سالگرد محمد اینانلو، ناصر احمدپور و مرگ و وداع غریبانه كاظم سیدعلیخانی و حبیب زریننام كه تنها بود و تنها ماند. پس از آن همه ناكامیها بالاخره حبیب ما هم رفت. هنوز برای زندگی فرصت داشت، بودنش جای كسی را تنگ نمیكرد. او كه چون ستونی در قلب دفاع بانك ملی در جام تخت جمشید میایستاد و تیمی بودند چون یك واحد، یك تن و یك گروه همدل. رجب فرامرزی و آن همه استعداد. یادمان نرفته، ناصر نبوی، فرامرز صباحی، محمد كبریایی، ارشدی، بربره، رجبی، رجبیهفر، جواهری، ناصر سلیمی، ایرج امیدوار، محمد توانایی، حسن ابراهیمی، شهبندری ، ناجی اعتمادی و... حبیب مركز ثقل این گروه بود، بزرگ آنان و پر از معرفت و انسانیت. حبیب زریننام سختی كم نكشیده است، روزگار با آن نساخت. مهربانیهایش را نفهمیدند و او در جدال با مشكلات بود، بدون آن كه لب بگشاید، گله كند و از روزگار شكوه و شكایت داشته باشد. برای او سخت دلتنگ هستیم، باورمان نمیشود. تحمل این نوع رفتنها آسان نیست. شیون و مویه میكنیم، اما فقدان سترگ دوست و یار خود با آن به پایان نمیرسد. غصه میخوریم تا ضایعه را فراموش كنیم، اما چگونه با چه تحملی؟ خودمان هم در مرز و روی لبه تیغ این كوچهای غیرقابل پیشبینی هستیم. حبیب ما، حبیب زریننام هم چون كاظم سیدعلیخانی رفت، چه بیصدا، در سكوت سنگین نامرادیها. دلمان گرفت، دیگر اشكهایمان خود به خود جاری میشود. دوستان و یاران میروند، به همین سادگی، باورتان میشود سالگرد محمد اینانلو هم گذشت، ناصر احمدپور هم تاریخدار شد و حالا سیدعلیخانی و حبیب زریننام. حبیب نازنین، جایت خالی است.
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه
عجب رسمی است، رسم زمانه! ریزش زمستانی، مرگ، درگذشت، فوت و... سایهای كه بر سر ورزش افتاده است. در كوچ بزرگ مردی كه سیاست را میشناخت، مردم را دوست داشت و نبض دیپلماسی را میشناخت، ورزشكاران ما نیز با این كاروان همراه شدند.