۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

بانو سقایی مادر شهید زمانی‌نیا در خصوص فعالیت‌های ورزشی پسرش می‌گوید: شنا، دومیدانی، فوتبال، فوتسال و... جز برنامه‌های ورزشی او بود. وحید حتی مدتی وظیفه آموزش تکواندو به همکارانش را برعهده داشت.

اشک‌های مادرانه به خاطر دلتنگی

خبرورزشی/ فتح‌الله فتحی؛ امسال روز مادر برای بانو سقایی مادر شهید وحید زمانی‌نیا رنگ و بوی دیگری دارد. رنگ فراغ و دوری از پسر شهیدش. پسری که سال‌های قبل روز مادر را با هدیه و لبخندش، به مادر تبریک می‌گفت، اما امروز مادر تنها با تماشای عکس وحید، صدای تبریک روز مادر را می‌شنود. وحید زمانی نیا محافظ سردار دل‌ها که ۴۰ روز پیش همراه حاج قاسم سلیمانی بامداد ۱۳ دی ماه در حمله پهبادی آمریکا به شهادت رسید. طبق قرار قبلی راهی منزل شهید زمانی نیا شدیم تا همزمان با چهلمین روز شهادت دلاور مرد ایران زمین و به مناسبت سالروز ولادت حضرت فاطمه (س) و روز زن با مادر گرامی این شهید گفتگو داشته باشیم و تندیس ویژه خبرورزشی را به این مادر فداکار و نمونه اهدا کنیم. گفتگوی ما با اقدس سقایی را در ادامه می‌خوانید:

خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چندسال است ازدواج کرده‌اید؟
اقدس سقایی، مادر شهید وحید زمانی‌نیا هستم. سال ۵۶ با فریدون زمانی‌نیا ازدواج کردم و حاصل این ازدواج سه فرزند پسر به نام‌های حسین، حمید و وحید است. فاصله سنی حسین و حمید دو سال است، اما فاصله حمید با وحید فرزند آخر ۹ سال بود.

از دوران کودکی فرزند شهیدتان بگویید؟
آقا وحید سال ۱۳۷۱ درمحله اتابک تهران به دنیا آمد و مدت ۶ سال درآن محله زندگی کردیم؛ در ۷ سالگی او منزلمان را از محله اتابک به شهرری منتقل کردیم و تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان را به نحو احسن در محله ۲۴ متری گذراند و درهمین محله رشد کرد.

از چه زمانی وارد سپاه شد؟
بعد از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه امام حسین (ع) شد و در رشته نیرو‌های مخصوص سپاه قدس فعالیت خود را برای پاسداری از انقلاب اسلامی آغاز کرد. شهید زمانی‌نیا با توجه به توانایی‌های بالایی که در چند سال خدمت از خود نشان داد در مدت زمان کوتاهی توانست یکی از محافظان حاج قاسم سلیمانی شود.

به نظر شما چگونه پسر شهیدتان جزو یکی از نزدیکان حاج قاسم شد؟
بعد ازحضور در سوریه با توجه به توانایی و خصوصیاتی که از خود نشان داد جزو محافظان و همراهان حاج قاسم شد و در این مدتی که با ایشان بود هیچ حرفی به ما نمی‌زد و وقتی از ایشان درباره کارش سؤال می‌کردیم حرف را عوض می‌کرد. شاید یکی از دلایل انتخابش رازداری او بود که او را به این مقام رساند.

رابطه آقاوحید با خانواده و اطرافیان به چه صورت بود؟
وحید فرزند خیلی خوبی بود. او نمونه بود که خدا نصیب ما کرد. همیشه با احترام با خانواده، اطرافیان و دوستانش صحبت می‌کرد. یادم نمی‌آید با برادرانش و یا کسی بلند صحبت کند. خیلی بچه باانضباطی بود، برای من و پدرش بسیار قابل احترام بود.

گفتگو با مادر شهید زمانی‌نیا محافظ سردار سلیمانی؛ دلتنگش هستم

احساس شما از اینکه آقاوحید شهید شده، چیست؟
خیلی دلتنگ فرزندم هستم. خدا را شکر می‌کنم که فرزندم با شهادتش عاقبت به خیر شد. وحید از سال ۱۳۹۴ در سوریه حضور داشت و به دست نیرو‌های تکفیری شیمیایی شده بود. اما هیچ‌کس از این موضوع اطلاع نداشت. چندماه پیش که برای درمان به اصفهان رفت باخبر شدیم وحید شیمیایی شده و ریه‌هایش عفونت کرده است. تنها برادرش از این موضوع باخبر بود به خواست وحید در این‌باره با هیچ‌کس حرفی نزده بود.

واکنش شما در قبال پیشنهاد اعزامش به سوریه چگونه بود؟
اولین بار به من گفت مادر می‌خواهم به سوریه بروم و از این موضوع خیلی خوشحالم، من می‌روم و زود برمی‌گردم. وقتی می‌دیدم برای حضور در سوریه لحظه‌شماری می‌کند، با رفتنش مخالفت نکردم و فقط می‌گفتم خدا نگهدارت باشد.

آخرین دیدار شما چه زمانی بود؟
شبی که به او زنگ زدند و گفتند باید با حاج قاسم به مأموریت برود.

وقتی خواست به ماموریت برود شما چه حال و هوایی داشتید؟
خیلی نگران بودم و استرس داشتم. هر وقت که آقا وحید می‌رفت ماموریت یک لحظه خواب راحت نداشتم و دل‌شوره داشتم. موقعی که وحید از ماموریت برمی‌گشت به او می‌گفتم که امشب یک خواب راحت خواهم داشت.

وحید به جز تکواندو چه فعالیت‌های ورزشی دیگری داشت؟
شنا، دوومیدانی، فوتبال، فوتسال و... جزو برنامه‌های ورزشی او بود و هر وقت فرصت پیدا می‌کرد با دوستانش تکواندو، فوتبال و شنا می‌رفتند تا چابکی و به عبارتی به لحاظ بدنی روی فرم بماند. وحید حتی مدتی وظیفه آموزش تکواندو به همکارانش را برعهده داشت.

مراسم خواستگاری پسرتان چطور بود؟
(چشمان مادر بارانی شد. با گوشه چادر چشم‌هایش را پاک می‌کند) عروسم را همراه مادرش در کربلا دیده بودند و پسندیده بودند. برای آشنایی بیشتر به صحن حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) رفتیم. من و مادرش در گوشه‌ای نشستیم و آن‌ها در همین جایی که الان وحید دفن شده نشستند و حرف‌هایشان را زدند بعد از این‌که توافق دو خانواده جلب شد قرار خواستگاری گذاشتیم. قرار شد مراسم را برای شب یلدا برگزار کنیم که وحید گفت من شب یلدا ماموریت می‌روم و چهارشنبه هفته بعد که برگشت قرار شد یک‌شنبه مراسم را برگزار کنیم که یکشنبه هم زنگ زد و گفت من شب دیر می‌آیم که بار دیگر هم کنسل شد و دوشنبه مراسمی را برگزار کردیم. انگشتر و چادر خریدیم و همراه برادرانش، عروس‌هایم و چند نفر از بزرگان فامیل رفتیم خواستگاری.

گفتگو با مادر شهید زمانی‌نیا محافظ سردار سلیمانی؛ دلتنگش هستم

چه آرزویی برای همسرش دارید؟
انشاالله زندگی خوبی داشته باشد و خوشبخت شود. برای او خیلی ناراحتم. چون با هزار امید و آرزو به پسرم بله گفت تا یک زندگی مشترک را شروع کند، اما هنوز به خانه بخت نرفته عزادار شد.

بهترین خاطره‌ای که از روز زن دارید، چیست؟
حسین آقا، پسر بزرگم ۳۹ سال دارد. یادم می‌آید حاج‌آقا زمانی‌نیا همسرم قبل تولد حسین، روز زن یک فندک به من هدیه داد و هر سال سوال می‌کند که آن فندک خراب نشده است.

بهترین هدیه‌ای که از وحید گرفتید چه بود؟
دوسال قبل سفر سوریه همراه با یک میلیون تومان پول نقد برای روز مادر بود. قبل از این‌که به سوریه برود عیدی و هدیه روز مادر را جداگانه لای قران گذاشته بود. روزعید زنگ زد و بعد از تبریک گفت عیدی را لای قرآن گذشته‌ام برو بردار. روز مادر را هم به همین شکل زنگ زد و بعد از تبریک گفت هدیه‌ات لای قرآن است.

چه خاطره شیرینی از وحید به یاد دارید؟
تعطیلات عید بود، حسین و حمید دو پسر بزرگترم رفته بودند مسافرت. من، حاج‌آقا زمانی‌نیا و آقاوحید تنها بودیم. وحید گفت مامان غذا چه درست می‌کنی، غذای موردعلاقه‌اش تاس کباب را درست کردم وسایل را جمع و جور کرد رفتیم داخل طبیعت، هیزم روشن کرد و چایی درست کرد آورد خوردیم، موقع ناهار که سفره را پهن کردم وحید گفت مامان بگذار یک عکس ازسفره‌مان بگیرم و برای داداش‌هام ارسال کنم تا ببینند چه غذای خوشمزه‌ای را از دست داده‌اند. وحید خیلی قدرشناس بود و هر غذایی که درست می‌کردم می‌گفت مامان تا به حالا غذا به این خوشمزه‌ای نخورده بودم.

به عنوان مادر چه احساسی نسبت به شهادت آقا وحید دارید؟
واقعا خیلی سخته، اما خداوند را برای داشتن چنین فرزندی شاکرم. امیدوارم که همه جوانان عاقبت‌به‌خیر شوند. تربیت اولاد خوب زحمت دارد، حاج‌آقا زمانی‌نیا به خاطر مشغله کاری در سپاه و حضور در دفاع مقدس کمتر در خانه بود و وظیفه سنگین تربیت بچه‌ها با من بود و من هم همه تلاش خود را کردم که در این مسئولیت سربلند باشم.

چطور خبر شهادت فرزندتان را شنیدید؟
پسرم از شهادت برادرش با خبر بود، اما هیچ‌چیز نگفت تا این‌که چند تا از همکاران آقا وحید به خانه ما آمدند و با هم صحبت می‌کردند. وقتی به آن‌ها خوش‌آمد گفتم ناراحتی را در چهره‌هایشان دیدم و گفتم تا به حالا امیدوار بودم که وحید زنده است، اما با آمدن شما و صحبت‌هایی که با هم دارید ناامید شدم. همکاران وحید گریه کردند و با آمدن همسایه‌ها، برادران و خواهرانم اطمینان پیدا کردم که وحید با حاج قاسم به شهادت رسیده است.

عکس‌ها: خبرورزشی/ مهدی زارع

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی