1-خونهبهخونه، یك نكته را «بد» فهمیده كه «هی» مربی عوض میكند و باز هم بازنده میشود!
درباره خونهبهخونه كه حالا نادر دستنشان را بالای سر خود دارد یك سؤال دیگر هم جواب میطلبد: این تیم چه مهره ماری در آستین خود دارد كه توانسته است علی كریمی را در حضور و با اول شخص بودن علیرضا مرزبان و پس از او نادر دستنشان حفظ كند!
علی كریمی كه نتوانست با كارلوس كیروش و نوع مدیریت یكهسوارانهاش كنار بیاید و با تیم ملی به جام جهانی نرفت، كار كردن در سلسله مراتب خونهبهخونه را چگونه رعایت میكند و با مرزبان و دستنشان كنار میآید؟! آن هم نه به عنوان «اول مرد!» آن هم به عنوان كسی كه حرف آخر را نمیزند و حرف اول را هم!
رام كردن مرد سركش قلقی دارد و هنری میخواهد كه هر كسی ندارد!
2- استقلال رسیده بود به جای بدی كه خوب تصمیم گرفت! خوب وارد ماجرا شد و خوب تدبیر كرد! دعوای تیم خرابكن ختم به خیر شد! طرفین آشتی كردند و همه با هم كوتاه آمدند!
استقلال، قدر تیمش را دانست! قدر بازیكنانش را به جا آورد و دانست كه برنده آینده است و مالك روزهای پیشرو!
استقلال حلوای نقد و شیرین پروسه رشد را، به سركه ترش و تند و نسیه احتمالات نفروخت و تصمیمی اتخاذ كرد به سود همه و به نفع بزرگانی كه جوانترند! به سود جوانانی كه همین حالا هم بزرگند!
استقلال قدر نعمت جوانی تیمش را دانست و از افتادن به چاله تصمیمهای حاد سر باز زد و اجازه نداد، زخمهای كهنه كه ناسود و ناجور شدهاند سر باز كنند!
در یك كلام، استقلال عقل ورزید و از یك تهدید، به لطف افكاری آمیخته به تدبیر، فرصتهای چندی آفرید!
در این میان، جهان به كام جوانان استقلال چرخید! یعنی جوانان استقلال، دنیا را به نفع خود چرخاندند!
3- داوریها شور بودند، شورتر شدند! هم صدای خداداد احساساتی درآمد، هم آجورلو از دست داوریها- نمیگوییم از شر داوریها- دست به قلم شده! تدبیری باید! راهكاری كه پنالتی را باطل نكنند!