۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

از منصورخان پورحیدرى می‌گوییم و از او ناچاریم به یاد کردن که جایش در استقلال خالى است و در همه جاى این فوتبال زرنگ‌پرور!

خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ این آدم‌ها چه بودند؟ از کجا آمده بودند؟ جنس‌شان از چه قماشى بود و فلز وجودشان چه آلیاژى داشت؟ چرا این‌همه متفاوت و این‌همه جور دیگرى نشان می‌دادند؟ یگانه، تکرارناپذیر و در یک کلمه: ... وفادار! هم پای‌بسته به مرامى که داشتند و هم دلبسته به عشقى که متمایزشان می‌کرد! اهل خودنمایى که هیچ نبودند! نفرت داشتند از اینکه زرنگ‌شان بدانند و زیرک و «رند» شان بخوانند! همه‌فن‌حریف هم نمی‌توانستند باشند که فقط یک «فن» را آموخته بودند: ... عشق ورزیدن و عاشقانه با همه دار و ندار، پاى به میدان گذاشتن! مرد بودن و مردانه پاى «این بودن» خود ایستادن!
از منصورخان پورحیدرى می‌گوییم و از او ناچاریم به یاد کردن که جایش در استقلال خالى است و در همه جاى این فوتبال زرنگ‌پرور!
حیف است این حال را که لبریز است از یاد خوبی‌های مردى از یادنرفتنى، پر کنیم از مطالبات او و از طلبکاری‌هایش! حال خانم شجاعى را بفهمیم که دیگر قید هرچه را «حق منصور» است زده! با این وجود، بنازم غیرت و همت مدیرعامل استقلال را که می‌خواهد وفاى به‌عهد کند، از دینى که بر گردن تیم هست حرف می‌زند، تا «کى» جاى حرف و عمل عوض شود! آمین یا رب‌العالمین!
 
٣٠ سال دیر کردى آقاى منزوى
کامران منزوى، به کشفى جدید نائل آمده است: ... استقلال قادر به درآمدسازى و پول‌آورى- از دل ثروت و سرمایه بزرگ خویش- نیست! و من مانده‌ام که کامران خان، چرا حالا و چرا این‌همه دیر و این‌همه دور از اصل خویش، به درک این واقعیت نائل آمده است! منزوى، از دهه ٦٠ که با دکتر قریب، ابزارچى، مقدم، خاورى، نظرى، خوش‌اخلاق، چایچى و فرخ‌مهر، با تمام وجود، دنبال درست کردن کار استقلال بودند، باید فهمیده بود که این تیم پول دارد ولى حق تملک سرمایه اش را ندارد! کشف اخیر منزوى، حکایت از یک دیرفهمى دارد که اجازه تبدیل استقلال به یک تیم «دانا و توانا» را نمی‌دهد! نه از امروز و از دیروز که سال‌هاست این چنین است!
آرى برادر؛ استقلال سال‌هاست که دارد، ولى با نداری‌هاى حُقنه شده و زورتپان شده می‌سازد! مجبور است بسازد! درد استقلال، درد فوتبال ایران است که این روز‌ها به «کووید١٩» هم مبتلا شده، ولى بیمارى اصلى استقلال در آن است که می‌گویندش تو حق خودکفایى ندارى! تو حق وفا کردن به عهدى که بر‌عهده دارى، ندارى! تو- تویى که تیم و باشگاه استقلال هم نیستى- نه خصوصى هستى و نه دولتى به شمار می‌روى! نه کوسه‌اى و نه ریش‌پهن! هم کوسه‌اى و هم ریش‌پهن! طرفه بازیگرى تو!
و آقاى منزوى، ٣٠ سال پس از آن سال‌ها که باید خوب می‌فهمید استقلال چه مرضى دارد، تازه «دو زارى» اش افتاده که «بله» این سکه کج است! و این راه به ترکستان است! تا روزى که استقلال -و پرسپولیس هم- نتواند از دل خودش پول درآورد تا تیم خود را بسازد، کوشش ٣٣ ساله هم عبث است! عبث!
 
فهم مشترک، زبان مشترک
حکایت «فیل» در تاریکى است! حکایت ناهمزبانى است! حکایت درد مشترک ولى دواى عوضى خوردن است! حتى «کووید١٩» را هم، با اشتراک عمل و برنامه‌های «ویروس» کش جور و نظیر، باید دفع کرد! هرگز جدا جدا، این دشمن غدار و این بی‌رحم بدتر از اژدهاى آدمخوار، تن به تسلیم نداده است و نمی‌دهد!
استقلال، باید اول بیاموزد که به فهم مشترک و سپس به زبان مشترک، نیازمند است! «تک» روى، استقلال را کور می‌کند ولى شفا نمی‌دهد! درد دیرپاى استقلال، دردى است که عمق ندارد ولى شدت دارد! ولى بدجنسى دارد! ولى موذی‌گرى بلد است! استقلال، درجا زدن را، نه یک بلا که یک رفتار سلامت‌بخش می‌داند و این است آن غلط مرکزى و آن اشتباه از پاى درآورنده!
استقلال، باید دست استقلال را بگیرد، آن‌هم با دست استقلالى‌ها! و استقلال، نباید جز از ناخن انگشت خود، توقع خاریده شدن و لذت سلامت را چشیدن داشته باشد، از هیچ‌کس دیگرى! من و من و من! مثل منصورخان بودن! براى تیم بودن! براى آبى‌دلان کوشیدن! براى سربازان آبى، تلاش نمودن! یک دل داشتن و یک دِله گشتن!

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی