بیفتد. او اما آرام نمینشست و گاه و بیگاه در فضای مجازی آشوب بهپا میکرد و تیر آخر را درست روزی زد که میشد ستاره میدان باشد.
«مارک ویلموتس» نشسته بود تا مهمترین بازی این ایام را تماشا کند و درب تیم ملی را برای آنهایی که کیروش بسته بود باز کند، این یعنی بهترین فرصت خودنمایی برای نفر اول خط دفاعی اصفهانیها، اما او درست زهرش را جایی ریخت که نباید میریخت، توی صورت «شجاع خلیلزاده» با یک ادبیات فجیع که اطرافیان یزدانی که او را میشناختند را حسابی شوکه کرد.
او بیتمرکز شد و درست وقتی باید بازی برای رفتن به ضربات پنالتی حفظ میشد یک گاف شیرین دفاعی کافی بود تا کسی که قرار بود ستاره میدان «نقش جهان» باشد، به آدم منفور این بازی تبدیل شود. فضای مجازی پر شد از نوشتههایی در باب اینکه «فوتبال ارزش فحش خوردن ناموس بازیکنان را ندارد» کاری که یزدانی قبح آن را ریخت.
بازیکن بیحاشیه «گاز سرخس» حالا با این رفتارش احتمالاً تیم ملیای که برایش خواب و خوراک نداشت را از دست داد، پرسپولیسی که یک روز در تستش رد شد و یک روز به آنها «نه» گفت را از دست داد و فوتبالش را به مسیر دیگری برد.