به گزارش خبرورزشی، سارا عبدالملکی، ملیپوش تیم ملی راگبی را یادتان هست؟ همان ورزشکاری که سال ٩٤ در حادثه رانندگی به شدت آسیب دید و پزشکان گفتند قطع نخاع شده است. حالا سه سال از آن روز میگذرد و در حالی که بعد از تصادف روی ویلچر مینشیند، اما همچنان در میادین ورزشی روی پای خودش ایستاده است. او که به دلیل ناملایمات زندگی مجبور شد با راگبی خداحافظی کند به زودی جامعه ورزش و مردم را با مقام قهرمانی غافلگیر میکند.
او ضمن فعالیت در پاراقایقرانی، دوومیدانی، در زمینه مدلینگ نیز مشغول به کار شده است. سارا بسیار فعال است و انگار نه انگار دچار معلولیت شده است. خودش میگوید: «خیلیها میگویند فیلم بازی میکنی و ادا درمیاوری وگرنه خیلی ناراحتی، اما من اصلاً ناراحت نیستم و به روزهای خوب آینده فکر میکنم. ببینید تنها آن موقع راه میرفتم و الان راه نمیروم. اگر یک نفر نابیناست یا نمیتواند راه برود روحش که معلول نیست. روح او میبیند و راه میرود. باید بگویم خیلی پرروحیه هم است.»
عبدالملکی درباره ورزش کردنش هم بیان میکند: «از پنج سالگی کاراته را شروع کردم و در هر رشتهای که فکر کنید کار کردم. قبلاً هم ۴ سال عضو راگبی بودم و باید بگویم این رشته در قلب من است، اما دیگر حتی مسئولان خوب کشورمان (باخنده) من را دعوت نمیکنند. کاش حداقل یک اطلاعرسانی بکنند تا من بتوانم خودم برای مشاهده بروم. الان نیز به رشته قایقرانی علاقهمند شدم و توانستم با دو ماه کار مقام اول را به دست بیاورم و عضو تیم ملی شوم، اما با مشکلاتی که پیش آمد، تصمیم گرفتم به دوومیدانی و پرتاب نیزه و دیسک برگردم.»
ورزشکار خوب کشورمان همچنین درباره تحصیلات خود تأکید میکند: «درسم زیاد خوب نبود و مادرم خیلی ناراحت بود و برایم معلم خصوصی گرفت. تنها روزی که در مدرسه خیلی خوشحال بودم، ساعتی بود که ورزش داشتم. در بقیه درسها نیز خیلی ضعیف بودم و باید بگویم اول دبیرستان را دو بار خواندم و در نهایت با چهار تجدیدی و حتی با تکماده قبول شدم. من تا آستانه ترک تحصیل هم رفتم، اما با موافقت خانواده از کرج برای رفتن به هنرستان تربیتبدنی به تهران آمدیم و از سال دوم دبیرستان درسم خوب شد، چون به رشتهام علاقه داشتم. البته باید بگویم همیشه همه میگفتند اول درس بعد ورزش ولی به نظرم درس نباید به ورزش لطمه بزند.»
او حالا سودای حضور در پارالمپیک را دارد و برای آن تلاش میکند: «هدف اصلی من شرکت در پارالمپیک است. ببینید من اوایل از ناملایمات و سختیها خیلی گلایه میکردم. به یک جایی رسیدم که فهمیدم باید از خودم انتظار داشته باشم. من معتقدم وقتی یک کودکی هم زمین میخورد بهتر است خودش بلند شود تا راه رفتن را یاد بگیرد نه اینکه دستش را بگیریم تا زمین نخورد.»
او ضمن فعالیت در پاراقایقرانی، دوومیدانی، در زمینه مدلینگ نیز مشغول به کار شده است. سارا بسیار فعال است و انگار نه انگار دچار معلولیت شده است. خودش میگوید: «خیلیها میگویند فیلم بازی میکنی و ادا درمیاوری وگرنه خیلی ناراحتی، اما من اصلاً ناراحت نیستم و به روزهای خوب آینده فکر میکنم. ببینید تنها آن موقع راه میرفتم و الان راه نمیروم. اگر یک نفر نابیناست یا نمیتواند راه برود روحش که معلول نیست. روح او میبیند و راه میرود. باید بگویم خیلی پرروحیه هم است.»
عبدالملکی درباره ورزش کردنش هم بیان میکند: «از پنج سالگی کاراته را شروع کردم و در هر رشتهای که فکر کنید کار کردم. قبلاً هم ۴ سال عضو راگبی بودم و باید بگویم این رشته در قلب من است، اما دیگر حتی مسئولان خوب کشورمان (باخنده) من را دعوت نمیکنند. کاش حداقل یک اطلاعرسانی بکنند تا من بتوانم خودم برای مشاهده بروم. الان نیز به رشته قایقرانی علاقهمند شدم و توانستم با دو ماه کار مقام اول را به دست بیاورم و عضو تیم ملی شوم، اما با مشکلاتی که پیش آمد، تصمیم گرفتم به دوومیدانی و پرتاب نیزه و دیسک برگردم.»
ورزشکار خوب کشورمان همچنین درباره تحصیلات خود تأکید میکند: «درسم زیاد خوب نبود و مادرم خیلی ناراحت بود و برایم معلم خصوصی گرفت. تنها روزی که در مدرسه خیلی خوشحال بودم، ساعتی بود که ورزش داشتم. در بقیه درسها نیز خیلی ضعیف بودم و باید بگویم اول دبیرستان را دو بار خواندم و در نهایت با چهار تجدیدی و حتی با تکماده قبول شدم. من تا آستانه ترک تحصیل هم رفتم، اما با موافقت خانواده از کرج برای رفتن به هنرستان تربیتبدنی به تهران آمدیم و از سال دوم دبیرستان درسم خوب شد، چون به رشتهام علاقه داشتم. البته باید بگویم همیشه همه میگفتند اول درس بعد ورزش ولی به نظرم درس نباید به ورزش لطمه بزند.»
او حالا سودای حضور در پارالمپیک را دارد و برای آن تلاش میکند: «هدف اصلی من شرکت در پارالمپیک است. ببینید من اوایل از ناملایمات و سختیها خیلی گلایه میکردم. به یک جایی رسیدم که فهمیدم باید از خودم انتظار داشته باشم. من معتقدم وقتی یک کودکی هم زمین میخورد بهتر است خودش بلند شود تا راه رفتن را یاد بگیرد نه اینکه دستش را بگیریم تا زمین نخورد.»