خبرورزشی/ اردشیر لارودی ؛ بازی «همهسر» برد که میگوییم و هر از گاهی یادش را بر زبان میآوریم، همین بود که دیدیم و سیراب شدیم! نمایشی که دو بازیگر نداشت و تئاتری که متشکل از دو تیم ماهر و کامل از حیث بازی هنری نبود! چیزی فراتر!
استقلال به مراتب بیشتر از یک تیم نشان داد، از لحظه اول تا آخرین لحظه! سپاهان هم همین روند را طی میکند و طی کرد؛ راه خوب و هموار «خوب بازی» کردن را!
بازی از آن بازیها شد که بازنده نداشت! بازی دو برنده و دو تیم غالب هم نداشت! برنده برندگان! همه ایفاگر نقش برندهها! به هر دو سر میدان که نظر میانداختی، بازندهای در کار نبود! بازیگران همه در کاملترین قالب خود ظاهر شدند! یک نفر، حتی یک نفر، کمفروش و گرانفروش، نبود!
یک نفر، حتی یک نفر هم ندیدیم که نخواهد و نتواند! سپاهان زودتر توانست خود را جلو بیندازد و سپس استقلال نوبتداری و میدانداری کرد! و دست آخر، سپاهان بود که پاداش وفاداریاش را گرفت! وفاداری به اصول بازیاش! وفاداری به جوانب گوناگون نمایش دلخواهش که در هنگام و هنگامه ارائه، حداکثر اراده را به کار بست!
استقلال تیم دیدنیتری بود و سپاهان هم نمایش خوشنمایی داشت! استقلال فوتبال متفاوتی داشت و سپاهان، فوتبال خودویژهاش را، در کمال خودباوری، در کمال میل به پیروزی، با شدت هرچه تمامتر، بازی میکرد!
زمین برد، زمان هم برد
برندهِ برنده! زیبای زیبا! قشنگ و قشنگتر! سریع و سریعتر! بازی در قبال بازی! تکنیک در قبال تکنیک! بازی استقلال، همه چیز داشت و سپاهان هم انبان خود را، پر کرده بود از همه چیز و از لازم و لازمتری!
زمین جای خالی نداشت! حتی یک سانتیمتر! همه جا به اشغال بازی و بازیگرانش درآمده بود! اشغالگر، بازی بود! اشغالگر، هر دو تیم بودند!
مثل زمین بازی، زمان مسابقه هم مالک داشت و صاحب! استقلال بخشی از زمان را مال خود میکرد! سپاهان بخش دیگر را و این ممکن نمیشد و ممکن نشد، مگر به لطف بازی که حسابشده بود! و مگر به یمن بازی چشمپذیر و دلنواز که بارها و بارها بارز و برجسته میشد و مدام و مستدام و مداوم مینمود!
استقلال و سپاهان را، از هر دو سو و از همه سو میشد که دید و باید که میدیدیم!
استقلال و سپاهان یک بازی خاص شد که از تمام جنبهها، برنده داشت و بازنده نداشت! نه بازنده در کسب نتیجه و نه بازنده، حتی به اندازه سر سوزنی، در ارائه گوشههای دیدنی و پرتماشای بازی! شیک بود و شاهانه! در همه چیز تماشایی!
طی کردن راه خودویژه
و حالا ماییم و همان پرسش دوباره مطرح شده در روزهای اخیر که چه باید کرد؟ و چرا باید راه خودویژهای را رفت؟
این فوتبال که در نقش جهان دیدیم - یک ایران که به دیدن بازی نشست- چه نیازی داشت به کارلوس کیروش؟ این فوتبال آیا، بینیاز نبود از مارک ویلموتس؟ و یا هر عنصر خارجی دیگری که مثل استراماچونی، نباشد یا حتی اگر هم باشد؟
فوتبالی را میدیدیم، در متن نوعی از بازی تکامل پذیرفته و همهفن حریف قرار گرفته بودیم که مربیان خودش را داشت و بازیکنان خودش را هم! امیر قلعهنویی در قواره استراماچونی و آقای ماچونی، در اندازههای به مراتب بزرگتر از تعاریف پیشین خودش! مرد ایتالیایی، رها شده و شناور شده در رودخانه مواج و سرشار از حرکات پیچ در پیچ تیم استقلال! تیمیت خوشنقش و نگار تیم استقلال!
فوتبال ایرانی
آری برادر، فوتبال ایرانی این است! فوتبال ایرانی، ملقمهای درهم جوش است از همه چیز! تابلویی از زیباییهای خام! زیباییهای وحشی! فوتبالی که شوت داشت و شوتزن هم داشت! فوتبالی که گل داشت و گلزن هم داشت! هم دردسرآفرین! کیروش استنلی را «یک چیزی» میشود، مثل محبی که نفهمیدیم چهاش بود ولی، نورافکن جورش را کشید! و چه شکوهی داشت جنگ بیقرار هافبکهای دو تیم و پاسورهای دو تیم و تعویضهای هر دو مربی.
استقلال به مراتب بیشتر از یک تیم نشان داد، از لحظه اول تا آخرین لحظه! سپاهان هم همین روند را طی میکند و طی کرد؛ راه خوب و هموار «خوب بازی» کردن را!
بازی از آن بازیها شد که بازنده نداشت! بازی دو برنده و دو تیم غالب هم نداشت! برنده برندگان! همه ایفاگر نقش برندهها! به هر دو سر میدان که نظر میانداختی، بازندهای در کار نبود! بازیگران همه در کاملترین قالب خود ظاهر شدند! یک نفر، حتی یک نفر، کمفروش و گرانفروش، نبود!
یک نفر، حتی یک نفر هم ندیدیم که نخواهد و نتواند! سپاهان زودتر توانست خود را جلو بیندازد و سپس استقلال نوبتداری و میدانداری کرد! و دست آخر، سپاهان بود که پاداش وفاداریاش را گرفت! وفاداری به اصول بازیاش! وفاداری به جوانب گوناگون نمایش دلخواهش که در هنگام و هنگامه ارائه، حداکثر اراده را به کار بست!
استقلال تیم دیدنیتری بود و سپاهان هم نمایش خوشنمایی داشت! استقلال فوتبال متفاوتی داشت و سپاهان، فوتبال خودویژهاش را، در کمال خودباوری، در کمال میل به پیروزی، با شدت هرچه تمامتر، بازی میکرد!
زمین برد، زمان هم برد
برندهِ برنده! زیبای زیبا! قشنگ و قشنگتر! سریع و سریعتر! بازی در قبال بازی! تکنیک در قبال تکنیک! بازی استقلال، همه چیز داشت و سپاهان هم انبان خود را، پر کرده بود از همه چیز و از لازم و لازمتری!
زمین جای خالی نداشت! حتی یک سانتیمتر! همه جا به اشغال بازی و بازیگرانش درآمده بود! اشغالگر، بازی بود! اشغالگر، هر دو تیم بودند!
مثل زمین بازی، زمان مسابقه هم مالک داشت و صاحب! استقلال بخشی از زمان را مال خود میکرد! سپاهان بخش دیگر را و این ممکن نمیشد و ممکن نشد، مگر به لطف بازی که حسابشده بود! و مگر به یمن بازی چشمپذیر و دلنواز که بارها و بارها بارز و برجسته میشد و مدام و مستدام و مداوم مینمود!
استقلال و سپاهان را، از هر دو سو و از همه سو میشد که دید و باید که میدیدیم!
استقلال و سپاهان یک بازی خاص شد که از تمام جنبهها، برنده داشت و بازنده نداشت! نه بازنده در کسب نتیجه و نه بازنده، حتی به اندازه سر سوزنی، در ارائه گوشههای دیدنی و پرتماشای بازی! شیک بود و شاهانه! در همه چیز تماشایی!
طی کردن راه خودویژه
و حالا ماییم و همان پرسش دوباره مطرح شده در روزهای اخیر که چه باید کرد؟ و چرا باید راه خودویژهای را رفت؟
این فوتبال که در نقش جهان دیدیم - یک ایران که به دیدن بازی نشست- چه نیازی داشت به کارلوس کیروش؟ این فوتبال آیا، بینیاز نبود از مارک ویلموتس؟ و یا هر عنصر خارجی دیگری که مثل استراماچونی، نباشد یا حتی اگر هم باشد؟
فوتبالی را میدیدیم، در متن نوعی از بازی تکامل پذیرفته و همهفن حریف قرار گرفته بودیم که مربیان خودش را داشت و بازیکنان خودش را هم! امیر قلعهنویی در قواره استراماچونی و آقای ماچونی، در اندازههای به مراتب بزرگتر از تعاریف پیشین خودش! مرد ایتالیایی، رها شده و شناور شده در رودخانه مواج و سرشار از حرکات پیچ در پیچ تیم استقلال! تیمیت خوشنقش و نگار تیم استقلال!
فوتبال ایرانی
آری برادر، فوتبال ایرانی این است! فوتبال ایرانی، ملقمهای درهم جوش است از همه چیز! تابلویی از زیباییهای خام! زیباییهای وحشی! فوتبالی که شوت داشت و شوتزن هم داشت! فوتبالی که گل داشت و گلزن هم داشت! هم دردسرآفرین! کیروش استنلی را «یک چیزی» میشود، مثل محبی که نفهمیدیم چهاش بود ولی، نورافکن جورش را کشید! و چه شکوهی داشت جنگ بیقرار هافبکهای دو تیم و پاسورهای دو تیم و تعویضهای هر دو مربی.