به گزارش خبرورزشی ، لوکا که آخرین تیمش واراژدین کرواسی بود و کارنامه خوبی از خود در این تیم به جا نگذاشت، برای دومین بار است هدایت تیم ذوبآهن را برعهده میگیرد! و از این بابت خیلی خرسند است، چون چندصد هزار دلار دیگر به داراییهای او اضافه میشود بیآنکه بخواهد در ذوبآهن سختی را متحمل شود. از آنجایی که ذوبآهن را او نبسته و در میانههای راه هدایت تیم را برعهده گرفت، همین که تیم را در جدول بازیها نگه دارد، شاهکار کرده است.
این خبر از آن جهت عجیب نیست که تا همین چندی پیش وینگو در فوتبال ایران مربیگری میکرد. او یک بار همه تیمهای دسته اولی را دور زد و طی دو، سه دهه مربیگری در ایران فقط هدایت تیم گلگهر به لیگ یک را در کارنامه خود به ثبت رساند و رقم زدن چند صباحی خوب برای تیم فولاد در لیگ برتر. به هر صورت از کسی که بیش از سه دهه مربیگری میکند، این یکی، دو موفقیت چیز عجیبی نیست. لوکا هم همینطور است. او نزدیک به ۱۵ سال است که موفقیتی نداشتی، اما هنوز که هنوز است و در سن ۶۵ سالگی تیم دارد. یک قهرمانی در جامحذفی به همراه سپاهان و صعود به دیدار پایانی لیگ قهرمانان آسیا همه موفقیت او در یکی، دو دهه اخیر به حساب میآید و به این خاطر هنوز در ایران مشتری دارد.
البته در فوتبالی که اسکوچیچ به لطف چهارمی با صنعت نفت در لیگ برتر آن هم در میانههای راه سرمربی تیم ملی میشود، این انتخاب خیلی عجیب نیست! مربیای که تا چندی پیش در تیم دسته اولی خونه به خونه کار میکرد و نتوانست این تیم را لیگ برتری کند. یک تجربه ناموفق از او در تیم فولاد به ثبت رسیده و چند صباحی حضور در تیم ملوان! این نشان میدهد راه حضور در رأس کادر فنی تیم ملی به همان اندازه که برای مربی داخلی دراز و دراز و دراز است، برای مربی خارجی کوتاه است.
این یک واقعیت تلخ و زیر پوستی است. فوتبال ما سالهای سال است به یک عده مربی خاص بها میدهد و جوانان حق ورود به این فوتبال را ندارند. سخت در اشتباهید اگر تصور کنید استکی و صلصالی میماندند، بدتر از لوکا نتیجه میگرفتند. فوتبال ما و باشگاههای ما حرف دلالان را بهتر گوش میدهند و مادامی که اینطور باشد مربیان جوان باید در حسرت تیمداری در لیگ یک و لیگ برتر بمانند. امثال عاشوریها، مهدویکیاها، هاشمیانها، مطهریها، نامجومطلقها، قربانیها، طباطباییها، پیروانیها و... در بهترین اتفاق دستیار میشوند چراکه تیمها برای مربیان ناموفق کروات است و البته یک عده مربی خاص داخلی. اصلاً اشکالی ندارد اگر یک مربی با شعار فوتبال فردا و تنها یک قهرمانی! همه تیمهای ایران را دور بزند. دور از عیب است مربی مدعی قهرمانی که به هر تیمی میرود سه سال فرصت برای قهرمانی میخواهد، آخرین قهرمانی اش را در لیگ برتر از یاد برده باشد و زبانمان لال بیانصافی است بگوییم چرا لوکای پیرمرد دوباره به فوتبال ایران برگشت! او ۱۵ سال پیش با سپاهان به فینال آسیا رفته و حتماً شایسته بوده که دست به چنین کار بزرگی زده. اصلاً اشکالی ندارد که در ۱۴ سال اخیر به هر تیمی رفته ناکام بوده یا موفقیت چشمگیری نداشته.
باشگاههای دولتی و اعضای هیئت مدیرهای که تخصصشان همه چیز است، به جز فوتبال چنان بلایی را بر سر فوتبال ایران آوردند که هیچ مربی داخلی تولید نمیکنیم و در شرایط تحریم هم به سراغ مربی خارجی میرویم و در نهایت مجبور میشویم هدایت تیم ملی را به مربیای واگذار کنیم که تا یکی، دو سال پیش مربی تیم دسته اولی بود و البته لیگ برتری هم نشد! مرغ همسایه غاز که چه عرض کنیم از شترمرغ هم عبور کرده! مربیان جوان و نوگرای ایرانی همینطور باید به دنبال لابی و التماس برای حضور در کادر فنی تیمها باشند و همچنان به در بسته بخورند. نه تنها در فوتبال بلکه در خیلی از عرصهها به جوانان ایرانی آن بهای لازم را نمیدهیم. نمونه اش در صنعت خودرو؛ امروز شاهد حضور ایرانیها در طراحی بهترین خودروهای جهان هستیم. در شرکتهای معتبر خودروسازی، اما در داخل همچنان درگیر تولید پراید هستیم. چه اشکالی داشت که مثلاً مهدویکیا روی نیمکت ذوبآهن مینشست؟ حضور لوکا روی نیمکت ذوبآهن چه جذابیتی دارد؟
این خبر از آن جهت عجیب نیست که تا همین چندی پیش وینگو در فوتبال ایران مربیگری میکرد. او یک بار همه تیمهای دسته اولی را دور زد و طی دو، سه دهه مربیگری در ایران فقط هدایت تیم گلگهر به لیگ یک را در کارنامه خود به ثبت رساند و رقم زدن چند صباحی خوب برای تیم فولاد در لیگ برتر. به هر صورت از کسی که بیش از سه دهه مربیگری میکند، این یکی، دو موفقیت چیز عجیبی نیست. لوکا هم همینطور است. او نزدیک به ۱۵ سال است که موفقیتی نداشتی، اما هنوز که هنوز است و در سن ۶۵ سالگی تیم دارد. یک قهرمانی در جامحذفی به همراه سپاهان و صعود به دیدار پایانی لیگ قهرمانان آسیا همه موفقیت او در یکی، دو دهه اخیر به حساب میآید و به این خاطر هنوز در ایران مشتری دارد.
البته در فوتبالی که اسکوچیچ به لطف چهارمی با صنعت نفت در لیگ برتر آن هم در میانههای راه سرمربی تیم ملی میشود، این انتخاب خیلی عجیب نیست! مربیای که تا چندی پیش در تیم دسته اولی خونه به خونه کار میکرد و نتوانست این تیم را لیگ برتری کند. یک تجربه ناموفق از او در تیم فولاد به ثبت رسیده و چند صباحی حضور در تیم ملوان! این نشان میدهد راه حضور در رأس کادر فنی تیم ملی به همان اندازه که برای مربی داخلی دراز و دراز و دراز است، برای مربی خارجی کوتاه است.
این یک واقعیت تلخ و زیر پوستی است. فوتبال ما سالهای سال است به یک عده مربی خاص بها میدهد و جوانان حق ورود به این فوتبال را ندارند. سخت در اشتباهید اگر تصور کنید استکی و صلصالی میماندند، بدتر از لوکا نتیجه میگرفتند. فوتبال ما و باشگاههای ما حرف دلالان را بهتر گوش میدهند و مادامی که اینطور باشد مربیان جوان باید در حسرت تیمداری در لیگ یک و لیگ برتر بمانند. امثال عاشوریها، مهدویکیاها، هاشمیانها، مطهریها، نامجومطلقها، قربانیها، طباطباییها، پیروانیها و... در بهترین اتفاق دستیار میشوند چراکه تیمها برای مربیان ناموفق کروات است و البته یک عده مربی خاص داخلی. اصلاً اشکالی ندارد اگر یک مربی با شعار فوتبال فردا و تنها یک قهرمانی! همه تیمهای ایران را دور بزند. دور از عیب است مربی مدعی قهرمانی که به هر تیمی میرود سه سال فرصت برای قهرمانی میخواهد، آخرین قهرمانی اش را در لیگ برتر از یاد برده باشد و زبانمان لال بیانصافی است بگوییم چرا لوکای پیرمرد دوباره به فوتبال ایران برگشت! او ۱۵ سال پیش با سپاهان به فینال آسیا رفته و حتماً شایسته بوده که دست به چنین کار بزرگی زده. اصلاً اشکالی ندارد که در ۱۴ سال اخیر به هر تیمی رفته ناکام بوده یا موفقیت چشمگیری نداشته.
باشگاههای دولتی و اعضای هیئت مدیرهای که تخصصشان همه چیز است، به جز فوتبال چنان بلایی را بر سر فوتبال ایران آوردند که هیچ مربی داخلی تولید نمیکنیم و در شرایط تحریم هم به سراغ مربی خارجی میرویم و در نهایت مجبور میشویم هدایت تیم ملی را به مربیای واگذار کنیم که تا یکی، دو سال پیش مربی تیم دسته اولی بود و البته لیگ برتری هم نشد! مرغ همسایه غاز که چه عرض کنیم از شترمرغ هم عبور کرده! مربیان جوان و نوگرای ایرانی همینطور باید به دنبال لابی و التماس برای حضور در کادر فنی تیمها باشند و همچنان به در بسته بخورند. نه تنها در فوتبال بلکه در خیلی از عرصهها به جوانان ایرانی آن بهای لازم را نمیدهیم. نمونه اش در صنعت خودرو؛ امروز شاهد حضور ایرانیها در طراحی بهترین خودروهای جهان هستیم. در شرکتهای معتبر خودروسازی، اما در داخل همچنان درگیر تولید پراید هستیم. چه اشکالی داشت که مثلاً مهدویکیا روی نیمکت ذوبآهن مینشست؟ حضور لوکا روی نیمکت ذوبآهن چه جذابیتی دارد؟