خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ حرف زیادی ندارم! گفتنیها را همه، در این روزها که گذشت، گفتند! گفتند و باز هم نشر کردند! من اما، توقعی دارم از ٢٢ بازیکن که درون زمینند و مأموریتی خاص برعهده دارند!
فردا روز شماست! فردا را روز هنرنمایی خود بدانید! روز ایفای نقش به بهترین وجه و به درستترین نحو! بازی فردا را فارغ از برد و باخت، برای نباختن بازی کنید! بازی فردا را، فارغ از اهمیت نتیجهای که دارد، برای خوب نتیجه گرفتن بازی کنید! در بازی فردا، مردانه باشید! در بازی فردا، نه کمفروش باشید و نه گرانفروش! مردم از شما قبول میکنند، پس چرا شما، بهترینها را تقدیم مردم ننمایید؟ راز بازی فردا، این است که از بن دندان به سخنان مربیان خود گوش دهید تا در بازی فردا، از تهدل و دلیترین بازی خود را انجام دهید!
حرف زیادی ندارم! زیادی هم حرف نمیزنم! فقط اینکه:... بازی فردا را بهخاطر مردمی که دوستتان دارند، با عشق، با وفاداری و با فداکاری بازی کنید! شما میدانید که در روزهای اخیر، مردم چگونه از شمایان حمایت بهعمل آوردهاند و در همه روزها، مرم شما را چگونه ستوده و تحسین کردهاند و با عشق، مشوقتان بودهاند!
از خودتان بپرسید: جواب این مردم چیست؟ از خودتان سؤال کنید: در پاسخ این مردم خالص و این مردم بیریا، این مردم نازنین و عزیز، چه باید کرد و چگونه؟
به دلتان واگذارید! دلتان هرچه گفت، همان را انجام دهید و سرتان را در پی آن، جلوی توپ بگذارید! دلتان هرچه فرمان داد، در انجامش کوتاهی نکنید! سالی یکبار است، نه، سالی دو بار است! پس این یک بازی را -بازی فردا را- درخور لیاقت و شایستگی این مردم عاشق که شما را در قلب خود جای دادهاند، بازی کنید! نوبت به بازی بعدی که رسید، به شهرآورد «٩١ام» دوباره همدیگر را خواهیم دید! دوباره با هم حرف خواهیم زد!
این بازی را، برای همه عمادهای ٦ ساله بازی کنید! این بازی را برای همه دختران ایران، برای همه سحرها، بازی کنید! این بازی را خوب، شجاعانه، بدون ترس و به دور از تردید -ترس از باختن، تردید در خوب بازی کردن- آغاز کنید!
بتوانید و بخواهید
حرف زیادی ندارم فقط اینکه، این بازی را چنان بازی کنید که جای دریغ و حسرت، باز نماند! این بازی را جوری در جریان مسابقه، به جریان اندازید که همه را خوشحال کنید. که همه را با رضایتخاطر، به خانههایشان روانه کنید! بهخاطر حضور در یک میدان مردانه! بهواسطه دیدن یک فوتبال شجاعانه، از دو تیم شجاع!
این بازی را مال خود بدانید! این بازی را، تبدیل کنید به دلیترین بازی ممکن! خوب برزمید! خوب بجنگید! زیاد بدوید! بیش از توان معمولیتان تلاش کنید تا به این تلاش، مغرور باشید و سرفراز!
شما میتوانید! شما اگر بخواهید، حتماً میتوانید! پس بخواهید! پس بتوانید! پس جوری باشید که همه به شمایان بگویند -و طلبکارانه هم- که چرا همیشه، اینجور بازی نمیکنید؟ جوری بازی کنید که تابهحال نکردهاید! جوری که در تنهاییهای خودتان و در خیال خودتان، شاید خواسته اید و نتوانستهاید!
ایمان بیاورید که اینک میتوانید! و اگر بخواهید، میتوانید! پس بخواهید! پس اراده کنید! پس ارادهگراترین بازیکنان فوتبالشهر ایران باشید!
و برای بردن، سوای نباختن
حرف زیادی ندارم جز اینکه، این بازی، برد و باخت ندارد! این مسابقه، هر دو سویش برد است! این مسابقه را با این روح، با این انگیزه و در این راستا، بازی کنید! محکم؛ مردانه؛ با صلابت؛ برای پیروز شدن، برای برنده شدن، اما ورای بردن مسابقه، دلها را فتح کنید و سوای پیروز شدن در میدان، فاتح قلبهای عاشق باشید!
این بازی، نه امتیازی مثل بقیه بازیها دارد و نه اهمیتی برای جدول ردهبندی قائل است! این بازی، پاداش برد هم ندارد، یعنی شما خودتانخواهید! بازی فردا، پاداش پاس گل هم ندارد، باز هم خودتان نخواهید! این بازی، فقط عشق دارد! فقط دوست داشتن دارد! فقط حقشناسی دارد!
این بازی فقط تماشا دارد! فقط تماشاگر دارد! فقط یار دوازدهم دارد! یار دوازدهمی که باید برایش از جان مایه بگذارید! یار دوازدهمی که فردا، جور دیگری به ورزشگاه میآید! شما هم جور دیگری به ورزشگاه بروید! شما، یار دوازدهم دو تیمی باشید که یکصدمشان به آزادی میآیند! فردا، لطفاً درخور همه این بایدها و نبایدها و همه تفاوتها و توقعها باشید! فردا، درخور شهرآورد نود و یکم باشد!
ایوا... به کرمتان!
یاعلی به مرامتان!
توقع نیست، فقط پیشنهاد است! میدانم که با فطرت شما کاملاً همخوانی دارد! میدانم که همین حالا میگویید:... من هم، همین را میخواستم بگویم!
دیروز، ٧ بازی از هفته چهارم لیگ نوزدهم برگزار شد! فردا، شاهبیت این بازیها نیز انجام میشود! ولی سهم مهربانی فوتبال ایران را، چگونه باید ادا کرد؟
چگونه باید دو قطره اشک شوق و دو قطره هم اشک شکر، به واسطه مشارکت در یک کار «آدمیوار» را پاک کرد، جوری که هیچکس هم نبیند! جوریکه شوری اش را بچشی!
اول سال تحصیلی است! مردمی که در تهیه نوشتافزار فرزندانشان -همه عمادها و همه سحرها- دستشان کوتاه است و غرورشان اجازه نمیدهد تا از هیچکس چیزی بخواهند! پس باید «علیوار» در تاریکی شب، بیصدا و پنهانی، امداد کرد و یاری رساند! جای دوری هم نمیرود، همه پول بلیتفروشی و سایر اقلام درآمد روز چهارم را -حتی حق اندک و ناچیز داوری داوران را- به اضافه پول اسپانسریسم این یک روز و آگهیهای محیطی و غیرمحیطی را، به این وظیفه اختصاص دهیم! مخالف که حتماً نیستید، موافق هم با شور و شوق هستید! پس ایوا...! پس یاعلی!
فردا روز شماست! فردا را روز هنرنمایی خود بدانید! روز ایفای نقش به بهترین وجه و به درستترین نحو! بازی فردا را فارغ از برد و باخت، برای نباختن بازی کنید! بازی فردا را، فارغ از اهمیت نتیجهای که دارد، برای خوب نتیجه گرفتن بازی کنید! در بازی فردا، مردانه باشید! در بازی فردا، نه کمفروش باشید و نه گرانفروش! مردم از شما قبول میکنند، پس چرا شما، بهترینها را تقدیم مردم ننمایید؟ راز بازی فردا، این است که از بن دندان به سخنان مربیان خود گوش دهید تا در بازی فردا، از تهدل و دلیترین بازی خود را انجام دهید!
حرف زیادی ندارم! زیادی هم حرف نمیزنم! فقط اینکه:... بازی فردا را بهخاطر مردمی که دوستتان دارند، با عشق، با وفاداری و با فداکاری بازی کنید! شما میدانید که در روزهای اخیر، مردم چگونه از شمایان حمایت بهعمل آوردهاند و در همه روزها، مرم شما را چگونه ستوده و تحسین کردهاند و با عشق، مشوقتان بودهاند!
از خودتان بپرسید: جواب این مردم چیست؟ از خودتان سؤال کنید: در پاسخ این مردم خالص و این مردم بیریا، این مردم نازنین و عزیز، چه باید کرد و چگونه؟
به دلتان واگذارید! دلتان هرچه گفت، همان را انجام دهید و سرتان را در پی آن، جلوی توپ بگذارید! دلتان هرچه فرمان داد، در انجامش کوتاهی نکنید! سالی یکبار است، نه، سالی دو بار است! پس این یک بازی را -بازی فردا را- درخور لیاقت و شایستگی این مردم عاشق که شما را در قلب خود جای دادهاند، بازی کنید! نوبت به بازی بعدی که رسید، به شهرآورد «٩١ام» دوباره همدیگر را خواهیم دید! دوباره با هم حرف خواهیم زد!
این بازی را، برای همه عمادهای ٦ ساله بازی کنید! این بازی را برای همه دختران ایران، برای همه سحرها، بازی کنید! این بازی را خوب، شجاعانه، بدون ترس و به دور از تردید -ترس از باختن، تردید در خوب بازی کردن- آغاز کنید!
بتوانید و بخواهید
حرف زیادی ندارم فقط اینکه، این بازی را چنان بازی کنید که جای دریغ و حسرت، باز نماند! این بازی را جوری در جریان مسابقه، به جریان اندازید که همه را خوشحال کنید. که همه را با رضایتخاطر، به خانههایشان روانه کنید! بهخاطر حضور در یک میدان مردانه! بهواسطه دیدن یک فوتبال شجاعانه، از دو تیم شجاع!
این بازی را مال خود بدانید! این بازی را، تبدیل کنید به دلیترین بازی ممکن! خوب برزمید! خوب بجنگید! زیاد بدوید! بیش از توان معمولیتان تلاش کنید تا به این تلاش، مغرور باشید و سرفراز!
شما میتوانید! شما اگر بخواهید، حتماً میتوانید! پس بخواهید! پس بتوانید! پس جوری باشید که همه به شمایان بگویند -و طلبکارانه هم- که چرا همیشه، اینجور بازی نمیکنید؟ جوری بازی کنید که تابهحال نکردهاید! جوری که در تنهاییهای خودتان و در خیال خودتان، شاید خواسته اید و نتوانستهاید!
ایمان بیاورید که اینک میتوانید! و اگر بخواهید، میتوانید! پس بخواهید! پس اراده کنید! پس ارادهگراترین بازیکنان فوتبالشهر ایران باشید!
و برای بردن، سوای نباختن
حرف زیادی ندارم جز اینکه، این بازی، برد و باخت ندارد! این مسابقه، هر دو سویش برد است! این مسابقه را با این روح، با این انگیزه و در این راستا، بازی کنید! محکم؛ مردانه؛ با صلابت؛ برای پیروز شدن، برای برنده شدن، اما ورای بردن مسابقه، دلها را فتح کنید و سوای پیروز شدن در میدان، فاتح قلبهای عاشق باشید!
این بازی، نه امتیازی مثل بقیه بازیها دارد و نه اهمیتی برای جدول ردهبندی قائل است! این بازی، پاداش برد هم ندارد، یعنی شما خودتانخواهید! بازی فردا، پاداش پاس گل هم ندارد، باز هم خودتان نخواهید! این بازی، فقط عشق دارد! فقط دوست داشتن دارد! فقط حقشناسی دارد!
این بازی فقط تماشا دارد! فقط تماشاگر دارد! فقط یار دوازدهم دارد! یار دوازدهمی که باید برایش از جان مایه بگذارید! یار دوازدهمی که فردا، جور دیگری به ورزشگاه میآید! شما هم جور دیگری به ورزشگاه بروید! شما، یار دوازدهم دو تیمی باشید که یکصدمشان به آزادی میآیند! فردا، لطفاً درخور همه این بایدها و نبایدها و همه تفاوتها و توقعها باشید! فردا، درخور شهرآورد نود و یکم باشد!
ایوا... به کرمتان!
یاعلی به مرامتان!
توقع نیست، فقط پیشنهاد است! میدانم که با فطرت شما کاملاً همخوانی دارد! میدانم که همین حالا میگویید:... من هم، همین را میخواستم بگویم!
دیروز، ٧ بازی از هفته چهارم لیگ نوزدهم برگزار شد! فردا، شاهبیت این بازیها نیز انجام میشود! ولی سهم مهربانی فوتبال ایران را، چگونه باید ادا کرد؟
چگونه باید دو قطره اشک شوق و دو قطره هم اشک شکر، به واسطه مشارکت در یک کار «آدمیوار» را پاک کرد، جوری که هیچکس هم نبیند! جوریکه شوری اش را بچشی!
اول سال تحصیلی است! مردمی که در تهیه نوشتافزار فرزندانشان -همه عمادها و همه سحرها- دستشان کوتاه است و غرورشان اجازه نمیدهد تا از هیچکس چیزی بخواهند! پس باید «علیوار» در تاریکی شب، بیصدا و پنهانی، امداد کرد و یاری رساند! جای دوری هم نمیرود، همه پول بلیتفروشی و سایر اقلام درآمد روز چهارم را -حتی حق اندک و ناچیز داوری داوران را- به اضافه پول اسپانسریسم این یک روز و آگهیهای محیطی و غیرمحیطی را، به این وظیفه اختصاص دهیم! مخالف که حتماً نیستید، موافق هم با شور و شوق هستید! پس ایوا...! پس یاعلی!