خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ یکم- در اینکه نحوه گزینش رئیس فدراسیون و هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال، بهترین است، تردیدی نباید داشت! تردید ندارد! به ویژه آنکه از انتخاب استصوابی هم خبری نیست! یعنی اگر تا چندی پیش از بسد و بندها چندی باید عبور میکردی تا نه بر حسب ویژگیهای شخصیتی و تواناییهای فوتبالیات مورد قبول اهالی فوتبال واقع نشوی، حالا دیگر خیلی اینطور نیست یا هست و کمرنگ است! با این وجود باید یک نکته مهم را معلوم و آشکار کرد:
اگر صاحبان حق رأی در تشخیص خوب از بد درست عمل نکردند چطور؟ اگر کسانی که برای ۴ سال و سپس برای ۳چهار سال دیگر، کسانی را انتخاب کردند که امید خیری به آنها نمیرفت و باید در صدد باشیم که شر نمیرسانند، آنگاه غربالگریشان را محل بحث نمیبینیم؟
احترام به رأی خود
دوم- قبول، شما حق رأی داری و رأی میدهی، ولی نتیجهاش چه خواهد شد؟ وقتی در تمییز توانایی از کمتوانی و ناتوانی انتخاب ما، محل تردید است، آنگاه چه باید کرد؟ وقتی نتیجه کار مثل این ۱۲ سال باشد، آیا باز هم باید امید «سق زد» که بلی، عاقبت کار آن را خواهیم دروید که نه در اوست؟ برادرها، اول صاحبان رأی باید متوجه اهمیت تکتک برگههایی که پر میکنند باشند! باید صاحب نظر و مستقل و مسلط باشند! نباید که رأی داد تا به موجب این رأی، چشم بسته خواهیم پرید به چاه!
اهالی فوتبال، باید در انتخاب اعضای فدراسیون یک اشتباه کوچک هم مرتکب نشوند! با تکرار اشتباه، اهالی فوتبال باید بدانند که فرصت پشت دست به دندان گزیدن و «خودم کردم که خودم کردم» گفتن را ندارند! روز ۱۰ اسفند، باید بهترین انتخاب را به عمل آورد، نه آنکه به «استصخاب» تن داد! توجه همه صاحبان رأی را به سخنان برخاسته از بندرعباس جلب میکنیم: ...دعوت به یکپارچگی! دعوت به یکی شدن و یکی بودن! خبر دادن از ارادهای هندسهگرا و اهل مهندسی! گور پدر مصالح فوتبال!
به چشمت باور کن! به گوشت اعتماد نکن!
سوم- روزی که دیدیم یکی از مربیان وقتشناس در برنامه تلویزیونی ظاهر شد و مثنوی ۷۰ من کاغذش را این بار به قرائتی دیگر شروع به خواندن کرد، حدس زدیم که دعوایی است بر سر لحاف ملا! و روزی که اتفاق رخ داد، دانستیم که هنوز چشم تو چشم و رودررو حرف زدن، چه تأثیر فراموشکارانهای دارد!
یعنی فراموش میکنیم که قبلاً خودمان، پیوند چنین مودت و همکاری را بریده بودیم و حالا، دوباره برمیگردیم سر خانه اول! و مربیگری که مشغلی است که در آن، «این» جای «آن» را میگیرد و به روابط همکاری هم اعتنا نمیکند!
...و اما مربیان
چهارم- از تیم نساجی، وحید فاضلی رفت و منزل به دیگری پرداخت! فاضلی فراموش کرده بود که ایام «سال مربیگری» کوتاه و کوچک است! هیچکس تحمل ۷، ۸ باخت را ندارد! فاضلی هی باخت، هی «شمری»خوانی کرد! هی باخت، هی از بازیکنانش تعریف کرد! رحمان رضایی هم به موردی اساسی بیتوجه است که نقش بزرگتر و پیشکسوت ذوبیها را در تزلزلش بزرگتر از آنی نشان میدهد که هست! رحمان باید تکرار میکرد صحنه غوغایی گل میلاد جهانی را که به تیم پرسپولیس زد! یک گل غیر متعارف در جیک ثانیه و با ۲ ضربه! رحمان باید بازی تیمش را در این راستا متحول میکرد و نه استحاله! همان روندی را که در نساجی هم طی شد: استحاله و درجا زدن!
از مربیان گفتن و از گلگهر و نحوه مربیگریاش نگفتن، یک جور نعل وارونه زدن است! گلگهر که همه بازیهای اولش را میبرد، حالا همه بازیهای در دست اجرایش را میبازد! قلعهنویی، یک اخلاق جدید هم پیدا کرده است: ...انتقاد میکند، از خودش! امیرخان، آخرین باری که یک جام برد- آن هم نه حذفی بلکه لیگ قهرمانی- چه روز و چه سالی بود؟ و حالا تا کی باید صبر کرد و باید به جام نبردنش عادت کرد؟ عادتی خلاف عادت! امیر را عوض نمیکنند، ولی آش شوری هم ایجاد نمیکند! و امیرخان، ساختن و پرداختن یکی مثل شماره ۵ تیمش را هم از دستور کار خارج کرده و به یاد نمیآورد! نه محبی، نه امید ابراهیمی، نه نورافکن و نه کمکی به رشد شماره ۵!
لقمههای گلوگیر
پنجم- روند پر ملال و غصهآور برخورد با مربیان در لیگ برتر یک حرف است و انتظار دیدن بازیهای خوب و تماشایی، حرفی دیگر!
بعد از آنکه تراکتور و فولاد اهواز کوشیدند و سخت و بیش هم کوشیدند که لقمه گلوگیری باشند، حالا باید گوش به زنگ ملاقات گلگهر با تراکتور! شهرخودرو با نساجی، آلومینیوم با پرسپولیس و نفت آبادان با سپاهان!
حرف از سپاهان شد، باید از نویدکیا هم راضی بود که پیوسته ولی آهسته و بدون شتاب اما خیلی سریع و پر حادثه- بازی سپاهان را میگوییم- جلو میرود! محرم، سبک مورد نظرش را پیاده میکند!