۰
شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۸ - ۲۱:۴۷
۰ |
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

* ارسالی از محمد عظیمی

سرپرست‌های استقلال

در باشگاه‌های محبوب و پرطرفدار تصمیم، رفتار و گفتار هر یک از ارکان آن زیر ذره بین دقت و توجه رسانه‌ها، هواداران و تماشاگران است و ممکن است کوچک‌ترین بی‌توجهی و تساهل به حاشیه‌ای دست و پاگیر و بی‌پایان یا فاجعه‌ای صعب منجر شود. مدیریت در چنین باشگاه‌هایی به اندازه مسایل فنی اهمیت دارد و در صعود و سقوط آن باشگاه موثر است.

در مراتب مدیریت باشگاه‌ها همچنان که رئیس هیات‌مدیره، مدیرعامل، معاونان و اعضای هیات مدیره باید از میان افراد با کیاست، مجرب و کاردان انتخاب شوند، انتخاب سرپرست تیم که همواره مصاحب مربیان و بازیکنان است و شرایط و مسایل تیم را از نزدیک زیر نظر دارد حائز اهمیت است؛ در واقع، شخصی که برای سرپرستی تیم انتخاب می‌شود باید صلاحیت و ظرفیت آن را داشته باشد که نقش پدر معنوی تیم را ایفا کند و با درایت و متانت خویش در تندباد حوادث چونان لنگرگاهی محکم آرامش‌بخش تیم باشد.

در چهار دهه اخیر، پانزده نفر با عنوان سرپرست روی نیمکت استقلال نشسته‌اند که از این میان حضور عباس کردنوری، کاظم اولیایی و عمونصی (نصرالله عبدالهی) پایدارتر از دیگران بوده است.

عباس کردنوری یکی از معدود پیشکسوتان تحصیل‌کرده در دهه ۶۰ بود و سرپرستی‌اش از مواهب و مزایای تیم استقلال در این دوران به شمار می‌آمد. تدبیر، ادب، آرامش درونی، تجربه و دل‌سوزی بی‌شائبه او نقش یگانه‌ای در بقای استقلال و از سوی دیگر، مهار مسایل پیچیده حاشیه‌ای، کسب دو جام قهرمانی استقلال در سال‌های ۱۳۶۲ و ۱۳۶۴، تداوم فعالیت و حفظ روند استعدادیابی در تیم‌های پایه استقلال و جوان‌گرایی تیم استقلال در سال‌های آشوب و آشفتگی دوران جنگ داشت.

کامبیز جمالی دیگر سرپرست استقلال در سال‌های پایانی دهه ۶۰ بود. وی کاپیتان باسابقه و ملی‌پوش خوش‌نام و پیشین استقلال و فارغ‌التحصیل اقتصاد دانشگاه تهران بود. کامبیز جمالی سرپرستی متین، محترم، موثق و صمیمی بود. عباس کردنوری، منصور پورحیدی و کامبیز جمالی در سال ۱۳۶۸ تیمی را پایه‌ریزی کردندکه در سال ۱۳۷۰ قهرمان آسیا شد.

کاظم اولیایی سرپرست بعدی استقلال بود. وی بر خلاف سرپرستان پیش از خود هیچ سابقه و کسوتی در استقلال نداشت اما نماینده مجلس بود و از سوی دیگر، مانند عباس کردنوری همزمان با سرپرستی، عضو هیات‌مدیره نیز بود و قدرت اجرایی نسبتاً مناسبی داشت. اولیایی در سال ۱۳۶۹ سرپرست تیمی شد که خیلی خوب بسته شده و از بازیکنان باکفیتی برخوردار بود. اولیایی به همراه هیات‌مدیره جدید که همه از مردان با نفوذ سیاسی بودند در ابتدای کار در برکشیدن این تیم کوشیدند و زمینه رشد و تقویت آن را فراهم کردند و با همت منصور پورحیدری تیمی رویایی ساختند که در سال ۱۹۹۰ قهرمان و در سال ۱۹۹۱ نایب‌قهرمان آسیا شد اما در ادامه به یک‌باره این نظام مدیریتی فروریخت. با اجرای شتاب‌زده برنامه اول توسعه در دوره سازندگی، منابع مالی استقلال بسیار محدود و خزانه باشگاه خالی شد. بازیکنان شاخص جز معدودی مانند امیر قلعه‌نویی و صادق ورمزیار که همچنان به استقلال وفادار باقی ماندند، یکی یکی به تیم‌های دیگر کوچ کردند. ساختار تیمی که قهرمان آسیا شده بود به ناگهان از هم پاشید به گونه‌ای که حتی نتوانست در لیگ آزادگان از گروه خود صعود کند. استقلال زیر چرخ برنامه اول توسعه سازندگی له شده بود؛ در همین اثنا، بر اساس یک قانون غیرمنطقی، خلق الساعه و من‌درآوردی از سوی مسئولان وقت فدراسیون فوتبال و همچنین ضعف مدیریتی استقلال، این تیم به دسته سوم رانده شد. اینک مجموعه مدیریتی پُرمدعا برای استقلال فاجعه‌ای تاریخی به بار آورده بود. در آن روزها، زبانه‌های آتش حاشیه دامان کاظم اولیایی را گرفته و وی به شدت مغضوب هوادران شده بود و چاره‌ای نداشت مگر آن که از پیش چشم هوادران بگریزد.

برای عبور از بحران، سرپرست استقلال تغییر یافت و از میان پیشکسوتان «سلطان» فراخوانده شد؛ علی جباری کاپیتان پرسابقه و نامدار استقلال، روی نیمکت این تیم نشست. وی در صعود دوباره استقلال به لیگ آزادگان نقشی اساسی داشت.

پس از سلطان، نوبت «رئیس» محمد رنجبر بود تا به یاری این تیم بیاید و سرپرستی آن را بپذیرد. پیرمردی باصلابت و نجیب که کاپیتان و سرمربی سال‌های دور استقلال و تیم ملی بود. در این سال‌ها عمونصی سرمربی استقلال بود و استقلال بدون حاشیه با مجموعه‌ای از بازیکنانی جوان و چند باتجربه زیبا بازی می‌کرد و خوش می‌درخشید و با عبور از پرسپولیس به فینال جام آزادگان رسید. در سال‌های بعد، عمونصی، مرد آرام، تودار و باهوش استقلال، به تفاریق سه بار سرپرست استقلال شد که آخرین آن همزمان با اولین سال سرمربی‌گری وینفرد شفر در استقلال بود. هواداران از سال‌هایی که عمونصی سرپرست و منصور پورحیدری سرمربی استقلال بودند، خاطرات خوشی در یاد دارند. عمونصی در هر نوبت که سکاندار نیمکت استقلال شد، ساحل آرامش و لنگرگاهی مطمئن و مستحکم در برابر گرداب‌های هایل و مهیب بود و این آرامش را به تمام تیم منتقل می‌کرد.

غلامحسین مظلومی، کاپیتان سابق و مهاجم سرطلایی استقلال، در سال ۱۳۸۸ سرپرست استقلال شد و به درستی از عهده این مسئولّیت برآمد و برای صمد مرفاوی، سرمربی جوان آن روز‌های استقلال، بازیکنان و هواداران پشتوانه محکم و بی‌بدیلی بود.

اصغر حاجیلو، کاپیتان متعصب و دوست‌داشتنی استقلال نیز در سه نوبت سرپرست تیم شد. نخستین بار همزمان با سرمربی‌گری امیر قلعه‌نویی، دومین بار همزمان با سرمربی‌گری ناصر حجازی و سرانجام در دومین سال سرمربی‌گری وینفرد شفر. حاجیلو فرزند مکتب استقلال بود و عاشقانه استقلال را دوست داشت اما فوران احساس و هیجان بی‌مهار و تلاطم شور و حال درونی‌اش گاهی به مدیریتش آسیب می‌زد و حاشیه‌ساز می‌شد.

میرشاد ماجدی و فرزاد مجیدی بازیکنان دهه ۷۰ و ۸۰ استقلال نیز هر یک در دوره‌ای کوتاه و در سنی نسبتاً جوان و خام سرپرست استقلال شدند اما همواره مقهور کلیت تیم و در زیر سایه سرمربی آن بودند و نقشی بسیار کم‌رنگ و متزلزل از خود نشان دادند و نتوانستند شخصیتی پویا و مکمل در کنار سرمربی داشته باشند. همچنین، کامران منزوی و علی نظری جویباری نیز بدون این که پیش از این کسوتی در استقلال داشته باشند، هر یک در زمان‌هایی کوتاه سرپرست استقلال شدند که بیش‌تر نقشی صرفاً اجرایی و تدارکاتی را ادا می‌کردند و هویتی مستقل نداشتند و وزنه‌ای برای نیمکت استقلال محسوب نمی‌شدند.

در فصل اخیر با انتخاب جواد زرینچه، کاپیتان و بازیکن محجوب و محبوب پیشین استقلال، برای سرپرستی این تیم به نظر می‌رسید آرامش نیمکت استقلال برای سال‌ها تضمین شده است اما وقوع اتفاقاتی هولناک و باورنکردنی در باشگاه استقلال که محصول بی‌تدبیری و بی‌درایتی هیات‌مدیره آن بود و موجب بروز درگیری شدید میان استراماچونی، سرمربی حرفه‌ای استقلال، با مدیرعامل و هیات مدیره شد، زرینچه را چونان دولتی مستعجل از گردونه خارج کرد. هرچند این خروج ناگوار با حرمت‌شکنی و شائبه دسیسه نیز همراه بود اما بایداذعان کرد که جواد زرینچه پرورده مکتب استقلال و از ذخایر کم‌نظیر آن بود که به تاراج حوادث رفت.

پس از استعفای جواد زرینچه، نیمکت استقلال در یک مسابقه فاقد سرپرست و سرمربی بود. تصویر این نیمکت خالی برای همیشه نماد مظلومیت و غربت استقلال در سال‌های اخیر خواهد بود. در آخرین بازی استقلال در نیم‌فصل جاری در حالی که استقلال مدیرعامل نداشت، هیات مدیره ستارهمدانی، بازیکن پیشین استقلال، را به سرپرستی این تیم منصوب کرد. سرپرستی که در نخستین حضور خود حاشیه‌ساز شد و موجب بروز آشوب و بلوا در رختکن استقلال و رسانه‌ای شدن آن گردید و در همان ابتدای کار نشان داد این انتخاب، انتخابی شایسته و به‌جا نبوده است. ستار همدانی اگرچه چند سالی در استقلال بازی کرد اما در همان سال‌ها نیز بازیکنی عصبی و پرخاش‌گر بود و نسبتی با مکتب استقلال نداشت. به واقع مشخص نیست که هیات‌مدیره بر اساس کدام ضابطه و معیار دست به این انتصاب نامبارک زد و غمی دیگر بر سر غم‌های استقلال نهاد.

با بررسی کارنامه سرپرستان استقلال در این چهار دهه، به این نتیجه می‌رسیم که جایگاه سرپرستی در استقلال جز در برهه‌هایی از زمان، جایگاهی لرزان و بی‌ثبات بوده است؛ بخشی از این این بی‌ثباتی به دلیل ناپایداری هیات مدیره و مدیرعامل است و بخشی دیگر به دلیل انتخاب‌های سلیقه‌ای، بی‌ضابطه و به دور از شایسته‌سالاری.

مدیرعامل و هیات‌مدیره استقلال باید به این نکته توجه داشته باشند که سرپرستی استقلال پیش از این جایگاه بزرگانی نامدار و یگانه همچون محمد رنجبر، کامبیز جمالی، عباس کردنوری، منصور پورحیدری، نصرالله عبدالهی، علی جباری و غلامحسین مظلومی بوده است و باید کسی را برای سرپرستی استقلال انتخاب کنند که خَلَف صالح ایشان و شایسته مدیریت نیمکت استقلال باشد و شخصیت و هویّت آن را داشته باشد که نقش پدر معنوی تیم را ایفا نماید و در مصائب و دشواری‌ها آرامش‌بخش مجموعه تیم و یاری‌گر سرمربی آن باشد. تجربه این چهار دهه نشان می‌دهد سرپرستانی که از میان پیشکسوتان به ویژه کاپیتان‌های خوشنام و پرسابقه استقلال انتخاب شده‌اند، موثرتر و موفق‌تر از دیگران عمل کرده‌اند.

به راستی نمی‌دانم وقتی استقلال بزرگانی مجرب و کاردان و دل‌سوز مانند سعید مراغه‌چیان، بهتاش فریبا، هادی نراقی، عبدالعلی چنگیز، حمید فرزام‌نیا و ... دارد که پرورده مکتب استقلال اند و سال‌ها کاپیتان استقلال بوده‌اند و گرم و سرد چشیده‌اند و در روز‌های سخت می‌توانند با تجربه و درایت و اعتبار خویش راهنما، پشتیبان و قوت قلب هواداران و مرهمی بر آلام آنان باشند و در گردنه‌های تند بحران از شدت آسیب‌ها بکاهند و نقشی موثر و گره‌گشا داشته باشند یا از حتی از بروز فاجعه پیش گیری کنند، چرا مدیران و تصمیم‌گیران این تیم خود را به تغافل می‌زنند و قدر این عزیزان را نمی‌دانند و از کنار این نام‌های ماندگار و شخصیت‌های کم‌نظیر به سادگی می‌گذرند و آنان را نادیده می‌انگارند و استقلال را از این مواهب و ذخایر بی بهره می‌سازند. به راستی چرا؟!

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی