خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ ویلموتس، چگونه توانست چنین متنى را به امضاى ما برساند؟ ویلموتس، چه جادویى بهکار برد تا ما، به قبول این شرایط تن دهیم؟
گفتهاند: «.. معما چو حل گشت آسان شود» ولى در ماجراى چشمبندى آقاى ویلموتس، جنبههاى معمایى قراردادى که باید به عنوان «درسنامه» در کارگاههاى مدیریتى فیفا و AFC تدریس شود تا راهبران آینده فوتبال در همه جهان، بدانند که بد چیست و بدتر کدام است، حل شدن معما موجب غامضتر شدن و پیچیدهتر شدن مفادى شد که با تراضى دو طرف، روى کاغذ آمده است!
کارهاى بزرگ و مردان کاردیده
یک اصل که مورد قبول همگان است و در همه موارد نظیر به موافقت با خواستههاى مارک ویلموتس و فدراسیون فوتبال ایران، از عنایت و توجه کاملعیارى برخوردار است، اینکه به کارهاى بزرگ، مرد کاردیده فرست!
امروزه، حتى از تشکیل توأم با وسواس یک تیم مدیریتى، حرف زده مىشود که متشکل از مردمان کاردیده و بلدهاى امتحان پس داده که همگى با هم (بخش حقوقى، بخش تکنیکى و بخش فنى و مالى و پولى) هم به چندى و هم به چونى کار و همکارى مورد نظر مىپردازند و غامضترین و پیچیدهترین زوایاى هر متن داراى بار حقوقى و برخوردار از توقعات دوجانبه را مورد ملاحظه قرار مىدهند و از سوءبرداشت جلو میگیرند!
در مورد همکارى با ویلموتس، آیا این وسواس همهجانبه بروز داده شد؟ و آیا ویلموتس خود را در معرض نگاه دقیق و موشکافانه طرف ایرانى خود حس کرد یا نه؟
حتى حل شدن معماى شکل همکارى و نوع استخدام مارک ویلموتس، به آسان شدن و دیده شدن روى دیگر قرارداد ویلموتس که تمامیتخواهانه بود، منجر نشد!
انتخاب اصلح در گزینش همکاران
و اینک ماییم و ادعاهای مردى که جز شکست براى فوتبال ما به بار نیاورد! مردى که گویا هنگام عقد قرارداد به سحر و جادوى ما موفق شده بود! مردى که مربیگرى را، وارد دنیاى دیگرى کرده و در عین حال، انگار به ما طعنهزنان یادآور مىشود که به کارهاى بزرگ نه یک مرد کاردیده، بلکه یک گروه کاردیده و سرد و گرم روزگار چشیده، بسیار زیرک و بسیار چشم و دل سیر باید فرستاد که نه مفتون زرق و برقها شود و نه مرعوب اداهاى طرفهاى مقابل! مردانى که گوششان پر است و بدهکار ترفندهاى چشمبندىهاى طرف مقابل نمىشوند!
و اینک چه کار باید کرد؟ حال که با واقعیتهاى سفت و سخت و «ناکاوت» کننده روبهروییم، به چه کار دست باید زد و به چه دفاع مؤثرى مىتوان پرداخت! آیا راهى براى بیرون شدن از دردسرهاى ویلموتس، مىتوان یافت؟ و آیا وارد شدن به کارزارى اینچنین، باید برخوردار باشد از مهارتى ویژه یا انکار را هم، مثل همه کارهاى دیگر، باید «یکدستى» گرفت و از پیش حلشدهاش انگاشت؟
و حرف آخر اینکه: اگر بدنه فکرى فدراسیون، از مایهها و سرمایههاى وزین و سنگین فکرآوران برخوردار بود، اصلاً به این بلاها و دیگر بلیههاى ناشى از سبک وزنىهاى موجود، مبتلا مىشد یا نه؟
آقاى تاج، فراموش کرده بود این اصل را که:... همنشین تو، از تو به باید! یا فرمایش سعدى را که:... با دانایان نشست و برخاست داشته باش! که سفالین کوزهها را، باید شکستن و زرین کاسههاى شکسته را، باید که نگه داشتن! آقاى تاج، چوب کمدانى همکاران سبکوزن خودت را خوردى!
گفتهاند: «.. معما چو حل گشت آسان شود» ولى در ماجراى چشمبندى آقاى ویلموتس، جنبههاى معمایى قراردادى که باید به عنوان «درسنامه» در کارگاههاى مدیریتى فیفا و AFC تدریس شود تا راهبران آینده فوتبال در همه جهان، بدانند که بد چیست و بدتر کدام است، حل شدن معما موجب غامضتر شدن و پیچیدهتر شدن مفادى شد که با تراضى دو طرف، روى کاغذ آمده است!
کارهاى بزرگ و مردان کاردیده
یک اصل که مورد قبول همگان است و در همه موارد نظیر به موافقت با خواستههاى مارک ویلموتس و فدراسیون فوتبال ایران، از عنایت و توجه کاملعیارى برخوردار است، اینکه به کارهاى بزرگ، مرد کاردیده فرست!
امروزه، حتى از تشکیل توأم با وسواس یک تیم مدیریتى، حرف زده مىشود که متشکل از مردمان کاردیده و بلدهاى امتحان پس داده که همگى با هم (بخش حقوقى، بخش تکنیکى و بخش فنى و مالى و پولى) هم به چندى و هم به چونى کار و همکارى مورد نظر مىپردازند و غامضترین و پیچیدهترین زوایاى هر متن داراى بار حقوقى و برخوردار از توقعات دوجانبه را مورد ملاحظه قرار مىدهند و از سوءبرداشت جلو میگیرند!
در مورد همکارى با ویلموتس، آیا این وسواس همهجانبه بروز داده شد؟ و آیا ویلموتس خود را در معرض نگاه دقیق و موشکافانه طرف ایرانى خود حس کرد یا نه؟
حتى حل شدن معماى شکل همکارى و نوع استخدام مارک ویلموتس، به آسان شدن و دیده شدن روى دیگر قرارداد ویلموتس که تمامیتخواهانه بود، منجر نشد!
انتخاب اصلح در گزینش همکاران
و اینک ماییم و ادعاهای مردى که جز شکست براى فوتبال ما به بار نیاورد! مردى که گویا هنگام عقد قرارداد به سحر و جادوى ما موفق شده بود! مردى که مربیگرى را، وارد دنیاى دیگرى کرده و در عین حال، انگار به ما طعنهزنان یادآور مىشود که به کارهاى بزرگ نه یک مرد کاردیده، بلکه یک گروه کاردیده و سرد و گرم روزگار چشیده، بسیار زیرک و بسیار چشم و دل سیر باید فرستاد که نه مفتون زرق و برقها شود و نه مرعوب اداهاى طرفهاى مقابل! مردانى که گوششان پر است و بدهکار ترفندهاى چشمبندىهاى طرف مقابل نمىشوند!
و اینک چه کار باید کرد؟ حال که با واقعیتهاى سفت و سخت و «ناکاوت» کننده روبهروییم، به چه کار دست باید زد و به چه دفاع مؤثرى مىتوان پرداخت! آیا راهى براى بیرون شدن از دردسرهاى ویلموتس، مىتوان یافت؟ و آیا وارد شدن به کارزارى اینچنین، باید برخوردار باشد از مهارتى ویژه یا انکار را هم، مثل همه کارهاى دیگر، باید «یکدستى» گرفت و از پیش حلشدهاش انگاشت؟
و حرف آخر اینکه: اگر بدنه فکرى فدراسیون، از مایهها و سرمایههاى وزین و سنگین فکرآوران برخوردار بود، اصلاً به این بلاها و دیگر بلیههاى ناشى از سبک وزنىهاى موجود، مبتلا مىشد یا نه؟
آقاى تاج، فراموش کرده بود این اصل را که:... همنشین تو، از تو به باید! یا فرمایش سعدى را که:... با دانایان نشست و برخاست داشته باش! که سفالین کوزهها را، باید شکستن و زرین کاسههاى شکسته را، باید که نگه داشتن! آقاى تاج، چوب کمدانى همکاران سبکوزن خودت را خوردى!