1-دلتان نسوخت از اینكه آب در كوزه و ما تشنه لبان میگردیم! دلتان نسوخت از اینكه یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!
دادكان هم درد را میشناسد، هم راه درمان را بلد است! دادكان هم به آسیب ناشی از ناشیگریها واقف است، هم راه بیرون شدن از بنبستهای حضور آدمهای نوكیسه و تازه آمده به فوتبال را میشناسد!
دادكان مهره ماری در جیب ندارد! او تجربه حضور دارد! او در خشت خام آن میبیند كه دیگران، در آیینه هم قادر به دیدنش نیستند! او صاف است و صافیها را ملاحظه میكند!
2- در سخنان دادكان، خبری از «ید بیضا» نیست! در گفتههای دادكان، اثری از درشتگویی و ژاژخواهی نیست! عین حرفهای او را درباره فوتبال، دیگران هم گفتهاند! و تندتر هم! و طلبكارانهتر هم! ولی در كلام دادكان سلامت هست و نیز نوعی از صلابت هست!
آنچه دادكان درباره دردهای فوتبال میگوید، تكرارهای نامكرر است! به نظر، نوشداروی تاریخ مصرف گذشته است! دادكان از فوتبال بهانهای میسازد برای عیان كردن دردهای مهمتر! برای بیان كردن «دردهای مادر» و دردهای دردآفرین و دردزا.
دادكان از «دردهای بیدردی» میگوید و از بیوفاییها میگوید و از بیعتشكنیها و تكرار باید كرد، از بدسگالیدنها و از «ادا و اطوار» نوكیسگان و نو نوكیسگی!
دادكان، از ته دل گفت! حرف دل خود را گفت! و جان مایه سخنان برگرفته از جان خیل وفاداران و وفاپیشگان را. آنها كه هر روز از تعدادشان و تأثیر مثبتشان كم میشود! آنها كه هنوز شیفته جانند و وجدانهای پاكند!
3- در لیگ یك، باز هم همه به سود ملوان گام برداشتند! آیا ملوان خود به پای خود در این مسیر حركت میكند؟
آیا ملوان میتواند ملوانها را به سقف فوتبال ایران برگرداند؟! آیا ملوانها، ماهیگیری از آب گلآلود را بلدند؟
ملوان، ساده بازی میكند! ملوان روراست بازی میكند! در دنیای پرنیرنگ و سرشار از كلك امروزی- كه داد «دادكان» را هم درآورده است- ساده بودن بد است و پیچیده نبودن، فضیلتی ندارد!
انگار، همه باید زرنگ باشیم! انگار باید، همه «ناتو» و پركلك باشیم!
انگار باید بپذیریم كه در همه حال و در همه جا، هدف، وسیله را توجیه میكند!
انگار اصل هدف است و نه راه درست برای رسیدن به هدف!