از که باید نالید؟ از چه باید نالید؟ چرا اینجور؟ چرا اینطور؟ به کجا داریم میرویم؟ به کجا برده میشویم؟ به کجا میبرندمان؟ تا کجا خواهیم رفت؟ تا کجا برده خواهیم شد؟
در این موارد چه باید گفت؟ در این موارد، عکسالعملمان چه باید باشد؟ خود را بزنیم به آن راه دیگر؟ خود را بزنیم به کوچه علیچپ؟ به ندیدنهای بسیار! به ندیدنهای پرشمار! که چه بشود؟ که از کجا سر دربیاوریم؟ صدای شهرام ناظری همچنان بلند است که زخم بر دلمان و زخم بر جانمان میگذارد:
...مرد را دردی اگر باشد خوش است!
خالکوبی هم خیلی باید درد داشته باشد! مگر نه؟
صدای شهرام ناظری - صدای مولوی، مولانا- هنوز بلند است که تأکید دارد:
...درد بیدردی، علاجش آتش است!
دستم پیش نمیرود! دردم پیشاپیش همه جا را مسخر کرده است!
شکم خودش است! درد خودش است! خالکوبی خودش است! پول خودش است! (یعنی پول، مال خودش شده است) زندگی شخصی خودش است! پولش را خوش دارد، به درد بیدردی بزند! به ما چه! به شما چه! خودت را بزن به آن راه!
خودت را بزن به کوچه علیچپ! خودت را بزن به ندانمهای بسیار! مربی نباش! معلم نباش! تمرین بده و برو!
تمریندهنده باش!
معلمی مسئولیت دارد! مربی بودن هم مراقبه میخواهد!
خبرورزشی، با این خبرت چه کردی و چهها که نکردی!