در اکثر جوامع جهانی با سیستمهای سیاسی مختلف و تعریفهای جداگانه، قهرمانان به نوعی به سیاست وصل میشوند و یا مبلّغ و همراه جریانات دستهای و گروهی میشوند و راهشان از یک حرکت ملی و مردمی جدا میشود. قهرمانان در این موقعیتها چه باید انجام دهند؟ آیا آنان میتوانند پیشگویان سیاسی و آیندهنگاران اجتماعی باشند و بر مبنای آن تصمیم بگیرند؟ دوران سختی که بتوان ورزشکار بود و از خواسته عمومی و مردمی دور ماند! دورانی که توقع دوسویهای از طرف دولت و مردم داری و خیلی از عوامل موفقیت تو به ابزارهای دو طرف وابسته است. اینها را گفتم تا برسم به یک قهرمان ملی که جایگاه رفیع و بلندی در فوتبال داشت و لقبهای مردمی فراوانی گرفت. یک بازیکن استثنایی که در رشته خود فوتبال بینظیر بود. دومین سال درگذشت اوست و هنوز مرد سرطلایی فوتبال ایران است. همایون بهزادی در فوتبال ما و در دهه ۴۰ و ۵۰ بینظیر بود و نوآوریهایی داشته است که شاید هنوز مانند او نیامده باشد. باید مطمئن بود و تأکید داشت که هیچ لقبی از طرف مردم بیدلیل به قهرمانی داده نمیشود و هر که بیشتر با مردم، نزدیکتر به آنان است. همایون بهزادی هم از سواد اجتماعی خوبی برخوردار بود و هم فوتبال را میفهمید اما متأسفانه در علم سیاست بیبضاعت بود. برای ماندن نام سرطلایی فوتبال ما در ذهن نسل امروز باید بیشتر گفت و نوشت تا تاریخ اینان زنده بماند.
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه
برای او نیز باید چون قهرمانان بزرگ فوتبال جایگاهی را در نظر بگیریم. واقعاً قهرمانان را در جامعه امروزی ما با چه معیار و خطکشی باید بسنجیم و ردههای آنان را در فوتبال چگونه تعیین کنیم؟ آیا باید قهرمانان را در مقاطع مختلف تاریخی از مسائل سیاسی جدا کرد و قهرمان را همانگونه دید که در رشته خود فعال است؟ اگر غیر از این باشد، نمیتوانیم قهرمانان خود را ملی بنامیم و در ابعاد مردمی برای آنان جایی پیدا کنیم. اگر تختی را یک استثنا بدانیم که فضای مردمی گستردهتری داشت و در دل مردم جا گرفت، بقیه قهرمانان هر کدام به نوعی جدا از مردم عمل کردهاند و یا دوست نداشتهاند از دایره ورزش خارج شوند.