خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ باخت اول به شکست دوم انجامید! پیروزى منتظرهاى عاید نشد! پیروزى غیرمنتظرهاى هم به دست نیامد! بازى اول را یک- صفر باختیم و، چون از این نتیجه عبرت گرفتیم، آنهم چه عبرتى و با چه شدتى، نتیجه باورنکردنى و نوبرانه ٤- یک را تقدیم خود کردیم! ازبکستان چهار- یک ایران! حالا گیریم که ما تیم امید بودیم و حریف هم! حالا هى به خودمان تلقین کنیم و یادآور شویم که این بازى دوستانه بود و این دیدار، غیررسمى و در چهارچوب رده سنى تیمهاى المپیکى!
در اصل موضوع، مگر فرقى هم مىکند؟ در جوهر اتفاق -اتفاقى که خیلى دوست داریم، تصادفى اش بدانیم و اتفاقى اش بخوانیم ولى نمىشود- مگر چیزى هم عوض مىشود؟ با سلام و صلوات رفتیم به تاشکند و روبهرو شدیم با امیدهاى ازبکستان و طى دو بازى، ٥ گل خورده بهجاى نهادیم و یک گل زده! چرا؟ چگونه؟ حریف چه داشت و ما چهها که نداشتیم؟ از مسابقه اول، چه درس هاى تاکتیکى گرفتیم که در مسابقه دوم، کاممان بدجورى شیرین شد و شیرینکاریمان کامل و تکمیل گشت؟
درباره فرهاد مجیدى، چه باید گفت و درباره بازى گرفتن از تیم امید چه؟ تیمى که نفر به نفر، بازیکنان خوب و حتى خیلى خوب هم دارد، اما... تیمى که باید به زیور دانش تجربى و تجربه عملى مزین باشد! تیمى که آسان گرفته شد! تیمى که بهاى لازم به آن داده نشد!
دشوارىهاى مربیگرى
بازى کردن، سهمى هم دارد در بازى گرفتن! بازى گرفتن، آبشخورى هم دارد در قدرت حلاجى حریف و در توان دانشى آنالیز کردن و بررسى بازى تکتک نفرات! تجربه نخست را از سر گذراندیم، رسیدیم به میدان دوم، میدانى که کاش به روى ما، باز نمىشد! میدانى که نشان داد دچار شدهایم به فهم وارونه! به نگاه معکوس! به بدفهمى نکاتى که پیچیدگى ندارند! به نکاتى که سادهاند! نیازى هم به شستن چشمها نداریم! محتاج دیدن با نگاهى دیگر و دیدن با چشمهاى مسلح هم نیستیم! اعداد خود گویایند! و ارقام به خوبى از همه چیز، پرده برمىدارد! نخست یک- صفر و سپس ٤- یک، چه درک متفاوتى!
مربیگرى دشوار است! مربى بودن، خیلى هم سختىهاى پنهان دارد! پیروزى در نبردهاى تن به تن و فتح کردن پیکارهاى تیم به تیم، کار هرکسى نیست! مرد کهن مىخواهد و تجربهاى گران لازم دارد!
آرى، تیمها و عناصر متشکلهشان، مىتوانند جوان باشند و حتى خام هم باشند و در راه تجربهاندوزى گامهاى اولیه و ثانویه را بردارند، اما مربیان و نیز فرماندهان، حکایت دیگرى دارند، اینان شب امتحان مشق نمىنویسند! درسها را باید، جاى دیگرى یاد گرفت! اصول بازیگرى را و نکتههاى کلیدى مربیگرى را، اول باید فراآموخت و سپس عهدهدار مأموریتهاى مهم و فاتح مسئولیتهاى بزرگ شد! ما، چند سالى است که این راه را از طریق بیراه مىرویم! از طریق گمراه!
دنیاى مربیگرى
آقافرهاد، از این لوازم درجه اول، به کدامیک مسلح بود؟ عمر مربیگرى آقافرهاد، چقدر بود؟ دستیاران فرهادخان و آنها که باید عصاى دست او مى شدند، چه کسانى بودند؟ مشخصاً سؤال مىکنیم: ... از امید نمازى، به عنوان دستیار ارشد سرمربى تیم امید، چه انتظارى باید مىداشتیم و باید که داشته باشیم؟ آیا او مىتواند نقش پیر دانا را بازى کند؟ کارنامه او، در تیم ملى با کىروش و در تیمهاى استیلآذین و ذوبآهن، جز ترس و دلهره، چه دارد که به دل ما بیندازد؟
ذات نایافته از هستىبخش!
کى تواند که بود هستىبخش!
در مربیگرى - چه کوچینگ و هدایت حین مسابقه و چه در بعد تمرین و مرور آموزههاى تکنیکى و تاکتیکى- کاستىهاى تجربى فرهاد مجیدى را، چه کسى و کدام کسان باید جبران و برطرف مىکردند؟ همراهان آقاى سرمربى، چه مهارتهایى باید داشته باشند؟ آیا مجیدى، از این بایدها، برخوردار بود؟ آیا نبایدها را، به او تحمیل نکردیم؟ یا از طریق او به تیم؟
گفتهاند: ... براى پیروز شدن، آماده و مهیاى شکست باش! ولى نگفتهاند که براى برنده شدن و براى پیروز شدن، بازنده باش و بازنده شو! فرق است، از شکستها درس گرفتن و به استقبال تاراج روحیهها رفتن! فرق است میان مبارز بودن با سپر انداختن و تن به قضا دادن و نجنگیدن و جنگجویى را دستور کار خویش قرار ندادن! فرق است میان دل به دریا زدن با گریز از دریاى متلاطم! مربیگرى، دنیاى دیگرى دارد!
در اصل موضوع، مگر فرقى هم مىکند؟ در جوهر اتفاق -اتفاقى که خیلى دوست داریم، تصادفى اش بدانیم و اتفاقى اش بخوانیم ولى نمىشود- مگر چیزى هم عوض مىشود؟ با سلام و صلوات رفتیم به تاشکند و روبهرو شدیم با امیدهاى ازبکستان و طى دو بازى، ٥ گل خورده بهجاى نهادیم و یک گل زده! چرا؟ چگونه؟ حریف چه داشت و ما چهها که نداشتیم؟ از مسابقه اول، چه درس هاى تاکتیکى گرفتیم که در مسابقه دوم، کاممان بدجورى شیرین شد و شیرینکاریمان کامل و تکمیل گشت؟
درباره فرهاد مجیدى، چه باید گفت و درباره بازى گرفتن از تیم امید چه؟ تیمى که نفر به نفر، بازیکنان خوب و حتى خیلى خوب هم دارد، اما... تیمى که باید به زیور دانش تجربى و تجربه عملى مزین باشد! تیمى که آسان گرفته شد! تیمى که بهاى لازم به آن داده نشد!
دشوارىهاى مربیگرى
بازى کردن، سهمى هم دارد در بازى گرفتن! بازى گرفتن، آبشخورى هم دارد در قدرت حلاجى حریف و در توان دانشى آنالیز کردن و بررسى بازى تکتک نفرات! تجربه نخست را از سر گذراندیم، رسیدیم به میدان دوم، میدانى که کاش به روى ما، باز نمىشد! میدانى که نشان داد دچار شدهایم به فهم وارونه! به نگاه معکوس! به بدفهمى نکاتى که پیچیدگى ندارند! به نکاتى که سادهاند! نیازى هم به شستن چشمها نداریم! محتاج دیدن با نگاهى دیگر و دیدن با چشمهاى مسلح هم نیستیم! اعداد خود گویایند! و ارقام به خوبى از همه چیز، پرده برمىدارد! نخست یک- صفر و سپس ٤- یک، چه درک متفاوتى!
مربیگرى دشوار است! مربى بودن، خیلى هم سختىهاى پنهان دارد! پیروزى در نبردهاى تن به تن و فتح کردن پیکارهاى تیم به تیم، کار هرکسى نیست! مرد کهن مىخواهد و تجربهاى گران لازم دارد!
آرى، تیمها و عناصر متشکلهشان، مىتوانند جوان باشند و حتى خام هم باشند و در راه تجربهاندوزى گامهاى اولیه و ثانویه را بردارند، اما مربیان و نیز فرماندهان، حکایت دیگرى دارند، اینان شب امتحان مشق نمىنویسند! درسها را باید، جاى دیگرى یاد گرفت! اصول بازیگرى را و نکتههاى کلیدى مربیگرى را، اول باید فراآموخت و سپس عهدهدار مأموریتهاى مهم و فاتح مسئولیتهاى بزرگ شد! ما، چند سالى است که این راه را از طریق بیراه مىرویم! از طریق گمراه!
دنیاى مربیگرى
آقافرهاد، از این لوازم درجه اول، به کدامیک مسلح بود؟ عمر مربیگرى آقافرهاد، چقدر بود؟ دستیاران فرهادخان و آنها که باید عصاى دست او مى شدند، چه کسانى بودند؟ مشخصاً سؤال مىکنیم: ... از امید نمازى، به عنوان دستیار ارشد سرمربى تیم امید، چه انتظارى باید مىداشتیم و باید که داشته باشیم؟ آیا او مىتواند نقش پیر دانا را بازى کند؟ کارنامه او، در تیم ملى با کىروش و در تیمهاى استیلآذین و ذوبآهن، جز ترس و دلهره، چه دارد که به دل ما بیندازد؟
ذات نایافته از هستىبخش!
کى تواند که بود هستىبخش!
در مربیگرى - چه کوچینگ و هدایت حین مسابقه و چه در بعد تمرین و مرور آموزههاى تکنیکى و تاکتیکى- کاستىهاى تجربى فرهاد مجیدى را، چه کسى و کدام کسان باید جبران و برطرف مىکردند؟ همراهان آقاى سرمربى، چه مهارتهایى باید داشته باشند؟ آیا مجیدى، از این بایدها، برخوردار بود؟ آیا نبایدها را، به او تحمیل نکردیم؟ یا از طریق او به تیم؟
گفتهاند: ... براى پیروز شدن، آماده و مهیاى شکست باش! ولى نگفتهاند که براى برنده شدن و براى پیروز شدن، بازنده باش و بازنده شو! فرق است، از شکستها درس گرفتن و به استقبال تاراج روحیهها رفتن! فرق است میان مبارز بودن با سپر انداختن و تن به قضا دادن و نجنگیدن و جنگجویى را دستور کار خویش قرار ندادن! فرق است میان دل به دریا زدن با گریز از دریاى متلاطم! مربیگرى، دنیاى دیگرى دارد!