خبرورزشی/جهانگیر کوثری؛ این فوتبال هم بخشی از رویدادهای پر کش و قوس و اتفاقات و درامهای زیباست و با خود قصهها دارد و گاه ما را تا عرش محبوبیت میبرد و گاه تا لبه پرتگاه مرگ و زندگی. ورزش قهرمانی کلاً این نگاه دوسویه و متفاوت را با خود میآورد؛ گاه، چون راکی مارسیانو بوکسور افسانهای جهان تا اوج بیهمتا بودن پیش میروی و گاه، چون فقیری درمانده و از فکر گسیخته در گوشههای خیابان و کوچههای نیویورک در بیخبری عالم جان میدهی. فوتبال این درامها را بیشتر دارد و تیمها و بازیکنان نیز بیش از بقیه مسئولان با آن درگیرند و با مردم طرف میشوند. خوب باشی و گل بزنی در بهترین مکان جامعه میپذیرند، اما به سالهای آخر که برسی، دیگر مهربانیها رخت برمیبندد و انتظارات نابودت میکند. یادمان نرفته علی دایی که بهترین گلزن جهان است و در روزهای آخر بازیهای تیم ملی چه مخالفتها با حضور او داشتند و یا سالهای آخر ناصر حجازی، همایون بهزادی، غلامحسین مظلومی و... هزاران ستاره دیگر که دچار بیرحمی فوتبال و انتظارات فوتبال شدند و تلخ و نومید با فوتبال وداع گفتند، مربیان افسانهای و بزرگی اینچنین بودند. از زاگالو تا ژائو سالدانها و از کارلوس آلبرتو تا مارادونا و...
از پرویز دهداری تا منصوریان این قصه پرتلاطم فوتبال است که قربانیهای زیادی گرفته و خیلیها را به عرش برده است. مردان افسانهای در این رشته در کتاب قهرمانان تاریخی به ثبت رسیدند. امروز کیروش، شفر و برانکو محبوبهای جامعه فوتبالند، اما روشن نیست آنها نیز به سرنوشت رایکوف و حجازی دچار نشوند. تماشاگر ۱۸ سالهای که از ارنج و ترکیب و تعویضهای شفر ایراد میگیرد و به خودش حق میدهد بر او بتازد را چگونه به منطق نزدیک کنیم؟ در تمام شهرستانهای ما و تهران از این دست تماشاگر که بر اساس احساس و علاقه افراطی خود به تیم محبوبش تصمیم میگیرد، فراوان است و اتفاقاً اینها در روی سکوها حاکم ورزشگاه شدهاند. این فرهنگ در فوتبال ما جاری شده است و هزاران مشکل اقتصادی و مالی نیز در پشت این خواسته قرار گرفته تا این عاصیگری و اعتراض را به نقطه جوش برساند. حفظ جو و فضای آرام برای تیمها کار دشواری شده است و نه مربی امنیت ماندن و بقا را دارد و نه بازیکنان در شرایط عادی به میدان میروند. کیروش با دیپلماسی خاصی از این جریان و فضا خود را دور نگه داشته است تا اسیر جنگ کاذب رنگها نشود و با یک سری لژیونر تیم خود را میبندد. شرایط برای بازی در داخل به مراتب سختتر شده است و به نوعی تماشاگران که در خواستههای اقتصادی و اجتماعی خود دچار نوسان و بحران شدهاند در ورزشگاه خود را تخلیه میکنند و در چنین شرایطی دیگر عقل فوتبال حاکم نیست و ادامه وظیفه دشوار میشود. البته این چهره فوتبال در سطح جهان است که میگوید فوتبال را برای احقاق حق میخواهد و دوست دارد تیم محبوبش پیروز شود و وظایف مسئولان تیمها از همین نقطه دشوار میشود. پس برای مدیریت یک تیم اول یک رئیس به معنای واقعی لازم است، رئیسی که ذهن فعال مدیریتی داشته باشد و این مقوله را بشناسد. وضعیت ما در فوتبال واقعاً استثنایی است برای تیمهای بزرگ ما که تماشاگر هم دارد و طیفهای زیادی از مردم پشت سر آنها قرار دارند. طی این سی سال مدیران دولتی را از ردههای مختلف سپاهی، دولتی، اطلاعاتی، اقتصادی، مجلسی و غیرمجلسی گماردند و موفق نشدند و پولها را به هدر دادند. تراکتورسازی یک نمونه است. پرسپولیس و استقلال و حتی فجرسپاسی و استقلال خوزستان و صنعت نفت آبادان و... آنان که تصمیمگیرندهاند باید این پدیده را بشناسند و وجهه مردمی آن را در نظر بگیرند تا چالشهای فوتبالی داشته باشند نه سیاسی و اجتماعی. از امروز به فکر این تیمهای بزرگ باشیم که مردم آنها را دوست دارند. فرصت بدهیم مدیران تحصیلکرده، دانا و آگاه به ورزش بالای سر این تیمها قرار بگیرند. هیچ اتفاقی نمیافتد و هیچ حادثهای رخ نخواهد داد. همه اهل این دیارند و ورزش و فوتبال را دوست دارند.
از پرویز دهداری تا منصوریان این قصه پرتلاطم فوتبال است که قربانیهای زیادی گرفته و خیلیها را به عرش برده است. مردان افسانهای در این رشته در کتاب قهرمانان تاریخی به ثبت رسیدند. امروز کیروش، شفر و برانکو محبوبهای جامعه فوتبالند، اما روشن نیست آنها نیز به سرنوشت رایکوف و حجازی دچار نشوند. تماشاگر ۱۸ سالهای که از ارنج و ترکیب و تعویضهای شفر ایراد میگیرد و به خودش حق میدهد بر او بتازد را چگونه به منطق نزدیک کنیم؟ در تمام شهرستانهای ما و تهران از این دست تماشاگر که بر اساس احساس و علاقه افراطی خود به تیم محبوبش تصمیم میگیرد، فراوان است و اتفاقاً اینها در روی سکوها حاکم ورزشگاه شدهاند. این فرهنگ در فوتبال ما جاری شده است و هزاران مشکل اقتصادی و مالی نیز در پشت این خواسته قرار گرفته تا این عاصیگری و اعتراض را به نقطه جوش برساند. حفظ جو و فضای آرام برای تیمها کار دشواری شده است و نه مربی امنیت ماندن و بقا را دارد و نه بازیکنان در شرایط عادی به میدان میروند. کیروش با دیپلماسی خاصی از این جریان و فضا خود را دور نگه داشته است تا اسیر جنگ کاذب رنگها نشود و با یک سری لژیونر تیم خود را میبندد. شرایط برای بازی در داخل به مراتب سختتر شده است و به نوعی تماشاگران که در خواستههای اقتصادی و اجتماعی خود دچار نوسان و بحران شدهاند در ورزشگاه خود را تخلیه میکنند و در چنین شرایطی دیگر عقل فوتبال حاکم نیست و ادامه وظیفه دشوار میشود. البته این چهره فوتبال در سطح جهان است که میگوید فوتبال را برای احقاق حق میخواهد و دوست دارد تیم محبوبش پیروز شود و وظایف مسئولان تیمها از همین نقطه دشوار میشود. پس برای مدیریت یک تیم اول یک رئیس به معنای واقعی لازم است، رئیسی که ذهن فعال مدیریتی داشته باشد و این مقوله را بشناسد. وضعیت ما در فوتبال واقعاً استثنایی است برای تیمهای بزرگ ما که تماشاگر هم دارد و طیفهای زیادی از مردم پشت سر آنها قرار دارند. طی این سی سال مدیران دولتی را از ردههای مختلف سپاهی، دولتی، اطلاعاتی، اقتصادی، مجلسی و غیرمجلسی گماردند و موفق نشدند و پولها را به هدر دادند. تراکتورسازی یک نمونه است. پرسپولیس و استقلال و حتی فجرسپاسی و استقلال خوزستان و صنعت نفت آبادان و... آنان که تصمیمگیرندهاند باید این پدیده را بشناسند و وجهه مردمی آن را در نظر بگیرند تا چالشهای فوتبالی داشته باشند نه سیاسی و اجتماعی. از امروز به فکر این تیمهای بزرگ باشیم که مردم آنها را دوست دارند. فرصت بدهیم مدیران تحصیلکرده، دانا و آگاه به ورزش بالای سر این تیمها قرار بگیرند. هیچ اتفاقی نمیافتد و هیچ حادثهای رخ نخواهد داد. همه اهل این دیارند و ورزش و فوتبال را دوست دارند.