نظرسنجی

به نظر شما پرسپولیس شایسته قهرمانی لیگ برتر بود؟
۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

ماجرايي كه روايت مي‌شود نه امروز و ديروز كه چند سال قبل رخ داد. شايد اين ماجرا براي‌تان باورنكردني باشد اما كسي كه آن را براي‌مان تعريف مي‌كند، خودش در بطن ماجرا بوده است.

مربی پرسپوليسی: به مربي‌شان گفتم برو بچه‌هايت را جمع كن

به گزارش خبرورزرشی، همه چيز از يك تماس تلفني آغاز ميشود. تماسي از سوي يك پرسپوليسي با سرمربي وقت استقلال. سرمربي كه در خانهاش در پاسداران مشغول استراحت است، تلفنش را جواب ميدهد و حال و احوال ميپرسد ولي در ادامه چيزهايي ميشنود كه برايش عجيب است: «من و تو بچه محليم. دوستت دارم و دوست دارم هميشه موفق باشی. اين آدرس را بنويس...» سرمربي كه شوكه شده، از همسرش ميخواهد قلم و كاغذ بياورد و بعد شروع به يادداشت ميكند: «اكباتان. خب...  بلوك...» سرمربي استقلال ميپرسد: «چه خبر است؟ براي چي اين آدرس را دادهاي؟» آن پرسپوليسی با ناراحتي ميگويد: «برو و بازيكنانت را جمع كن، تا آبروي خودت و تيمت و باشگاهت و آنها نرفته. من هم اتفاقي اين موضوع را فهميدم. همين الان هم برويد ميتوانيد مچشان را بگيريد...»

سرمربي به محض اينكه تلفن را قطع ميكند، تلفن همراه سرپرست تيم را ميگيرد. به او ميگويد كجاست و جواب ميشنود سعادتآباد. داستان را برايش تعريف ميكند و ميگويد: «آبرويمان رفته. بايد پرسپوليسيها زنگ بزنند و بگويند بازيكنان ما در مهماني هستند؟ كي بايد اينها را جمع كند؟ آبروي ما را دارند ميبرند...»

دو طرف در محلي قرار ميگذارند اما ترافيك به سمت اكباتان آنقدر شديد است كه ديرتر ميرسند. مهماني ساعات پاياني خود را سپري ميكند و چند بازيكن استقلال محل را ترك كردهاند و فقط دو، سه نفر ماندهاند. مربي استقلال براي نزديكانش نقل ميكند: «چون اكباتان پر از ساختمان است و بلوك بلوك، كمي طول كشيد واحد مورد نظرمان را پيدا كنيم. به سختي پيدايش كرديم. زنگ زديم در را باز كردند. تا ما را ديدند جا خوردند. آن بازيكنان را كشيديم بيرون ولي بيشتر بچهها رفته بودند...»

سرمربي وقتي با بازيكنان روبهرو ميشود سرشان داد ميزند كه آفرين، اينطور خودتان را بدبخت ميكنيد؟ اعتراضهاي او به بازيكنان تمامي ندارد و ميگويد: «اگر پليس شما را ميگرفت چهكار ميكرديد؟ پرونده برايتان درست ميشد بايد فوتبالتان را ميگذاشتيد كنار. خجالت نميكشيد؟»

بازيكناني كه گير افتادهاند سكوت ميكنند و حرفي نميزنند. مربي خيلي زود متوجه ميشود چه بازيكناني به مهماني رفتهاند. دو روز بعد تيم با سايپا بازي دارد و سرمربي مثل گلوله آتش است. وقتي در جريان بازي بعضي از بازيكنان ضعيف عمل ميكنند سرمربي لب خط بدجور بالا و پايين ميپرد. در اواسط مسابقه وقتي مربي لب خط شاكي است و فرياد ميزند، هواداران فكر ميكنند او از مربي حريف شاكي است و به همين دليل تا دقيقه آخر عليه او فحاشي ميكنند. مربي حريف هم در كنفرانس ميرود و عليه مربي استقلال حرف ميزند چون تصور ميكند او به هواداران خط داده و خلاصه داستاني به راه ميافتد. آنطرفتر، در رختكن مربي به بازيكناني كه در پارتي بودهاند هجوم ميبرد و به يكي از آنها ميگويد فصل بعد دنبال تيم باش! اين ميشود كه آقاي «م» فصل بعد باشگاه را ترك ميكند و ميرود.

يك سال بعد كه سرمربي استقلال آن مربي را در يكي از بازيها ملاقات ميكند به او ميگويد: «من عصبانيتم به خاطر بازيكنان بود. رفته بودند پارتي و من شاكي بودم وگرنه بنده با شما مشكلي نداشته و ندارم!» 

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرسنجی

به نظر شما پرسپولیس شایسته قهرمانی لیگ برتر بود؟

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی