خبرورزشی/ مجید ابونوری؛ عکس اسکوچیچ، محصص و افاضلی، تماشایش «بد» نیست! اما از لحاظ زیبایی به حلقههای شگفت انگیز عکسهای دیگر نمیرسد! با شعف بسیار پیشنهاد میکنم؛ یکبار دیگر این عکس را با دقت ببینید. چیزهای زیادی دستگیرتان میشود؛ اگر حالش راندارید، من خواهم گفت داستان ازچه قرار است!
نه نیاز به قلنبه گویی است ونه زبان بازی! این عکس و عکسهایی از این دست، ما را به مرحلهای میکشاند که نامش سقوط آزاد است! اسکوچیچ با جدیت و حرارت، اصرار دارد که به حیرت و سرگشتگی مان آزادی عمل نامحدودی دهد. از دیدن این عکس آدم پاک گیج ومتحیر میشود؛ و قبل از هر چیز از خود میپرسد که آیا واقعا باید به این قضیه خندید؟ چشم هایتان را باز کنید، تا کوری شما را روانه زندان بی ادراکی نکند! اوضاع وخیم است. خیلی خیلی وخیم!
با دیدن این عکس اشکمان درآمد از فرو افتادن آرزوهایمان. از سبکوزنیمان درتعقل! نمیدانیم با این عکس باید به داشتنش مباهات کرد، یاشرمساربود؟ باید به آیندهاش خوشبین بود، یا باید به حال و روز گذشته، حال و آینده اش زار زد؟ باید جواب شکها و دودلیها را با دیدن چنین صحنههایی به خودمان بدهیم، یا به مرور خواهیم فهمید؟ آیا باید همچنان به تعجب هایمان «لبخند» بزنیم؟ این عکس به ما میگوید فوتبال ملی مان -فعلا تا اطلاع ثانوی- در یک ظلمت بی انتها، ویک خلا بی انتهاست! وقتی این عکس رامی بینیم؛ احساس سبکی میکنیم. بله، احساس سبکی! خیلی سبک! در اوج عجز و گرفتاری دست به دامن چه کس یا کسانی شده ایم؟ با مشورت افاضلی ومحصص، به فتح کدام «قله» امید بستید؟ کدام تیم با هدایت یا مشاوره افاضلی، عاقبت به خیر شد؟ محصص، با کدام مشاوره، آفتاب نیکبختی به تیم یا باشگاهی تاباند؟ آقای اسکوچیچ، باتلاقی این دونگاه، این دوفکر، نه دو دوتای شما، و نه دو دوتای ما «چهار» نمیشود!
آقای اسکوچیچ، برای من همین الان، همین لحظهای که نبض فوتبال ملیمان کند شده است، تماشای این عکس، دلیل دیگری است برای بودن دلشوره هایمان از آمدن شما!
آقای اسکوچیچ، شما با رفتار و البته بیشتر با عکس هایتان، بیش ازپیش دلشوره در دلمان انداخته اید، که آغاز، میانه وانتهایش، کورسویی از روشنایی نیز در آن دیده نمیشود!
آقای اسکوچیچ، احساس من با این عکس فقط یک غبطه است. آن هم از فرط ناراحتی!
نمیدانم ماموریتی به شما محول شده یا نه، اما اگر شده، با چنین افرادی و چنین عکس هایی، از پسش بر نخواهی آمد! آقای اسکوچیچ، لطفا به آنچه انجام میدهید، بیندیشید. نمیدانم اشتباه میکنم یا نه، اما انگار شما افکار دیگری در سر دارید، که ما را به آینده خوشبین نمیکند. رفتار و سکنات شما ترسی در دلمان راه داده است. از ته دل و صمیمانه، ما را از این اشتباه درآورید؛ لطفا!