کشوقوسها و هی امروز و فردا کردنها بالاخره باید به پایانی میرسید و ای کاش این پایان خوب تمام میشد اما...
درست مثل مذاکره با تیام، درست مثل مذاکره با جباروف، درست مثل مذاکره با پاتوسی و ابراهیمی و مجید حسینی و... که اگر بخواهیم یکی یکی آنها را اسم ببریم باید یک طومار اسم بنویسیم. بعد از رفتن این همه بازیکن ستاره که حتی حضور یکی از آنها میتوانست تیم استقلال را همچنان محکم و استوار نگه دارد، حال نوبت رفتن سرمربی موفق تیم شد.
شاید باورنکردنی، شاید غیرقابلتصور، اما ممکن شد و عملی... درست ۱۲ هفته پس از شروع لیگ و هنوز به نیمفصل اول نرسیده، شب قبل از بازی با پیکان، تیم استقلال بدون سرمربی شد. شاید آن زمان همه فکر میکردند که پس از چند روز و حداکثر یکی دو هفته او به ایران و تیم استقلال برگردد، اما وقتی این نیامدنها همینطور روز به روز ادامهدار شد و به سه هفته و حتی یک ماه رسید، دیگر شوخی نبود.
این جدایی بالاتر از هر شوخیای چنان جدی شد که هواداران آبی بیشک یاد و خاطره فراری شدن تیام و جباروف و پاتوسی و... در ذهنشان تداعی شد. اما استراماچونی با همه آنها فرق داشت... او تنها یک بازیکن ستاره نبود، او یک سرمربی موفق بود که پس از سالها باشگاه و تیم استقلال یکی چون او را در دل خود جای داده بود.
داستان استراماچونی مثل تیام و جباروف و پاتوسی نشد؛ دو سه هفته ادامهدار شد، مذاکرهها از تهران به ترکیه و از ترکیه به ایتالیا و از ایتالیا به قطر کشیده شد. امیدواریهای مجازی یک روز بیشتر میشد و روزی دیگر به ناامیدی تبدیل میشد تا اینکه ظاهرا امروز همهچیز به پایان خود رسید.
هوادار خستهتر از هر مذاکرهکنندهای است، انتظار برای رسیدن به خواستهای که بهحق مطالبه میشود موضوع پیش پا افتاده و کمی نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت.
اما ظاهرا پس از رفتن تیام و جباروف و پاتوسی و... حال نوبت رفتن استراماچونی است تا هواداران آبی به این نتیجه برسند که حیف، استراماچونی هم برای استقلال سرمربی نشد.
کشوقوسها و هی امروز و فردا کردنها بالاخره باید به پایانی میرسید و ای کاش این پایان خوب تمام میشد اما...
درست مثل مذاکره با تیام، درست مثل مذاکره با جباروف، درست مثل مذاکره با پاتوسی و ابراهیمی و مجید حسینی و... که اگر بخواهیم یکی یکی آنها را اسم ببریم باید یک طومار اسم بنویسیم. بعد از رفتن این همه بازیکن ستاره که حتی حضور یکی از آنها میتوانست تیم استقلال را همچنان محکم و استوار نگه دارد، حال نوبت رفتن سرمربی موفق تیم شد.
شاید باورنکردنی، شاید غیرقابلتصور، اما ممکن شد و عملی... درست ۱۲ هفته پس از شروع لیگ و هنوز به نیمفصل اول نرسیده، شب قبل از بازی با پیکان، تیم استقلال بدون سرمربی شد. شاید آن زمان همه فکر میکردند که پس از چند روز و حداکثر یکی دو هفته او به ایران و تیم استقلال برگردد، اما وقتی این نیامدنها همینطور روز به روز ادامهدار شد و به سه هفته و حتی یک ماه رسید، دیگر شوخی نبود.
این جدایی بالاتر از هر شوخیای چنان جدی شد که هواداران آبی بیشک یاد و خاطره فراری شدن تیام و جباروف و پاتوسی و... در ذهنشان تداعی شد. اما استراماچونی با همه آنها فرق داشت... او تنها یک بازیکن ستاره نبود، او یک سرمربی موفق بود که پس از سالها باشگاه و تیم استقلال یکی چون او را در دل خود جای داده بود.
داستان استراماچونی مثل تیام و جباروف و پاتوسی نشد؛ دو سه هفته ادامهدار شد، مذاکرهها از تهران به ترکیه و از ترکیه به ایتالیا و از ایتالیا به قطر کشیده شد. امیدواریهای مجازی یک روز بیشتر میشد و روزی دیگر به ناامیدی تبدیل میشد تا اینکه ظاهرا امروز همهچیز به پایان خود رسید.
هوادار خستهتر از هر مذاکرهکنندهای است، انتظار برای رسیدن به خواستهای که بهحق مطالبه میشود موضوع پیش پا افتاده و کمی نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت.
اما ظاهرا پس از رفتن تیام و جباروف و پاتوسی و... حال نوبت رفتن استراماچونی است تا هواداران آبی به این نتیجه برسند که حیف، استراماچونی هم برای استقلال سرمربی نشد.