خبرورزشی/اردشیر لارودی؛ یک سرى حق داریم که باید از آنها، باید کمال استفاده را ببریم! یک سرى حقوق هم نداریم که باید براى داشتنشان، دست بهکار شویم! البته، اگر مىخواهیم دیگر بازنده نباشیم!
فوتبال ایران، فوتبالى است بازیکنمحور و مربىمحور و بهطور کلى، فوتبال ایران اتکایى دارد دیرینه و مصرانه، به نیروى انسانى مستعد و خلاق خود! کارى باید کرد تا استفاده از این دارایى، ممکنتر شود! کارى باید کرد تا استعدادپرورى که یک هنر است و مکمل کشف استعدادهاى ناب، دوباره به صفت بارز و به ثروت تمامنشدنى فوتبال ایرانى بدل شود!
حکایت ما، حکایت مردمى است که مصداق این احوالند:
... آب در کوزه و ما تشنه لبان مىگردیم!
مرکز آکادمیک «اسپایر» قطر، حکم «آبشیرینکن» هایى را دارد که در مناطق کمآب به کار مىآیند! ما که از زلال استعداد و موهبت خداداده و پتانسیل و هوش ایرانى برخورداریم، محتاج مراکز علمى و آموزشى برتر و بهترى هستیم! ما، باید بر کیفیت لیگ برتر و آزادگان، بیفزاییم!
خارجىهاى دوزارى
* ما، دست طلب دراز کرده و بازیکن خارجى مىآوریم و حریفان و رقباى ما هم از این امکان استفاده مىکنند! ما مىرویم به بازیکنهاى «دو زارى» خارجى ۲۰۰ هزار، ۴۰۰ هزار و ۷۰۰ هزار دلار مىدهیم و در نتیجه، از ارزشهاى کیفى لیگ برتر مىکاهیم! آنها «سرنا را از سر گشادش» نمىزنند و از توان «ژاوى» و نظایر او استفاده مىکنند و نیاز خود را با استفاده از بازیکنان مؤثرتر و باکلاستر برطرف مىکنند!
ما لیگ برتر خود را، عرصه نابازیکنپرورى مىکنیم، آنها السد را مىسازند، الدحیل را و کاشیما آنتلرز را و العین و الهلال را!
ما بازیکنپرورى را تعطیل کردهایم، آنها درست از همین نقطه شروع کرده و روى ضعف ما متمرکز مىشوند!
ما، جم را در آبادان، کلوب شنا و شاهین و تاج را در اهواز، به تعطیلى مىکشانیم و به بانک ملى با همه سازندگى اش، اعلام بىنیازى مىکنیم! آنها، بچههاى خود را براى ساخته شدن و یاد گرفتن، به برزیل و اسپانیا و پرتغال و فرانسه و... مىفرستند و از رئالمادرید و بارسلونا و آ. ث میلان و بایرنمونیخ، تقلید مىکنند! ولى ما، باشگاه راهآهن را با بیش از ١٠٠ هزار بازیکن نابغه که ملىپوش هم شدهاند نظیر على جبارى و اکبر کارگرجم و شیران و حسین راغفر و حافظ طاحونى و هدایت شعارغفارى و جلال چراغپور و امیر قلعهنویى و جهانگیر کوثرى و احمد سنجرى و مجتبى محرمى و بهروز تابانى و مسعود اقبالى و مهدى فنونىزاده و ناصر محمدخانى و فرشاد پیوش و نامداران دیگر، تبدیل مىکنیم به ایستگاه قطار! مدرسه فوتبال راهآهن، باید تعطیل شود و مىشود!
کیان و منصورخان
* اسپایر ایرانى- که دیگر پرنده هم در آن پر نمىزند و پشهها هم به سمت آن پرواز نمىکنند- تهرانجوان بود، دارایى و کیان بود. کیان عزیز، کیان منصورخان! اسپایر ایرانى، شاهین و پرسپولیس و بانک ملى و برق تهران و تاج و دیهیم و سپه و داریوش و فولاد و... بودند!
اسپایر ایرانى، همه کوچهها و تمام خیابانهاى سراسر ایران بود! با فوتبال ذاتى اش، با حرکات خلقالساعه فطرى اش، با جم آبادان دهه ٣٠ و دهه چهلش! با شاهین اصفهانش!
این نوشته، سعى در انکار اسپایر ندارد، بلکه مىخواهد بگوید ما چه داشتیم و با خودمان چهها کردیم که حالا باید از چه کسانى درس بگیرند!
فوتبال ایران، فوتبالى است بازیکنمحور و مربىمحور و بهطور کلى، فوتبال ایران اتکایى دارد دیرینه و مصرانه، به نیروى انسانى مستعد و خلاق خود! کارى باید کرد تا استفاده از این دارایى، ممکنتر شود! کارى باید کرد تا استعدادپرورى که یک هنر است و مکمل کشف استعدادهاى ناب، دوباره به صفت بارز و به ثروت تمامنشدنى فوتبال ایرانى بدل شود!
حکایت ما، حکایت مردمى است که مصداق این احوالند:
... آب در کوزه و ما تشنه لبان مىگردیم!
مرکز آکادمیک «اسپایر» قطر، حکم «آبشیرینکن» هایى را دارد که در مناطق کمآب به کار مىآیند! ما که از زلال استعداد و موهبت خداداده و پتانسیل و هوش ایرانى برخورداریم، محتاج مراکز علمى و آموزشى برتر و بهترى هستیم! ما، باید بر کیفیت لیگ برتر و آزادگان، بیفزاییم!
خارجىهاى دوزارى
* ما، دست طلب دراز کرده و بازیکن خارجى مىآوریم و حریفان و رقباى ما هم از این امکان استفاده مىکنند! ما مىرویم به بازیکنهاى «دو زارى» خارجى ۲۰۰ هزار، ۴۰۰ هزار و ۷۰۰ هزار دلار مىدهیم و در نتیجه، از ارزشهاى کیفى لیگ برتر مىکاهیم! آنها «سرنا را از سر گشادش» نمىزنند و از توان «ژاوى» و نظایر او استفاده مىکنند و نیاز خود را با استفاده از بازیکنان مؤثرتر و باکلاستر برطرف مىکنند!
ما لیگ برتر خود را، عرصه نابازیکنپرورى مىکنیم، آنها السد را مىسازند، الدحیل را و کاشیما آنتلرز را و العین و الهلال را!
ما بازیکنپرورى را تعطیل کردهایم، آنها درست از همین نقطه شروع کرده و روى ضعف ما متمرکز مىشوند!
ما، جم را در آبادان، کلوب شنا و شاهین و تاج را در اهواز، به تعطیلى مىکشانیم و به بانک ملى با همه سازندگى اش، اعلام بىنیازى مىکنیم! آنها، بچههاى خود را براى ساخته شدن و یاد گرفتن، به برزیل و اسپانیا و پرتغال و فرانسه و... مىفرستند و از رئالمادرید و بارسلونا و آ. ث میلان و بایرنمونیخ، تقلید مىکنند! ولى ما، باشگاه راهآهن را با بیش از ١٠٠ هزار بازیکن نابغه که ملىپوش هم شدهاند نظیر على جبارى و اکبر کارگرجم و شیران و حسین راغفر و حافظ طاحونى و هدایت شعارغفارى و جلال چراغپور و امیر قلعهنویى و جهانگیر کوثرى و احمد سنجرى و مجتبى محرمى و بهروز تابانى و مسعود اقبالى و مهدى فنونىزاده و ناصر محمدخانى و فرشاد پیوش و نامداران دیگر، تبدیل مىکنیم به ایستگاه قطار! مدرسه فوتبال راهآهن، باید تعطیل شود و مىشود!
کیان و منصورخان
* اسپایر ایرانى- که دیگر پرنده هم در آن پر نمىزند و پشهها هم به سمت آن پرواز نمىکنند- تهرانجوان بود، دارایى و کیان بود. کیان عزیز، کیان منصورخان! اسپایر ایرانى، شاهین و پرسپولیس و بانک ملى و برق تهران و تاج و دیهیم و سپه و داریوش و فولاد و... بودند!
اسپایر ایرانى، همه کوچهها و تمام خیابانهاى سراسر ایران بود! با فوتبال ذاتى اش، با حرکات خلقالساعه فطرى اش، با جم آبادان دهه ٣٠ و دهه چهلش! با شاهین اصفهانش!
این نوشته، سعى در انکار اسپایر ندارد، بلکه مىخواهد بگوید ما چه داشتیم و با خودمان چهها کردیم که حالا باید از چه کسانى درس بگیرند!