خبرورزشی/ کارن فیروزی؛ سرخیو راموس ستاره بیبدیل رئال مادرید که چند فصلی میشود بازوبند کاپیتانی این باشگاه را به بازو میبندد، گفتوگوی بسیار مفصلی با مجله اسپانیایی «اسکیره» انجام داده و در آن درباره مسائل مختلفی از دوران فوتبالیاش گرفته تا زندگی شخصیاش صحبت کرده است. در زیر خلاصهای از این گفتوگوی طولانی را از نظر میگذرانید.
تو کدام یک را ترجیح میدهی: مصاحبه یا گرفتن عکسهای مدلینگ؟
خب راستش نمیدانم... من بیشتر به مصاحبه کردن عادت دارم...
خب مصاحبه با عکس چطور است؟
این یکی فوقالعاده میشود!
در فیلم مستندی که از تو ساخته شده داری آشپزی میکنی، با بچههایت بازی میکنی، با همسرت خوش و بش میکنی، با برادرت مشغول صحبتی و از لوکا مودریچ هم استقبال میکنی. چه موقع تصمیم گرفتی درهای زندگی شخصیات را به روی بقیه هم باز کنی؟
من همیشه کمی آدم توداری بودم ولی در لحظه تصمیم گرفتم گوشهای از خودگذشتگی و تلاشهایی که برای یک ورزشکار نخبه نیاز است تا سالها در سطح بالا بماند را نشان دهم. میخواستم نشان دهم خانواده برای من چقدر مهم است. قبل از اینکه کسی من را قضاوت کند میخواستم مردم از همهچیز باخبر باشند.
قدرت ذهنی زیادی که داری از کجا میآید؟
از اطرافیانم. اولین مرحله مهم زندگی من از مادرید میآید؛ این مرحله را با خانواده و دوستان نزدیکم ساختهام. اینجا کانون قویای به وجود آوردهایم و همگی در کنار والدین و برادرهایمان زندگی میکنیم درست مثل زمانی که در سویا بودیم. با این شیوه خیلی سریع توانستم خودم را با شهر و باشگاه رئالمادرید وفق دهم. بعدها همسرم پیلار و فرزندانم هم به این جمع اضافه شدند. با هم یک تیم تشکیل دادهایم که ثبات و تعادل را به وجود آورده است.
تو تأثیر زیادی در رختکن رئالمادرید داری. این حس رهبری را همیشه درونت داشتهای؟
نه جایش مهم است و نه نوع ورزشش، بلکه یک موضوع دیگر مهم است و آن اینکه همیشه دیگران هستند که تصمیم میگیرند چه کسی رهبر و فرمانده باشد. اگر بخواهم درباره خودم صحبت کنم باید بگویم بهترین سرخیو راموس، راموسی است که در لحظات سخت سروکلهاش پیدا میشود؛ همان زمانهایی که باید از تیم حمایت کنم و به بچهها دلگرمی بدهم. گفتنش شاید عجیب باشد ولی فرمانده بودن برای من یک نوع لذت است.
از آشنایی با همسرت، پیلار روبیو بگو...
سال ۲۰۰۸ بود که به تعطیلات رفته بودم. یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم آرزویم این است که کنار این زن باشم. فردایش دوباره همین آرزو را داشتم. پس فردایش هم دقیقاً همین اتفاق افتاد.
و آن لحظه بود که تصمیم گرفتی در واتساپ برایش پیغام بگذاری؟
به نظرم رسیدن به او غیرممکن میآمد ولی پیش خودم فکر کردم «بدترین حالتش این است که اصلاً جواب من را نمیدهد...» ولی میخواستم دستکم تلاشم را در این زمینه کرده باشم. نمیخواستم بعدها پشیمان باشم که در این زمینه کاری کردهام. خب، تلفن را برداشتم و انجامش دادم و او جوابم را داد! اوایل کمی با هم حرف زدیم و بعد همدیگر را ملاقات کردیم. داستان عاشقانه ما هم از همانجا شروع شد؛ داستانی که با واتساپ شروع شد و من فکر میکردم نتیجهای ندارد ولی در نهایت او کنار من است و زندگیاش را با من تقسیم کرده است.
وقتی به آینده فکر میکنی چه چیزی به ذهنت خطور میکند؟
از لحاظ فوتبالی خودم را اینطور میبینم که هنوز چند سال دیگری قرار است در رئالمادرید بازی کنم. برای محقق شدن این موضوع باید تلاش زیادی کنم خودم را از لحاظ بدنی در سطح بالا نگه دارم و با بهترین بدنسازها کارکنم. هنوز خودم را در رأس تیم میبینم؛ چه تیم ملی اسپانیا و چه رئالمادرید؛ میخواهم سعی کنم جامهای بیشتری ببرم. خب همزمان باید کارهای تجاریام را هم پیش ببرم به ویژه اینکه همیشه زمانش را ندارم که بخواهم خودم برنامهها را پیش ببرم. اطراف من آدمهایی هستند که همه میدانند به آنها اعتماد دارم. اینها کارهای فرداست. امروز ولی ورزشکار نخبهای هستم که مدام وقت کم میآورد و در لحظه کنار خانواده است. نمیتوانم به شما بگویم فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد ولی دوست دارم با ورزش در ارتباط باشم. اینکه همین فردا بخواهم مربی شوم فعلاً در سرم نیست ولی گفتنش شجاعت میخواهد. باید ببینم چه اتفاقی میافتد.
یعنی دوست نداری بیخیال فوتبال شوی...
آینده من مرتبط به این دنیاست. میدانم بعد از دوران بازیام، بازگشت به فوتبال است که خوشحالم میکند. فوتبال به من همهچیز داده است؛ لحظات بسیار شیرین و لحظات تلخ. همین لحظات بوده که من را به عنوان یک انسان بزرگ کرده است.
وقتی میگویی لحظات تلخ و شیرین دقیقاً منظورت چیست؟
سال گذشته؛ سال گذشته یکی از سختترین فصولی بود که داشتم؛ هم از لحاظ حرفهای و هم شخصی. برای من هر دوتایش با هم و در کنار هم قرار میگیرد. اینکه جام نبری و با تیم ملیات هم در جام جهانی اوت شوی، تأثیر زیادی روی اخلاق و کلاً زندگی روزمرهات میگذارد. وقتی میبازی نمیتوانی برای شام خوردن با همسرت بروی و یا اینکه بچههایت را به پارک ببری. شما سعی میکنید از خودتان فرار کنید و به جایی پناه ببرید؛ باید به خانواده و بچههایت پناه ببری. راستش وقتی درها را به روی این گروه فیلمبردار که قرار شد مستند من را بسازند باز کردیم، فکرش را نمیکردم بدترین فصل ما باشد ولی دوست داشتم مردم ببینند ما چطور زندگی میکنیم. وقتی میبازیم، دوست دارم مردم ببینند در خانه چه حال و روزی داریم...
و چطور از این لحظات سخت بیرون میآیی؟
وقتی دچار چنین لحظاتی میشوید فقط یک راه میماند و آن هم راه خوبی است. فوتبال به شما همیشه این فرصت را میدهد. کلید موفقیتم این است که از بردن خسته نمیشوم.
از زمانی که تو را میشناسیم این را متوجه شدهایم که همیشه اهل مد بودهای و دوست داشتی در پوشیدن لباسهای مختلف ریسک کنی.
درست است؛ من دنیای مد را خیلی دوست دارم. برادرم مدل است و به همین خاطر است که همیشه در خانه درباره مد و استایل صحبت میشود. برای من، مد چیزی است که آدم میتواند از طریق آن خودش را توضیح دهد و معرفی کند. ریسک کردن در این زمینه را هم دوست داریم. پیلار و من هم دوست داریم همیشه با لباسهای متفاوتی که میپوشیم کمی متمایز باشیم. در لحظه دوست داریم چیزی که با پوشیدن آن احساس خوبی داریم را به تن کنیم.
خودت بیشتر با کدام تیپ راحتتری؛ لباسهای مجلسی یا اسپرت؟
وقتی قرار باشد به مراسمی بروم دوست دارم کت و شلوار بپوشم ولی همیشه به کت وشلوار چیزی اضافه میکنم تا سلیقه بیشتری به خرج داده باشم (میخندد). به هرحال وقتی قرار است به مراسم رسمی بروم سعی میکنم دستمالی چیزی به تیپم اضافه کنم که بیشتر با رنگ کت و شلوارم همخوانی داشته باشد. با این حال وقتی شما قرار است به خیابان بروید و دوری بزنید، دستتان باز است و میتوانید در لباس پوشیدن ریسک بیشتری کنید. اگر خودم با لباسی که پوشیدهام راحت باشم برایم مهم نیست مردم دربارهام چه چیزی میگویند.
میانهات با موسیقی چطور است؟
موسیقی خودش سبکی از زندگی است؛ رفیقی است که همیشه در لحظات خوب و بد کنارم است.