اينجوري داخلِ سوناي دود، ريههام عرق ميكنه و يكم از مرگ خفه ميشَم! اما اينبار فرق داشت. شنيده بودم كه ديگه تو ورزشگاه موادِ مخدرم راه نميدن، چه برسه به سيگار! پس به خودم يه دوربينِ مداربسته وصل كردم، تا از اين صحنه تاريخي يه فيلم بسازم. خدا رو چه ديدي! شايد با همين فيلم، تو مراسمِ اسكارِ امسال كفشِ طلا گرفتم!
وارد ورزشگاه شدم. كلي خجالت كشيدم. آخه همه با گل اومده بودن و من دستِ خالي! وقتي ديدم اين همه آدم واسه توپِ طلا و آقاي گلي ميجنگن، بيخيالِ اسكار مُسكار! شدم. قرار بود سيگار ممنوع باشه، ولي سيگار كه هيچ... بوته و گل و خارش هم آورده بودن.
نتيجه: همه جاساز داشتن، چون كسي مجوز حملِ ساز نداشت! ساز ممنوع بود، ولي كنسرت گذاشتن عيب نداشت!